فیلم باشو غریبه کوچک فیلمی ایرانی است که توسط بهرام بیضایی در سال ۱۳۶۴ ساخته و پس از چهار سال توقیف در بهمن سال ۱۳۶۸ به نمایش عمومی درآمد.
به گزارش خوبو، باشو غریبه کوچک یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است که در رایگیریهای گوناگونی بهترین فیلم سینمای ایران شناخته شده است. این فیلم از سایت معتبر IMDB، موفق به کسب نمره عالی 8.1 شده است. 2800 نفر به این فیلم نمره دادهاند.
فیلم باشو غریبه کوچک در پنج رایگیری، عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به خود اختصاص داده است:
- رایگیری مجله سوره سینما از منتقدان (۱۳۷۲)
- رایگیری مجله دنیای تصویر (۱۳۷۸)
- رایگیری مجله نقد سینما (۱۳۸۱)
- رایگیری مجله فیلم از سینماگران و نویسندگان سینمایی در خصوص بهترین فیلمهای ایرانی پس از انقلاب (۱۳۷۵)
- رایگیری برنامه تماشا در تلویزیون بیبیسی فارسی (۱۳۹۷)
عوامل و بازیگران فیلم باشو غریبه کوچک
باشو غریبه کوچک فیلمی است که در ژانر درام و جنگ توسط بهرام بیضایی ساخته شده است. بهرام بیضایی از جمله سرشناسترین کارگردانان ایرانی است. بیضایی با نویسندگانی چون اکبر رادی و فیلمسازانی چون ناصر تقوایی در دگرگونی نمایش و سینما در ایران نقش مهمی داشته است. او بارها در رأیگیری از منتقدان سینمایی ایرانی برترین کارگردان تاریخ سینمای ایران شناخته شده است. بعضی از مورخان سینما سرآغاز کار فیلمسازانی از نسل بیضایی و ناصر تقوایی و علی حاتمی را سرآغاز فصلِ جدید سینمای ایران دانستهاند که آن را «موج نو» نامیدهاند.
- ایده فیلم توسط سوسن تسلیمی مطرح شده و داستان کوتاهی در اینباره مینویسد که تفاوتهایی با فیلمنامه فعلی داشته و از جمله، تأکید بیشتری بر وقایع جنگ جنوب داشت.
- گزینش بازیگر نیز از مراحلِ حساس ساخت این فیلم بود. غیر از سوسن تسلیمی، که از آغاز در جریان کار بود، عدنان عفراویان و پرویز پورحسینی بازیگرانِ مهم این فیلم بودند. عفراویان در اهواز کشف شد و پورحسینی نیز برگزیده بیضایی بود. تسلیمی بعدها هر دوی این انتخابها را ستود.
- باشو غریبه کوچک پس از چند سال توقیف در ایران و چند کشور دیگر به نمایش درآمد.
کارگردان | بهرام بیضایی |
تهیه کننده | علیرضا زرین |
نویسنده | بهرام بیضایی |
بازیگران | سوسن تسلیمی عدنان عفراویان پرویز پورحسینی فرخ لقا هوشمند اکبر دودکار رضا هوشمند اعظم رهبر محمد فرخواه معزز بنی دخت عزیزاله سلمانی |
تدوین | بهرام بیضایی |
موسیقی | بهرام بیضایی (انتخاب و تدوین) |
سال ساخت | 1364 |
نمره IMDB | 8.1 |
مدت زمان فیلم | 121 دقیقه |
خلاصه داستان
در یکی از بمبارانهای جنوب ایران در جریان جنگ ایران و عراق پسرکی به نام «باشو»، که ویرانی خانه و خانواده خود را بهچشم دیده، خود را به پشت کامیونی میاندازد و در آن خوابش میبرد و هنگامی که چشم میگشاید کامیون به شمال ایران رسیدهاست. او از ترس انفجارهایی که برای عملیات راهسازی است میگریزد و در آن سوی بیشه به شالیزار زنی به نام «نایی» میرسد که با دو فرزندش و در غیاب شوهر زندگی و کار میکند.
نایی به باشو نان و آب میدهد و میکوشد بداند کیست و زبانش را بفهمد. اما زبان پسرک برای او قابل فهم نیست؛ همچنان که باشو هم نمیتواند زبان محلی او را دریابد. باشو در عوضِ محبتهای نایی میکوشد به او در کارها کمک کند و گمان میکند این خواست شوی در سفر نایی هم هست؛ غافل از آن که شوهر نایی با حضور این غریبه در خانهشان مخالف است.
باشو، با کشف این موضوع، از خانه میرود؛ ولی نایی او را زیر باران مییابد و با کتک بازمیآورد. کمی بعد نایی بیمار میشود و باشو بهجایش خانه را میگرداند و چون از بهبودش نگران است برایش به شیوه جنوبی خود تشت میزند. نایی در نامهای به شوهرش میگوید باشو را به جای پسر پذیرفته و نان او را از غذای خود خواهد داد. روزی سرانجام شوهر بازمیگردد و باشو با او روبهرو میشود. پدر، که دست راستش را در سفر از دست داده، میپذیرد که باشو به جای دست او باشد و همه خانواده یکصدا میروند که گراز را از مزرعه فراری دهند.
نقد و بررسی فیلم باشو غریبه کوچک
در میانه جنگ ایران و عراق و در حالیکه بهرام بیضایی از سینمای ایران بیمهریهای زیادی دیده بود. سوسن تسلیمی ایدهای را با او مطرح میکند و پروژه فیلم (باشو غریبه کوچک) از همان نقطه آغاز میشود. بیضایی با این فیلم قصد دارد به ماجرای زندگی افرادی بپردازد که قربانی جنگ هستند. او فیلمی ضد جنگ ساخته است. او برای این منظور، زیاد به خود جنگ نپرداخته است و این خودش نوآوری بزرگی به حساب میآید. تنها نشانههای جنگی فیلم انفجارهای ۴ دقیقه اول فیلم است که جنگی ویرانکننده را نشان میدهد و روی این تصاویر صدای شیون زنان جنوبی را میشنویم که حال و روز مردم آن دیار را برای مخاطب توصیف میکند. سپس کارگردان شخصیت کودک فیلم به نام باشو را در دل جاده قرار میدهد و به تدریج در صحنهها همه چیز تغییر میکند. این تصاویر عبارت مهاجرت اجباری را در ذهن مخاطب ایجاد میکند کمکم. بیابان، جای خود را به درختان سرسبز میدهد و صدای پرندگان جای صدای پیدرپی انفجار را میگیرد.
در صحنهای که ماشین حامل باشو در شمال توقف میکند صدای انفجاری میآید و باشو از ترس فرار میکند. این صحنه تفاوت شرایط دو منطقه در کشور را نشان میدهد. و نشان میدهد کاربرد انفجار در مناطق شمال و جنوب متفاوت است. یکی برای کشتن انسان و ویران کردن بکار میرود و دیگری برای ساختن جاده و آبادانی بکار میرود. همچنین در جنوب هر لحظه باشو صدای هواپیمای دشمن را میشنیده و آسمان برای او دشمنی کشنده به حساب میآمده است اما در شمال، مرتب صدای پرندگان را میشنود و آسمان، زیبا و بیآزار است. اینها تفاوت دو نقطه کشور در دوران جنگ را نشان میدهد. باشو به زمین زنی روستایی به نام ناییجان میرسد و چالش او آغاز میشود. این چالش، دغدغه اصلی فیلمساز در این فیلم است و آن چیزی نیست جز پیوند و ارتباط بین اقوام. در ابتدا همه افراد روستا و از جمله ناییجان، باشو را بهخاطر سیاه بودنش مسخره میکنند و باشو هم به چشم دشمن به آنها نگاه میکند.
بیضایی در این فیلم نشان میدهد که تفاوت میان فرهنگها، آداب و رسوم و غذاهای اقوام مختلف بخشی از علل دوری این اقوام از یکدیگر است. باشو طعم نان و برنج شمالیها را نمیپسندد و ابتدا غذایشان را نمیخورد اما وقتی ناچار میشود مجبور میشود به طعم آنها عادت کند. همسایههای ناییجان نماد افرادی هستند که زیر بار سازش با اقوام دیگر نمیروند و به دیده تحقیر به آنها مینگرند. این افراد نژادپرستند و مرتب به باشو به چشم کودکی بیادب، بیچشمورو و زباننفهم نگاه میکنند. اما ناییجان که سواد هم ندارد از همه همسایهها باسوادتر است و کم کم نگاه تبعیضآمیز خود را کنار میگذارد و سعی میکند با باشو ارتباط برقرار کند. نقطه اوج این ارتباط، صحنهای است که بهگفته سوسن تسلیمی بهصورت بداهه ایجاد شده است. در این صحنه ناییجان اجسام مختلف را به زبان محلی خود معرفی میکند و از باشو میخواهد که آنها را به زبان خودش معرفی کند. باشو برای اولینبار در فیلم در این صحنه میخندد. این صحنه نشان میدهد چقدر آسان میتوان با دیگران و اقوام دیگر ارتباط برقرار کرد و فقط باید خواست.
در این فیلم مشکلات زیادی بر سر راه باشو قرار دارد و بیضایی عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش) را به جنگ شخصیتش می فرستد تا او را محک بزند. ابتدا او در خاکی است که بوی جنگ و خون میدهد و والدینش را در آن خاک از دست میدهد اما برای خود راه فرار پیدا میکند. سپس به جنگ آتش میرود. باشو اولین مرتبه که در شمال با آتش تنور زن روستایی مواجه میشود یکی از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم خلق میشود. او با آتش تنور به یاد جنگ و آتشی میافتد که مادرش را سوزاند و پدرش را کشت. برای همین از آتش فرار میکند اما بعد از مدتی میفهمد این آتش کاربردش چیز دیگری است. بعد از آن نوبت آب میرسد. باشو از سرزمینی میآید که پر از گرد و خاک و ویرانی است و زیاد آب ندیده است.
در صحنهای که زن روستایی میخواهد او را در آب رودخانه بشوید فرار میکند و از آب میترسد اما درنهایت تسلیم میشود. همچنین در صحنهای در رودخانه میافتد اما در این صحنه هم نجات پیدا میکند. در این صحنه زن روستایی یا همان ناییجان در نقطه توجه است زیرا او پسر را از رودخانه نجات میدهد و در آغوش میگیرد و بهنوعی مهر مادری را به او نشان میدهد. و در آخر هم باد، باشو را به مبارزه میطلبد ولی برای بار دیگر باشو جان سالم به در میبرد و در خانه ناییجان پنهان میشود. باشو کمکم به زندگی در شمال عادت میکند همانطور که تمام مهاجران مجبورند به شرایط محل جدید خود عادت کنند. او رفتهرفته مانند مرد خانواده به ناییجان کمک میکند. ابتدا زن، شبها به وسط مزرعه میرفت تا مراقبت کند حیوانی به مزرعه حمله نکند اما بعد از مدتی باشو هم با او همراه میشود و بعد از گذشت مدتی باشو زودتر از زن بیدار میشود و مانند مرد خانواده تنهایی به مزرعه میرود.
همچنین باشو در راستای یکی شدن با خانواده ناییجان مترسکی را برای مزرعه میسازد و دستهایش را جوری میسازد که پرسر و صدا باشد و حیوانها را فراری دهد. دستهای این مترسک مخاطب را به عضوی از بدن یعنی دست توجه میدهد و او را برای اتفاق آتی فیلم آماده میسازد. وقتی شوهر زن روستایی بر میگردد یک دست خود را از دست داده است. باشو وقتی متوجه میشود آستین آن دست مرد را بغل میکند و این نشان میدهد که باشو در آینده، جای این دست را خواهد گرفت و کمک حال این مرد خواهد بود. در صحنه آخر هم حیوانی به مزرعه حمله میکند و کل خانواده یک صدا برای دور کردن حیوان میروند. این صحنه، متحد و یکی شدن این افراد را نشان میدهد. البته این صحنه اتحاد در کل یک جامعه را هم نشان میدهد. حیوان مهاجم نماد دشمن خارجی میشود و افراد این خانواده نماد مردم یک کشور با قومیتهای متفاوت هستند که یکصدا به نبرد با دشمن میپردازند.
کارگردان در ابتدا باشو را در قابها تنها به تصویر میکشد. زمانی هم که وارد خانه نایی جان میشود باز هم او و نایی جان را در قابهای جدا به تصویر میکشد. اما به تدریج و با نزدیک شدن شخصیتها به یکدیگر رفتهرفته آنها را در یک قاب میبینیم. بطوری که در انتهای فیلم و همانطور که گفته شد زمانیکه همگی یکی شدهاند همه آنها را در یک قاب واحد میبینیم. یکی از مسائلی که در فیلم باید به آن توجه کرد این است که باشو از همان ابتدا مُدام در خیال خود چهره مادرش را درکنار ناییجان میبیند. بهگونهای این مادر باشو است که او را به تبعیت از ناییجان وا میدارد. با این صحنهها بیضایی مفهوم قشنگی را نشان میدهد و بیان میدارد که مهر مادری حتی با مُردن مادر از بین نمیرود. زمانی هم که باشو، ناییجان را بهعنوان مادر خود قبول میکند دیگر مادرش را در خیال خود نمیبیند زیرا مادرش در زن روستایی یا همان ناییجان زنده شده است.
همچنین این صحنهها یک نوع پیشگویی نیز بهشمار میرود و به مخاطب اعلام میدارد که ناییجان در انتهای فیلم مانند مادر باشو میشود. باشو انگار اولین آواره جنگی است که به شمال رسیده است زیرا مردم شمال هیچ آشنایی با این قوم ندارند. و باشو کودکی میشود که این دو قوم را باهم آشنایی میدهد. همچنین باشو در سفرش از جنوب کشور به شمال کشور میرود و پیوند و اتحادی را میان اقوام مختلف کشور ایجاد میکند. یکی از نقاط قوت این فیلم بازی سوسن تسلیمی است که به زیبایی رفتار یک زن روستایی را نشان میدهد. همینطور او لهجه شمالی را بسیار روان و درخشان ادا میکند. فیلم «باشو غریبه کوچک» به ما نشان میدهد مسئله مهم رنگ و زبان و نژاد نیست بلکه انسانیت است. این صفتی است که افراد را به هم نزدیک میکند. فیلم «باشو غریبه کوچک» ارزش دیدن دارد بهخصوص در این روزهای سخت.
نویسنده: فرزاد برخورداری
منبع: سایت زومجی
نظر صاحب نظران در خصوص فیلم باشو غریبه کوچک
آنچه در این فیلم چشمگیر است (دستکم برای تماشاگر غربی) نحوه گشوده شدن عقده باشو و توسعه ناهموار رابطه او با نایی است، بدون آنکه آشکارا به روانشناسی او پرداخته شود؛ کاری که تنها از طریق بازی و حرکات به انجام میرسد. سرعت فیلم باشو تا حدی کند است(گاه گویی با زمان واقعی همپایی میکند)، اما ظواهر بیتکلف فیلم- مناظر روستاهای شمال ایران، ارتباط نایی با پرندگان از طریق تقلید صدای آنان، ظهور رویاگونه مادر مرده باشو، کوششهای پسرک برای تسریع بخشیدن به رشد گیاهان با آواز خواندن و معالجه بیماری سخت نایی با آواز – شباهت متزاید باشو و نایی و قدرت عاطفی پیچیده و ناخودآگاه رابطه آنان را تکمیل میکند.
الا تیلور ، مجله لس آنجلس ویکلی ، ۸ ژوئن ۱۹۹۰
در دهکدهای آتش گرفته دوربین پسرکی را دنبال میکند که موفق میشود سوار ماشینی باری شود که پس از گذشتن از پهنههای بیابان به شمال سرسبز ایران میرسد و پسرک نزدیک دهکدهای کنار دریای خزر از ماشین باری پیاده میشود. این پسرک سیاهچرده و خوشترکیب کودکی ده سال به نام باشوست که میتوانست بیگانهای از سیاره دیگر باشد. روستاییان که شیوه زندگیشاندر طول هزارسال تغییر چندانی نکرده، لهجه عربی پسرک را نامفهوم مییابند و پسرک هم لهجه آنان را نمیفهمد و به علت پوست تیرهاش او را به زغال تشبیه میکنند. حتی نایی (سوسن تسلیمی) با اجزای صورت مشخص، زیبا و سختکوش، که دو بچه کوچکش باشو را در مزارع یافتهاند، به او سنگ میاندازد. اما معلوم است که این«مادر زمین» زیبا سرانجام او را میپذیرد.
کوین توماس ، روزنامه لس آنجلس تایمز ، ۸ ژوئن ۱۹۹۰
در حرکات و استعداد آتشفشانی تسلیمی و در مهربانی و خشم و طنز او نشانههای بسیاری از آنا مانیانی وجود دارد. این هنرپیشه درخشان و عفراویان بااستعداد این فیلم را از سطح احساسات بازی فراتر میبرند. شکوفایی عشق نایی به باشو با تلاش کودک برای یافتن پایگاهی در سرزمینی کاملا غریبه و محیطی دشمنخو به موازات هم پیش میروند.
باشو غریبه کوچک شعفی ناب است که در آن حرکت اشتباهی نیست و خنده و اشک را به هم میآمیزد. هر حرکت دوربین ، حتی نحوه قرار گرفتن آن و ترکیب کلی فیلم، هر قطع و وصل فیلم دقیق و صحیح است و به بازگویی روایت کمک میکند. باشو غریبه کوچک در نهایت شهادتی است به قدرت عشق در استحاله انسانها و فراتر بردن ابعاد تجربه، تعلیم و قومیت. هرچند اندکی از دو ساعت کمتر است، باشو ( که مجله تایمز آن را مناسب بزرگسالان تشخیص داده و برای کودکان آن را خشن دانسته) همواره سرزنده و مطلوب است و همانقدر که بیعیب است فروتن است.
آنجا که باشو در میان اشک و آه و رجعت به گذشته داستان خود را برای زنی حساس که حتی زبان او را نمیفهمد تعریف میکند، فیلم به تراژدی یونانی نزدیک میشود. باشو فیلم نمایشنامهنویس و فیلمساز ایرانی، بهرام بیضایی، است که منتقدان در سال ۱۹۸۰ فیلم «چریکهی تارا» او را در کن تحسین کردهاند. مسلما پس از «آن سوی آتش» کیانوش عیاری، «خانه دوست کجاست؟» و «کلوزآپ» عباس کیارستمی، سینمای ایران هنوز برای غافلگیر کردن ما برگهایی در آستین دارد. در باشو، دو پلان به راستی حیرتانگیز وجود دارد، دو تصویر میخکوبکننده، نه تصاویری ثابت بلکه پلانهایی که خود بازیگران در آن ثابت میشوند و تماشاگر در برابر زیبایی و هوشمندی سینمای بیضایی میماند: در تعلیق کامل در ریتم متعالی فیلم، در برابر دو سطح پرتنش، در برابر دو لحظه تاریخ.
کایه دوسینما، شماره ۴۴۰، آوریل ۱۹۹۱
تنش فیلم بالا میگیرد: باشو از بمباران گریخته است، خانه و خانوادهاش سوخته، در کامیونی از جهنم دود و خاکستر جان به در برده است. انفجارهایی تازه، بسیار دورتر از آنجا وادارش میکند که از کامیون بیرون جهد. اکنون در ایرانی ناشناس است، ایرانی سبزآبی، ایرانی کوهستانی، خود را در شالیزاری مییابد، ویتنام است؟ جنگ است یا صلح؟ دو بچه با سگی بازی میکنند؛ باشوی خفته را مییابند، دودزده، دودی پوست. «مامان» کل پرده از چهره زن نگران پر میشود. زنی که چشمانش در کادر هندسی روسری سفیداش قاب شده است و با هریک از دستان یک طرف روسریاش را گرفته است. نگاه نگران زن به سوی فرزندان است؛ و نگاه مشکوک به سوی آن بیگانه. تاثیر این پلان ثابت به قدری زیاد است که این حرکت در عین سکوت متضمن حرکت هم هست. ضرورت داستان (ضرباهنگ تدوین) به زیبایی لحظهای صدمه نمیزند…
از ۲۵ سال پیش که از ایران آمدهام فقط باشو غریبه کوچک ساخته بهرام بیضایی را دیدم که خیلی دوست داشتم و موقع تماشا گریه کردم. او استاد بزرگی است.
سهراب شهید ثالث، ۲۶ دی ۱۳۷۶
فهرست جوایز فیلم باشو غریبه کوچک
- جایزه بهترین فیلم در جشنواره بینالمللی فیلم هنر و تجربه اوبرویلیه فرانسه ۱۹۹۰
- برنده جایزه اول جشنواره فیلم و هنر فرانسه ۱۹۹۱
- برنده جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم آدانا ترکیه ۱۹۹۱
- برنده دیپلم افتخار منتقدان حرفهای بلژیک به خاطر انتخاب به عنوان یکی از پنج فیلم برتر سال ۱۹۹۲
- جایزه ویژه جشنواره فیلم پروین اعتصامی ۱۳۷۰
نظرات کاربران