«خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت» رمانی است که شرمن الکسی نویسندهی بومی آمریکایی در سال 2007 نوشت. این کتاب که توانست به محبوبیت خوبی در آمریکا برسد و با ناطور دشت مقایسه میشود، در ایران هم ترجمه شد و موردتوجه بسیاری قرار گرفت. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت The Absolutely True Diary of a Part-Time Indian |
نویسنده | شرمن الکسی | Sherman Alexie |
گونه ادبی | داستان، رمان |
انتشارات در ایران | نشر افق و نشرهای دیگر |
مترجم | رضی هیرمندی و مترجمان دیگر |
تعداد صفحه | 230 |
سال انتشار | 2007 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی
شرمن جوزف الکس جونیور در اکتبر 1966 به دنیا آمد. او در ایالت واشنگتن و شهر اسپوکن متولد شده است. او از نسل بومیان آمریکایی است و در کودکی در بخش اختصاصی بومیان شهر اسپوکن (در حال حاضر هشتصد بومی در این شهر سکنی دارند) زندگی میکرد. پدر او از نسل بومیان کوردالن که شهری در ایالت آیداهو را نیز به نام آنها گذاشتهاند. با این حال مادرِ شرمن، لیلین اگنس کاکس، بومی نیست و از نسل مهاجران اروپایی است. همینطور یکی از پدربزرگهای او اصالت روسی داشت.
کودکی
شرمن با بیماری هیدروسفالی متولد شد که آب آوردن مغز است که میتواند یک بیماری کشنده باشد. شش ساله بود که جراحی مغز انجام داد که عملی پرریسک بود و حتی در صورت زنده ماندن، احتمال ناتوانی رشدی میرفت. با این حال اگرچه عمل موفق بود، او یک سری اثرات جانبی را تجربه کرد. او پدر و مادری الکلی داشت هرچنند مادر توانست الکل را ترک کند.
او در مدرسهای مربوط به جامعهی بومی درس خواند اما تجربیات خوبی از مدرسه ندارد. بچهها دائما او را دست میانداختند و همینطور راهبههای سفیدی که معلمشان بودند، رفتاری شکنجهگونه داشتند. آنها، او را «کره» صدا میزدند چون به خاطر بیماری و جراحی، سری بزرگ به نسبت بدنش داشت. او در کودکی سابقهی تشنج داشت و داروهای سنگین مصرف میکرد. همینطور به خاطر وضعیت بدنی از بسیاری کارهایی بچهها و جوانان بومی انجام میدادند معاف بود. با این حال او از لحاظ تحصیلی بسیار باهوش بود و هرچه گیرش میآمد میخواند، حتی دفترچههای تعمیر خودرو.
جوانی
الکسی برای پیشرفت تحصیلی تصمیم گرفت مدرسهی بومی را رها کند و در شهر ریدرن، واشنگتن به دبیرستان رفت. او تنها بومی این مدرسه بود. در این مدرسه او وارد تیم بسکتبال شد و فعالیتهای خارج از درس متنوعی را تجربه کرد. فعالیتهای مدرسه باعث شد بورسیهای برای دانشگاه گونگازا به دست بیاورد. ابتدا درس طب خواند و بعد به حقوق تغییر رشته داد. آن را هم دوست نداشت. سرانجام ادبیات را انتخاب کرد. او سال 1987 از آن دانشگاه بیرون آمد و وارد دانشگاه ایالت واشنگتن شد. آنجا درس نویسندگی خلاق را دنبال کرد.
او ابتدا سراغ شعر رفت. مجموعه شعری در سال 1992 منتشر کرد که فروش موفقی داشت. این موفقیت باعث شد دست از الکل بردارد و دانشگاه را هم در آستانهی فارغالتحصیلی رها کند. با این حال او سال 1995 یک مدرک افتخاری از وانشگاه واشنگتن گرفت. پس از انتشار کتاب شعر اول، تا سال 2000 او هفت کتاب شعر دیگر هم منتشر کرد. دو رمان، یک داستان کوتاه و یک مجموعه داستان کوتاه هم در دهه نود منتشر کرد. با این حال موفقیت اصلی برای او وقتی بود که سال 2007 کتاب «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت» را منتشر کرد. او همینطور در چند فیلم به عنوان نویسنده یا با حضوری کوتاه، ایفای نقش کرده است. با این حال، مهمترین کار او کارگردانی و نویسندگی فیلم The Business of Fancydancing در سال 2002 بود.
سال 2018 الکسی مطلبی را در اکانت فیسبوک خود منتشر کرد که باعث تعجب بسیاری شد. او به سواستفاده جنسی از چند زن اعتراف و طلب بخشش کرد. چند روز بعد، گزارشی مفصل در مورد سواستفادههای او منتشر شد که به شهرت او لطمهای جدی زد. الکسی، از آن پس از بسیاری از امتیازاتی که به دست آورده بود محروم شد. حتی جایزهای در حوزهی بومیان آمریکا به نام او اهدا میشد که نامش را تغییر دادند. از آن زمان تاکنون، او بسیار کم کار شده است.
او با زنی بومی به اسم دایان تومهاو ازدواج کرده و دو پسر دارند.
بررسی آثار
شعر
- The Business of Fancydancing: Stories and Poems (1992)
- Old Shirts and New Skins (1993)
- First Indian on the Moon (1993)
- Seven Mourning Songs For the Cedar Flute I Have Yet to Learn to Play (1994)
- Water Flowing Home (1996)
- The Summer of Black Widows (1996)
- The Man Who Loves Salmon (1998)
- One Stick Song (2000)
- Face (2009)
داستان کوتاه
- Superman and Me (1997)
- The Toughest Indian in the World (2000)
- “What You Pawn I Will Redeem” (2003)
- Blasphemy: New and Selected Stories (2012)
- The Lone Ranger and Tonto Fistfight in Heaven (1993)
- Ten Little Indians (2004)
- War Dances (2009)
رمانها
- Reservation Blues (1995)
- به اسم آوازهای غمگین اردوگاه در ایران ترجمه شده است. یک موزیسین بلوز مقابل مردی بومی به اسم توماس قرار میگیرد و گیتار جادوییاش را به او میدهد. این گیتار زندگی توماس را تغییر میدهد. توماس، یک گروه موسیقی بومی تشکیل میدهد که اسم آن را کایوتی اسپرینگز میگذارد.
- Indian Killer (1996)
- خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقتب (2007)
- Flight (2007)
خاطرات
کتاب کودک
- Thunder Boy, Jr. (2016)
نقد و بررسی کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت
خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت رمانی بود که شرمن الکسی در سال 2007 نوشت. کتاب با وجود موفقیتی که تجربه کرد، حاشیههایی هم داشت. اگرچه کتاب طوری نوشته شده که برای قشر نوجوان جالب باشد، پر از بخشهایی در خصوص اعتیاد به الکل، فقر، قلدری و خشونت، مسائل جنسی، فحاشی و توهین به همجنسگرایی و معلولیت است. به همین دلیل مدارس زیادی کتاب را ممنوع اعلام کردند و از برخی کتابخانهها نیز جمع شد. کتاب جوایز متعددی برنده شد که از آن جمله میتوان به جایزه ملی کتاب جوان، کتاب برتر بومیان آمریکا، کتاب برتر انجمن کتابخوانی آمریکا، جایزه کتاب بتر بوستون، جایزه ادیسه و چندین جایزه دیگر اشاره کرد. همینطور کتاب تاکنون میلیونها نسخه فروخته و به دهها زبان ترجمه شده است.
این رمان گشت و گذاری در کودکی عجیب و سخت نویسنده بود که البته به زبانی طنز بیان شده است. او، با مشکلات سلامتی متعددی دست به گریبان بود. سرش به علت ازدیاد مایع نخاعی بیش از اندازه بزرگ شده بود و از سوی دیگر هدف حملات صرع بود. او با پدر و مادرش در فقر زندگی میکرد و سعی میکرد با کشیدن کاریکاتور، اوضاع را در کنترل خود نگه دارد. آنها در قرارگاه اسپوکن زندگی میکنند که مخصوص بومیان است. داستان با صداقتی خاص روایت میشود که باعث میشود با قهرمان داستان -با اینکه هیچ خصوصیت مشابهی با او نداریم- احساس نزدیکی کنیم.
پس از مدتی جونیور به مدرسه مخصوص سفیدها میرود که نسبت به منطقهی آنها فاصله دارد. او به خاطر بومی بودن از سوی دیگران تحقیر میشود اما سعی میکند به هر ترتیب به سوی پیشرفت برود. جونیور همینطور از بحران هویت بومیان آمریکا میگوید که بیشتر آنها الکلی شدهاند و زندگی نکبتباری غرق فقر دارند. او از گرسنگیهای طولانی و خیالپردازی در خصوص غذاهای لذیذ میگوید. او از ظلمی که به طور تاریخی در حق بومیان شده میگوید، اینکه تلاش شده فرهنگ و زبان آنها از بین برود. با این حال جونیور تلاش دارد تسلیم نشود.
بخشی از متن کتاب
آن روز از سقوط کردن ترس و واهمه ای نداشتیم. روزهای دیگر چرا، من از پرت شدن میترسم. هر قدری هم بزرگ بشوم، فکر میکنم همیشه از سقوط کردن بترسم.
آره، یوجین آدم مثبتاندیشی بود، حالا گیریم الکلی بود و آخرش نزدیکترین دوستش با گلوله زد تو صورتش و کشتش
باور کنید وقتهایی هست که آدم آخرین چیزی که میخواهد بشنود، حقیقت است
قبلنا فکر میکردم دنیا از رو قبیلهها تقسیم میشه. قبیله سیاهها و قبیله سفیدا. قبیله سرخ پوستها و قبیله سفید پوستها. ولی حالا میفهمم درست نیست. دنیا فقط به دوتا قبیله تقسیم میشه: قبیله آدمایی که بیشعورن و قبیله آدمایی که بیشعور نیستن
یک بند کاریکاتور میکشم. کاریکاتور پدر و مادرم؛ خواهرم و مادربزرگم؛ بهترین دوستم راودی؛ و هر کسی که توی قرارگاه هست. میکشم چون کلمات خیلی بوقلمون صفتاند. میکشم چون کلمات خیلیخیلی محدودند. اگر به انگلیسی یا اسپانیایی یا چینی یا هر زبان دیگری حرف بزنید و بنویسید، فقط درصد معینی از آدمها منظورتان را میفهمند. اما وقتی تصویری میکشید، همه میتوانند منظورتان را بفهمند. اگر کاریکاتور گلی را بکشم، هر مرد و زن و کودکی توی دنیا نگاهش میکند، میگوید: “این گُله” پس تصویر میکشم چون میخواهم با مردم دنیا حرف بزنم. و میخواهم مردم دنیا به حرفم توجه کنند. پس میکشم چون یک جورهایی احساس میکنم این کار تنها راه نجات من از قرارگاه است. خیال میکنم جهان مجموعهای از سیلابها وسدهای شکسته است، و کاریکاتورهای من قایقهای کوچک نجاتاند.
میدانستم که احمقم. اما پیش خودم فکر کردم اگر احمق بمانم، اگر واقعیت را قبول نکنم، واقعیت دروغ از آب درمیآید.
نمیدانستم باید بهش چه بگویم. وقتی از آدم میپرسند از دست دادن همهچیز چه حالی دارد چه میشود گفت؟ وقتی تکتک ِسیارههای منظومهی شمسیات منفجر میشوند؟
هر کتاب یه رازه و اگه هر کتابیو که تا حالا نوشته شده بخونی به این میمونه که یه راز عظیمو خونده باشی. جدا از اینکه چقدر یاد میگیری، دائم یاد میگیری که باز چهقدر چیزای دیگهای هست که باید یاد بگیری.
دلم میخواد رو دیوار بزرگ چین راه برم. میخوام رو نوک اهرام مصر قدم بزنم. تو تموم اقیانوسای جهان شنا کنم. صعود کنم قلهی اورست. سفر کنم صحرای آفریقا. برم قطب جنوب، سوار یکی از اون سورتمههایی بشم که سگا میکشنشون. همهی این چیزارو دلم میخواد. تکتکشونو میخوام تجربه کنم.
اقتباس
سال 2016 بود که کمپانی فاکس 2000 حقوق ساخت خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت را خریداری کرد. قرار بر این شد که هیو جکمن یکی از بازیگران این فیلم باشد. با این حال طی شش سال اخیر خبری بیشتری در این خصوص منتشر نشده و به نظر پروژه در حالت توقف است.
جایگاه کتاب
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. کتابِ شرمن الکسی با کتابهای دیگری مقایسه میشود که به غریبه بودن در جامعه آمریکا مربوط هستند. در این لیست کتاب مرجانه ساتراپی یعنی پرسپولیس، همه پسران چینی آمریکایی، نفرتی که به ما میدهید و همه پسران آمریکایی میآیند. کتاب الکسی، از همه این کتابها توجه بیشتری به خود جلب کرده است.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در صفحهی شرمن الکسی در گودریدز، کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت در بالای لیست قرار دارد. بیش از 250 هزار نفر به کتاب امتیاز دادهاند. همینطور میانگین امتیازات کتاب 4 از 5 است. کتابهای دیگر او همگی کمتر از سی هزار امتیاز دارند. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در خصوص کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت از کاربران گودریدز میآوریم.
نظر مثبت
5 از 5 به کتاب نمره داده است:
اولین دلیلی که باعث میشود «خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت» را دوست داشته باشم این است که تابحال دنیا را از نگاه یک نوجوان سرخپوست ندیده بودم. جونیور پسری چهارده ساله سرخپوست است که در یک اردوگاه سرخپوستی زندگی می کند و بعد از اخراج از مدرسه تصمیم می گیرد اردوگاه را ترک کند و به مدرسه سفید پوست ها برود. درگیری های جونیور در این مسیر کل ماجرای این کتاب است.
کامنت فارسی از Einakikhoshghalb
سرنوشت سرخپوست ها در آمریکا یا اساساً ناشناخته است یا من تابحال با آثاری که در این زمینه نوشته شده اند رو به رو نشده بودم. با این حساب این کتاب برای کسی که در مورد سرنوشت سرخپوست ها سوال دارد کتاب خوبی است. اتفاقاتی که برای سرخپوست ها می افتاد، فرهنگ نژادپرستانه آمریکا، حبس در اردوگاه ها، کمبود امکانات و کار، اعتیاد شدید به الکل و همه ی مواردی که سرخپوست ها به عنوان یکی از مظلوم ترین نژادهای تاریخ درگیرش هستتند چیزهایی است که شاید مخاطب ایرانی این کتاب حتی فکرش را هم نکرده باشد. جونیور در جایی از کتاب می گوید تابحال در چهل مراسم خاکسپاری شرکت کرده در حالی که همسن و سال های سفیدپوستش نهایتا در یک یا دو مراسم خاکسپاری بوده باشند. همین چند جمله نشان می دهد سرخپوست ها در آمریکای شمالی به حال خودشان رها شدند تا تدریجاً منقرض شوند. .
دلیل دوم این است که نویسنده زهر اتفاقات تلخ داستان را با نگاه نوجوان و شوخ طبع شخصیت اصلی گرفته است. در عین حال که از تاثیرگذاری آن کم نشده. ما جونیور را درک می کنیم، با وجود اینکه سرخپوست نیستیم و هیدروسفالی نداریم. اما درکش می کنیم چون ذهن او هم مثل همه نوجوان ها کار می کند. ترکیبی از تلاش برای زندگی بهتر و قمار کردن بر سر هر چه دارد.
داستان پیرنگ ساده و ریتم ملایمی دارد. هیچ اتفاق خارق العاده ای رخ نمی دهد و نباید انتظاری کتاب پر هیجانی را داشته باشید. در حقیقت چیزی که این داستان را ارزشمند می کند نه حوادث آن که زمینه ای است که داستان در آن اتفاق می افتد. زمینه زندگی انسان هایی که در مسیر ابرقدرت شدن آمریکا لِه شده اند.
نکته ای باید در انتها اضافه کرده این است که علی رغم اینکه کتاب، کتاب نوجوان تلقی می شود، برای نوجوان متوسطه اول به خاطر وجود اشارات و شوخی های جنسی مناسب نیست. اما نوجوان های بیشتر از پانزده سال دوستش خواهند داشت.
نظر منفی
سه ستاره از 5 ستاره:
با اینکه به نظر میرسه این کتاب یه کتاب نوجوانانه است ولی به نظرم اگه بخواهیم این کتاب رو از نظر سنی رده بندی کنیم کار اشتباهی انجام دادیم . درست که لحن کتاب خودمونی و داستان کتاب در مورد یک نوجوان و مشکلات روزمره اش است اما حرف هایی که در بطن کتاب نهفته است اون رو خیلی عمیق تر از چیزی که به نظر میاد کرده .
کامنت فارسی از امین
قبل از خوندن کتاب خیلی دیده بودم که این کتاب رو با ناتور دشت مقایسه میکنن و الان باید بگم این مقایسه به نظرم کاملا باطله . شاید وجه اشتراک این دو داستان این باشه که راوی اون ها یک نوجوان هست ( هر چند از نظر سنی و در نتیجه دغدغه هم با هم متفاوتند ) . به نظرم خاطرات صد درصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت بهتر و دلنشین تر از ناتور دشت هست . طنز بسیار ظریف کتاب به این موضوع کمک خیلی زیادی کرده .
در مورد طنز کتاب هم باید بگم اصلا اون طور نیست که به خنده بیفتید . ( من خودم فقط در یک صحنه کتاب به خنده افتادم ) اما به صورتی هست که لبخند به لبت بنشیند .
البته این طنز در پیش زمینه داستان کمک زیادی به تحمل سیاهی های داستان کرده . تحمل نژاد پرستی داخل داستان و مرگ و میر های فراوان کتاب ، با لحن بامزه و کاریکاتور های خوب آسون تر شده
شاید بعضی ها بگن این کتاب زندگی رو خیلی تلخ نمایش داده ولی به نظرم بیشتر از اینکه تلخ باشه ، واقعیه .
– نیمه دوم کتاب بهتر از نیمه اول بود
+ ارزش یک بار خوندن رو داره
بهترین ترجمه خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت
برخلاف بیشتر کتابهایی که اینجا بررسی میکنیم، تنها یک ترجمه از این کتاب در بازار وجود دارد. رضی هیرمندی این کتاب را برای نشر افق ترجمه کرده است. ترجمه هم ترجمهی موفقی است و به خوبی توانسته لحن را منتقل کند. با این حال ترجمهی indian به عنوان سرخپوست در عنوان کتاب اگرچه طبق یک اشتباه عرفی است، چندان جالب به نظر نمیرسد.
نظرات کاربران