0

معرفی کتاب ناطور دشت + دانلود و خرید

کتاب ناطور دشت-ترجمه فارسی

کتاب ناطور دشت (ناتور دشت هم نوشته شده) یکی از مهم‌ترین رمان‌های قرن بیستم است. این کتاب سال 1951 با قلم جروم دیوید سالینجر انتشار یافت. این رمان در ایران هم محبوبیت بالایی پیدا کرد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنش‌ها به کتاب و ترجمه‌های آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید

نام کتابناطور دشت | The Catcher in the Rye
نویسندهجروم دیوید سلینجر | J.D. salinger
گونه ادبیداستان، رمان، واقع‌گرایی
انتشارات در ایرانققنوس، نگاه و نشرهای دیگر
مترجماحمد کریمی و مترجمان دیگر
تعداد صفحه234
سال انتشار1951
خرید آنلاین
دانلود نسخه آنلاین

بیوگرافی جی دی سلینجر

جروم دیوید سلینجر سال 1911 در نیویورک به دنیا آمد. پدربزرگ جروم روحانی یهودی بود و اصالتشان به لیتوانی برمی‌گشت. سمت مادری او، اصالتی آلمانی، ایرلندی-اسکاتلندی داشتند. آنها مسیحی بودند اما مری پس از ازدواج با سول سلینجر، خود را یهودی می‌پنداشت. جی. دی. سلینجر را به عنوان یکی از بهترین نویسنده‌های آمریکایی قنر بیستم می‌شناسیم.

کودکی و سال‌های سردرگمی

جروم در جوانی به مدارس عمومی در سمت غربی منهتن می‌رفت اما بعد که به منطقه‌ای دیگر منتقل شدند و به مدرسه خصوصی رفت، به مشکل خورد و نمی‌توانست با گروه جدید اخت شود. مدرسه روزنامه و تیم شمشیربازی داشت؛ پس سلینجر وارد تیم شمشیربازی شد و برای روزنامه، اخبار مسابقات را پوشش می‌داد. او همینطور استعدادی نمایشی داشت که باعث میشد پدرش و ار مناسب بازیگری بداند. وقتی خانواده به پنسیلوانیا منتقل شدند، سلینجر نوشتن داستان‌ها را شروع کرد. همینطور به خلبانی و زبان فرانسه علاقه نشان می‌داد.

وقتی مدرسه را تمام کرد، سال 1936 وارد دانشگاه نیویورک شد. تحصیل را در رشته آموزش استثنایی شروع کرد اما خیلی زود این رشته را رها کرد. به اصرار پدر در مورد اینکه تجارت گوشت را یاد بگیرد، به اروپا رفت و در کمپانی‌هایی در اتریش و لهستان کار کند. کار را دوست داشت اما از کشتارگاه بیزار بود، پس سعی کرد کار دیگری انجام دهد. این دوره طوری روی او اثر گذاشت که بعدها گیاهخوار شد. یک ماه پیش از اشغال اتریش توسط آلمان نازی، این کشور را ترک کرد.

در پاییز 1938 وارد دانشگاهی نه چندان مطرح در پنسیلوانیا شد اما آنجا هم چندان دوام نیاورد و درس را رها کرد. سال 1939 این بر به دانشگاه کلمبیا در منهتن رفت و رشته‌ی نویسندگی را انتخاب کرد. او نوشتن داستان‌هایی با ارزش هنری بیشتر را از این دوره آغاز کرد. اولین داستان چاپ‌شده از او مربوط به مارس 1940 است که داستانی کوتاه از او در یک مجله به چاپ رسید.

جنگ جهانی دوم و سال‌های پس از آن

جنگ که شروع د، سلینجر با دختری به اسم اونا اونیل که دخترِ نمایشنامه‌نویس معروف یوجین اونیل (برنده نوبل ادبیات 1936) رابطه داشت. با این حال، اونیل در ادامه به جای سلینجر، با نابغه‌ای دیگر به اسم چارلی چاپلین ازدواج کرد. سلینجر همینطور طی سال 1941 مدتی در یک کمپانی کشتی تفریحی کار کرد.

جی. دی. سلینجر- سال‌های ارتش
جی. دی. سلینجر- سال‌های ارتش

او همین سال یک سری داستان کوتاه برای نیویورکر فرستاد که هفت مورد آنها توسط این نشریه رد شدند. یکی از این داستان‌ها «من و هیتلر به یک مدرسه رفتیم» نام داشت. با این حال طی داستانی که در دسامبر 1941 توسط نیویورکر تائید شد، شخصیت هولدن برای اولین بار خلق شد. با این حال، همان ماه ژاپن به پرل هاربر حمله کرد و داستان منتش نشد. وقتی آمریکا رسماً وارد جنگ شد، سلینجر هم به خدمت خوانده شد. او در نبرد مهم نرماندی، حاضر بود.

طی همان دوران، او قرار ملاقاتی با ارنست همینگوی در پاریس دست‌وپا کرد. سلینجر، از اینکه همینگوی چقدر دوستانه با او رفتار کرد، جا خورد و همینگوی هم تحت‌تاثیر کیفیت داستان‌های سلینجر قرار گرفت. آن دو ارتباط خود را با ارسال نامه حفظ کردند. سلینجر همینطور جز گروهی از سربازان بود که کمپ کار اجباری داخائو را آزاد کردند. او پس از جنگ، چندین هفته به دلیل فشارهای استرسی ناشی از جنگ بستری شد. او بعدها به دخترش گفت هرگز اجساد جسد سوخته کامل از دماغت برون نمی‌رود، مهم نیست چقدر عمر کنی. سلینجر همینطور تا شش ماه پس از جنگ، در پروژه‌ی نازی‌زدایی ارتش آمریکا در آلمان حاضر بود.

همینطور او این دوره با سیلویا ولتر ازدواج کرد و او را در آوریل 1946 با خود به آمریکا برد. این ازدواج دوامی نداشت و بعد از هشت ماه، سیلویا به آلمان برگشت. سال 1946 یک مجموعه داستان کوتاه (The Young Folks) از سلینجر آماده چاپ بود اما انتشاراتی آن را رد کرد. او اواخر دهه چهل بودایی شد. او داستانی در این دوره برای نیویورکر نوشت که بسیار موردتوجه آنها قرار گرفت و قراردادی به او پیشنهاد دادند که هر داستانی را پیش از هرجای دیگر، ابتدا به آنها ارائه دهد.

شهرت

سال 1948 یک فیلمساز مستقل به اسم سممئول گلدوین پیشنهاد داد تا امتیاز ساخت یکی از داستان‌های او را بخرد. با تغییر نام فیلم، قلب احمق سال 1949 منتشر شد و منتقدان آن را کلیشه‌ای خواندند. اقتباس به گونه‌ای بود که به طور کل داستان را تغییر داده بودند و سلینجر طوری از این ماجرا ناراحت بود که عهد کرد تا انتهای عمر، اجازه ساخت هیچکدام از کارهایش را ندهد.

سلینجر طی دهه چهل مشغول کار روی رمان ناطور دشت بود و وقتی در سال 1951 بالاخره آن را منتشر کرد، واکنش‌های متفاوتی گرفت. برخی آن را به شکل باورنکردنی عالی خواندند و برخی دیگر آن را به دلیل انحراف و بی‌اخلاقی مورد انتقاد قرار دادند. با این حال رمان بسیار موفق بود و باعث شهرت او شد. او در مصاحبه‌ای در همین دوره اعلام کرد که از نویسندگانی مثل کافکا، تولستوی، داستایوفسکی، اسکات فیتزجرالد، پروست و جین آستین تاثیر پذیرفته است.

گوشه‌گیری

او سال 1953 یک مجوعه داستان کوتاه منتشر کرد که چه به لحاظ هنری و چه مالی موفقیت‌آمیز بود. هرچه می‌گذشت او به دلیل ناطور دشت به شهرت بیشتری می‌رسید و از سال 1953 از نگاه جامعه مخفی شد. پیش از آن شخصی اجتماعی بود اما به ناگاه ارتباط خود را با تمام اطرافیان به جز یکی دو دوست نزدیک خود قطع کرد.

سال 1955 با کلر داگلاس ازدواج کرد که دانشنجوی نقد هنر بود. مارگارت سلینجر همان سال متولد شد. این زوج با هم به یک معبد هندو در واشنگتن می‌رفتند و یوگا می‌کردند. کلر به خاطر سلینجر از مدرسه هنر خارج شد و الگوی سلینجر در نوشتن شخصیت فنی بود. داستان فنی و زویی (در ایران با نام دلتنگی‌های نقاش خیابات چهل و هشتم منتشر شد) سال 1961 منتشر شد که دومین کتاب مطرح سلینجر است. او، همان سال شخصیت برگزیده‌ی سال مجله‌ی تایم شد و روی کاور آن رفت.

وقتی مارگارت به دنیا آمد بیمار بود و سلینجر راضی به مراجعه به پزشک نبود و به جای آن علوم مذهبی را برای درمان نوزاد کافی می‌دانست. رابطه‌ی زوج در سال‌های انتهایی تلخ و زننده بود و کلر شبیه به زندانی سلینجر شده بود. سلینجر و وکلر سال 1967 طلاق گرفتند و کلر حضانت کودکان را به دست گرفت.

کم‌کاری تا زمان مرگ

سلینجر سال 1972 در حالی که 53 ساله بود، در عین گوشه‌گیری با دختری 18 ساله به اسم جویس مینارد که نویسنده‌ی نیویورک تایمز بود رابطه داشت. این رابطه پس از ده ماه به بن‌بست خورد. آخرین مصاحبه سلینجر مربوط به سال 1980 است. در این مصاحبه بی‌اجازه سلینجر صدای او ضبط شده که تنها فایل صدای باقی‌مانده از این نویسنده‌ی خجالتی است.

سلینجر-سال‌های آخر عمر
سلینجر-سال‌های آخر عمر

سلینجر همینطور با بازیگری به اسم الین جویس ارتباط عاشقانه داشت اما این رابطه، وقتی او با کالین اونیل که پرستار بود آشنا شد به پایان رسید. آنها سال 1988 ازدواج کردند. این دو چهل سال تفاوت سن داشتند. او همینطور طی هشتاد یک سری شکایت قانونی و کلامی از افرادی انجام داد که از آثار او بی‌اجازه استفاده کرده بودند. از جمله ایان همیلتون نویسنده انگلیسی که قصد داشت نامه‌های سلینجر به افراد مختلف را به صورت کتاب چاپ کند. همینطور طی دهه نود، داریوش مهرجویی فیلم پری را با اقتباس از فنی و زویی ساخت که باتوجه به نبود حق کپی‌رایت در ایران، شکایت سلینجر ره به جایی نبرد. او همینطور از نویسنده‌ای سوئدی که داستانی در مورد هولدن، مربوط به نیم قرن پس از آن نوشته بود شکایت کرد.

سرانجام در ژانویه 2010، سلینجر 91 ساله به دلیل کهولت سن در نیو همپشایر درگذشت.

بررسی آثار

  • ناطور دشت (1951)
  • نه داستان (1953)
  • فرنی و زویی (1961): شامل دو داستان کوتاه می‌شود.
    • داستان اول در خصوص ملاقات آخر هفته فرنی کوچکترین عضو خانواده گلس با دوست‌پسرش «لین» است. فرنی ادبیات می‌خواند و به عرفان شرقی علاقه دارد. او به دنبال خوندن کتابی عرفانی، وارد بحرانی روحی شده است.
    • داستان دوم، زویی را وقتی تصویر می‌کند که فرنی از دانشگاه بازگشته و اعضای خانواده هرکدم به طریقی در تلاش برای کمک به وی هستند. زویی برادر بزرگتر فرنی بازیگری است و نقشی موثر در خانواده دارد. با بقیه اعضای خانواده هم آشنا می‌شویم. از جمله با سیمور فرزند ارشد خانواده که فضایی پیامبرگونه دارد. او سابقه خودکشی دارد.
  • تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار (1963): کتاب شامل دو رمان کوتاه می‌شود. شخصیت سیمور، پسر ارشد خانواده گلس اینجا روایت شده که برادر بزرگتر فرنی و زویی است. تنهایی و انزواطلبی سیمور، به نوعی یادآور شخصیت سلینجر است.

نقد و بررسی کتاب ناطور دشت

جی. دی. سلینجر داستان ناطور دشت را طی دهه چهل نوشت. او او، بخش‌هایی از داستان را طی سال‌های 1945 و 46 در نشریات چاپ کرده بود. نسخه رمان آن سال 1951 منتشر شد که موردتوجه بسیاری قرار گرفت. سلینجر در این داستان به سردرگمی و خشم نسل جوان دوره‌ی خود می‌پردازد. کسانی که یک یا دو جنگ جهانی را از سر گذرانده‌اند، دوره‌ی رکود بزرگ الکل را دیده‌اند و در فضای سرگشتگی به سر می‌برند.

ما در داستان با مفاهیمی شبیه به بی‌عدالتی، مسئله‌ی هویت، تعلق، فقدان، ارتباط، رابطه جنسی و افسردگی روبرو هستیم. شخصیت اصلی داستان هولدن کالفیلد نمادی از جنبش نوجوان‌های آن دوره جهت طور دیگری دیدن بود. این شخصیت به سنی رسیده که در مورد همه‌چیز نظر می‌دهد و اگرچه بسیاری اوقات نظریاتش از سر ندانستن همه‌ی جزئیات می‌آید، هوش و صداقت بالایی دارد و نمی‌خواهد آنطور زندگی کند که بزرگترها می‌خواهند.

کتاب به صورت اول-شخص نوشته شده است و راوی که هولدن باشد، کاملا راوی غیرقابل اعتمادی است. سلینجر در مصاحبه‌ای مربوط به سال 1953 تائید کرد که داستان تا حدی شبیه به اتوبیوگرافی و هولدن تا حد زیادی شبیه به خود او در نوجوانی است.

کتاب طی دو ماه بعد از انتشار، هشت بار چاپ مجدد را تجربه کرد. سی هفته در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بود و به یکی از نمادهای دهه پنجاه آمریکا تبدیل شد. طوری که گفته می‌شود همه‌ی افراد در آن زمان باید یک جلد از این کتاب را در خانه می‌داشتند.

داستان کتاب

داستان حول محور نوجوانی به اسم هولدن کالفیلد می‌گذرد. او ابتدا در یک مرکز درمانی بستری است و سعی می‌کند اتفاقاتی که بر او گذشته را برای دیگرانی که اطرافش هستند تعریف کند. داستان او مربوط به دوره‌ای می‌شود که در یک مدرسه شبانه‌روزی تحصیل می‌کرد. نمره‌های پایینی گرفته بود (در چهار درس از پنج درس مردود شده و تنها در انگلیسی نمره خوبی گرفته) و به همین دلیل از دبیرستان اخراج می‌شود. طی دو روز پس از اخراج، هولدن بی‌هدف در خیابان‌های سیر می‌کند. سفری که انگار رسیدن از کودکی به بزرگسالی برای اوست.

ناطور دشت-انگلیسی-نسخه‌های مختلف
ناطور دشت-انگلیسی-نسخه‌های مختلف

تمام داستانی که در کتاب تعریف می‌شود طی سه روز یعنی از شنبه تا دوشنبه رخ می‌دهد. او می‌خواهد تا چهارشنبه که نامه اخراج به خانه می‌رسد، به خانه بازنگردد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. او با جهان بیگانه است. مظهر جوانی است که هرجای جهان ممکن است زندگی کند. پسری در ابتدای جوانی است که فشارها و تنش‌های زندگی مطابق قوانین منجر به تلاشی جهت محدود کرد شخصیتشان شده است. کل کتاب به نوعی اضافه‌گویی‌های هولدن است. گاهی مزخرف می‌گوید و گاهی بسیار عمیق می‌شود. مثلا جایی از این می‌گوید که چه آروزیی دارد. آرزوی او که نام کتاب هم از آن می‌آید، این است که جایی در انتهای دشت که به دره می‌رسد، کودکان را از سقوط نجات دهد.

بخشی از متن کتاب

همه هم مدام بهم تذکر می‌دهند، بیش‌تر از همه بابام. حرف‌شان درست است ولی درستِ درست هم نیست. آدم‌ها همیشه فکر می‌کنند هرچه می‌گویند درستِ درست است. برام مهم نیست. فقط گاهی دیگر این‌قدر تکرار می‌کنند که کفری می‌شوم. گاهی هم خیلی بزرگ‌تر از سنم رفتار می‌کنم، خیلی بیش‌تر، ولی آدم‌ها اصلاً متوجه نمی‌شوند. آدم‌ها هیچ‌وقت متوجهٔ هیچی نمی‌شوند.

همین “پسر” هم گیر کرده تو دهانم. نصفش به‌خاطر وضع خیت دایره‌لغاتم است و نصف دیگرش هم به‌خاطر این‌که گاهی کوچک‌تر از سن‌ام رفتار می‌کنم.

همه ش مجسم می‌کنم چن تا بچهٔ کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی می‌کنن. هزار هزار بچهٔ کوچیک؛ و هیشکی هم اون جا نیس، منظورم آدم بزرگه، غیر من. منم لبهٔ یه پرتگاه خطرناک وایساده‌م و باید هر کسی رو که می‌آد طرف پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره می‌دوئه و نمی‌دونه داره کجا میره من یه دفه پیدام میشه و می‌گیرمش. تمام روز کارم همینه. ناتور دشتم. می‌دونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم، با این که می‌دونم مضحکه

مشکل این‌طور دخترا این است که اگر از کسی خوش‌شان بیاید دیگر برای‌شان مهم نیست طرف چقدر عوضی است و کمبود محبت دارند یا نه… و اگر خوش‌شان هم نیاید آن‌وقت مهم نیست طرف چقدر خوب است یا کمبود محبت دارد یا نه. راحت می‌گویند فلانی مغرور است، تمام! حتا دخترباهوش‌ها هم همین‌طوری‌اند

وقتی بهش می‌گفتی «احمق» خیلی زورش می‌گرفت. همهٔ احمق‌ها از این‌که به‌شان بگویی احمق زورشان می‌گیرد.

هیچ‌وقت، هیچ‌کس عوض نمی‌شد. فقط تویی که عوض می‌شوی. منظورم فقط پیرترشدن و این حرف‌ها نیست. پیر هم که نشوی، هیچ‌وقت عین قبل‌ات نیستی. تو مدام عوض می‌شوی. تو همچین فصلی اورکُت می‌پوشی. یا مثلاً بچه‌ای که آخرین بار هم‌گروهی‌ت بود این بار سرما می‌خورد و تو باید هم‌گروهیِ تازه‌ای پیدا کنی. یا عوض خانم اگلیتینجر معلم دیگری باهاتان می‌آید. یا خبرت می‌کنند مامان بابات تو دستشویی بزن‌بزن کرده‌اند. یا مثلاً از کنار یکی از این چاله‌های گازوئیل رد می‌شوی که روش رنگین‌کمانِ روغن افتاده. کلاً منظورم این است که عوض شده‌ای دیگر. نمی‌توانم توضیحش بدهم. حتا اگر می‌توانستم هم دلم نمی‌خواست عین آدم بگویم.

اقتباس

همانطور که گفته شد، سلینجر پس از یک تجربه ناموفق در ابتدای دوران کاری، هیچ علاقه‌ای به اقتباس سینمایی کارهایش نداشت. او حتی یک مرتبه در نامه‌ای به تهیه‌کننده‌ای که امتیاز ساخت فیلم از روی کتاب را خواسته بود، گفت تنها کسی که می‌تواند جای هولدن بازی کند، جی. دی. سلینجر است. جری لوئیس کمدین مشهور سالها تلاش کرد تا در فیلمی این نقش را بازی کند. مارلون براندو، جک نیکلسون، توبی مگوایر و لئوناردو دی کاپریو هرکدام به نحوی سعی کردند فیلمی براساس کتاب بسازند یا نقش هولدن را ایفا کنند اما هیچکدام موفق نشدند.

سلینجر حتی اجازه ساخت تئاتری در برادوی براساس داستان را نداد. او طی سالهای آخر عمر پیشنهاداتی از هاروی واینستین و استیون اسپیلبرگ نیز دریافت کرد اما آنها را حتی در حد پاسخگویی ندانست.

برداشت‌های فراوانی از کتاب‌های او می‌توان در آثار سینمایی دید. یکی از جالب‌ترین برداشت‌ها مربوط به سریال بوجک هورسمن بود. در این سریال نتفلیکس، مشخص می‌شود که سلینجر مرگ خود را جعل کرده است. قصد او این عنوان شد که از دست مزاحمت‌های خبرنگاران خلاص شود. او در کارگردان یک مسابقه تلویزیونی بین سلبریتی‌ها شد.

جی. دی. سلینجر-بوجک هورسمن
جی. دی. سلینجر-بوجک هورسمن

کتاب به طور بخصوص در ایران موردتوجه قرار گرفت. داریوش مهرجویی در دهه هفتاد علاقه زیادی به کارهای او نشان داد. او اقتباسی آزاد از کتاب فرنی و زوئی در فیلم «پری» داشت. این استفاده بدون گرفتن اجازه نویسنده انجام شده بود و با شکایت بی‌حاصل سلینجر هم روبرو شد.

جایگاه کتاب

برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک می‌کند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. ناطور دشت را با کیمیاگر، بادبادک باز، هاکلبری فین و شازده کوچولو طی 16 سال اخیر مقایسه کردیم. همانطور که می‌بینید، ناطور دشت توجه بیشتری به نسبت تک تک این کتاب‌ها طی این مدت به خود اختصاص داده است.

ناتور دشت-ترندها
ناطور دشت-ترندها

کتاب در چند کشور و مناطقی از آمریکا ممنوع اعلام شد. 27 بار از «لعنتی» و 58 بار از «حرامزاده» و پنج مرتبه از Fuck در داستان استفاده شده است. یک نمونه از این جنجال‌ها مربوط به کتاب، در خصوص قتل جان لنون بود. مارک دیوید چپمن قاتل لنون اعلام کرد که پس از خوندن ناطوردشت، این ایده به او الهام شده است.

همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. سری به صفحه‌ی سلینجر در گودریدز زدیم. در این صفحه، ناطور دشت مطابق انتظار بالاتر از کتاب‌های نویسنده قرار دارد. بیش از سه میلیون نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند که این، کتاب را بین پنج کتاب محبوب تمام‌تاریخ در این سایت و بین کتاب‌خوان‌های دو دهه‌ی اخیر قرار می‌دهد. همینطور کتاب امتیاز 3.8 از 5 گرفته است. کتاب‌ فرنی و زویی، دومین کتاب محبوب سلینجر کمی بیشتر از 200 هزار امتیاز گرفته میانگین امتیازات آن 3.9 از 5 است. در ادامه با یک نظر مثبت و یک نظر منفی در خصوص ناطور دشت آشنا خواهید شد.

نظر مثبت

5 از 5 به کتاب نمره داده است:

خوانش “ناتور دشت” همزمان شده است با حضورم در هرمز رویایی ترین جزیره ایران. از روزی که وارد هرمز شده‌ام بیشتر و بیشتر “هولدن کالفیلد” و دنیایش را درک کرده‌ام. به گمانم باید از آدم‌ها فاصله گرفت و آنها را ندید اما حتی در نبودشان؛ تاثیراتشان آزارت میدهد. هرمز زیبا و پر انرژی که می‌شناختم ضعیف و بی‌رمق شده است. این دلیل همذات‌پنداری من با هولدن کالفیلد است. من هم دوست دارم “ناتور” باشم. ناتور هرمز؛ ناتور سواحل، ناتور طبیعت
به راستی که طبیعت را باید از دست گردشگران بی‌فرهنگ و آموزش ندیده نجات داد. ای کاش یک درصد از بودجه کشور صرف فرهنگ سازی و آموزش مردم در این زمینه‌ها میشد. هولدن را دوس میدارم چرا که اون نیز از دنیای آدمها، به خصوص آدم بزرگ‌ها متنفر است.

ناتور دشت حکایت رویارویی و تجربه دنیای جدید و عبور از نوجوانی و وارد شدن به جوانی ست؛ تقریبا میتوان گفت همه ما در یک مقطع زمانی تجربه راوی را داشته‌ایم. ترس و وحشت و فرار از دنیای جدید و رویارویی با آدمها
بسیار وقتها از همه متفر شده‌ایم و آدم‌ها را کسل‌کننده یافته‌ایم و بودن در غار تنهایی خویش را به همه‌کس و همه‌چیز ترجیح داده ایم. شاید تا همین ۱۰ سال پیش هم زندگی و نگرش این جوان ۱۷ ساله برای خیلی از ما ایرانی‌ها که یک کشور سنتی هستیم درک‌نشدنی بود اما امروزه به لطف تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی ما ایرانیها هم روز به روز با از خود بیگانگی و و آشفتگی بیشتر آشنا می‌شویم و خو می‌گیریم. این روزها همه ی ماها یک “هولدن کالفیلد” درون داریم.

گویا اکثرا به مانند هولدن حتی اعتقادمان را به بازی بودن یا دست‌کم منصفانه‌بودن زندگی و نقش خود در ایفای آن از دست داده‌ایم. ظاهرا هولدن با وجود تنفرش از آدم‌ها و دنیایشان، هنوز به کودکان و آینده امیدوار است. علاقه‌ی هولدن به خواهر کوچکش قابل توجه است.

کامنت فارسی از ریبوار

نظر منفی

سه ستاره از 5 ستاره:

کامنت فارسی از ریبوار

راجع به کتاب، خیلی گفته شده و به نظرم حرفش این قدر رو هست که اصلاً نیازی به توضیح دادن نداره، خصوصاً برای کسایی که خودشون یا اطرافیانشون تجربیاتی مشابه هولدن داشته باشن.

نکته‌ی اولی که به نظرم میرسه، اینه که شخصیت هولدن، اصلا و ابدا دوست داشتنی نیست و قرار نیست دوست داشتنی باشه. چرا، از لحاظ صادق بودنش دوست داشتنیه. مثل خیلی از اطرافیاش، ادای خوب بودن یا بد بودن در نمیاره. میخواد به چیزی برسه، هر چند خودش هم نمی دونه چی؛ ولی غیر از این، شخصیت هولدن کسیه که اگه یه روز توی خیابون ببینمش، با مشت میزنم توی صورتش. و اگه کسی هم به خاطر شبیه هولدن بودن با مشت بزنه توی صورت من، بهش کاملاً حق میدم. فکر کنم مشابه این شخصیت رو بشه توی رمان “پدران و پسران” تورگنیف پیدا کرد.

نکته‌ی دوم هم توضیح شخصیت هولدنه. هولدن از دنیایی که می‌شناسه بیزاره. از معلما، از رفقاش، از مدرسه‌ش، از والدینش، از همه‌چیز بیزاره. دایره‌ی نفرتش به قدری بزرگ و بزرگ‌تر میشه که وقتی خواهرش ازش میپرسه توی این دنیا چیزی هست که ازش بیزار نباشی؟ هولدن شدیداً توی فکر میره و نهایتاً جوابی که میده، صرفاً و صرفاً یک ایده‌آله. یه رؤیاست. من فکر میکنم که اگه این رؤیا هم یه روز محقق بشه، باز هولدن ازش بیزار خواهد بود. همون طور که تا وقتی که خواهر کوچکش رو ندیده بود، با خودش فکر میکرد که از بین تمام دنیا، فقط خواهرش رو دوست داره، ولی همین که شبانه دیدش و باهاش صحبت کرد، احساس کرد داره ازش بیزار میشه.

فکر میکنم مشکل هولدن، بیشتر از اون که با جهان اطرافش باشه، در درون خودشه. در نحوه‌ی نگاهش به جهان اطرافشه. اما این مشکل درونی چیه؟ و راه درمانش چیه؟ نه کتاب بهش اشاره ای میکنه و نه من اطلاعی دارم. 

کامنت فارسی از محمدفواد

بهترین ترجمه ناطور دشت

طی سال‌های اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگس‌ها، سیزده دلیل برای اینکه، کتاب‌های دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمه‌های متعدد شده است. موارد زیر، ترجمه‌های متفاوت کتاب هستند:

  • ناطور دشت | نشر ققنوس | نشر امیر کبیر | احمد کریمی
  • ناطور دشت | نشر میلکان | آراز بارسقیان
  • ناطور دشت | نشر پرثوآ | مینا کریمی
  • ناطور دشت | نشر نگاه | رضا ستوده
  • ناطور دشت | انتشارات جامی | متین کریمی
  •  ناطور دشت | نشر روزگار | سعید دوج

اولین ترجمه کتاب مربوط به احمد کریمی است که سال 1345 نشر فرانکلین اقدام به چاپ آن کرد. اگرچه ترجمه مربوط به پنج دهه قبل است، زبان کهنه‌ای ندارد و روان ترجمه شده است. دقت این ترجمه بالاست هرچند وقتی فحاشی صورت گرفته، کمی از متن اصلی فاصله می‌گیرد. ترجمه متین کریمی هم که مربوط به سال 1393 است، ترجمه روانی است و گاه شامل یک سری معادل‌سازی‌ها شده است. پاورقی‌های این نسخه، کاملتر هستند و شامل یک مقدمه هم می‌شود.

نسخه‌ای که بارسقیان سال 1394 با کمک نشر میلکان چاپ کرد، یکی از ترجمه‌های کتاب است که بیشترین وفاداری ار به متن دارد. از ترجمه‌های قابل ذکر دیگر می‌توان به ترجرمه سعید دوج برای نشر روزگار و رضا ستوده برای نشر نگاه اشاره کرد. جز این موارد، کتاب شامل ده‌ها ترجمه‌ی دیگر هم می‌شود که عموماً یا به صورت ویراست جدید از ترجمه‌های قبلی هستند و یا ارزش پایینی دارند.

داستان اسم کتاب چیست؟

افشین رفاعت داستان نویس ایرانی‌الاصل که در واشنگتن به دنیا آمده توضیح می‌دهد:

کتابی رسید به دستم به نام “ناتور دشت” که توسط آقای احمد کریمی قبل از انقلاب ترجمه شده و مجددا توسط انتشارات ققنوس تجدید چاپ شده است. وقتی به مشخصات کتاب نگاه کردم متوجه شدم که کتاب در حقیقت ترجمه کتاب “کچر این د رای” به انگلیسی اثر مشهور سلینجر است، اما هیچ ارتباطی نتوانستم بین عنوان کتاب و ترجمه کتاب به فارسی پیدا کنم. با توجه به این که شخصیت داستان در متن داستان اشاره می‌کند که می‌خواهد مراقب مزرعه چاودار باشد.

در یکی از جلسه‌های ادبی که با چند تن از دوستان و استادان دانشگاه نیویورک داریم این بحث را به میان کشیدم که “کچر این د رای” یعنی چه؟ یکی از اساتید که در این مورد تحقیق کرده بود، گفت: سلینجر از عنوان کتاب استفاده متافوریکال یا استعاره‌ای کرده و در حقیقت “کچر این د رای” یک استعاره است. چرا که در زمان قدیم وقتی “رای” یا همان گندم سیاه یا چاودار را برداشت و پرداخت می‌کردند دستگاه‌ها آنقدر مدرن و پیشرفته نبود و همیشه شخصی می‌ایستاد با سبد یا با دستاری دور کمرش که دانه‌هایی را که از ماشین به بیرون پرتاب می‌شود، بگیرد و دوباره به ماشین برگرداند که دوباره پرداخت بشود. فراورده‌ای که می‌تواند نان، غلات صبحانه، آبجو، ودکا و یا ویسکی باشد پس “کچر” یا “گیرنده” از هدر رفتن دانه‌ها جلوگیری می‌کرده. در حقیقت این استعاره‌ای است برای نگهبانی کردن از این دانه‌ها، دانه‌هایی که می‌توانند بچه‌هایی باشند که دارند هر لحظه به لبه‌ی پرتگاه یا صخره نزدیک می‌شوند، بچه‌هایی که در دشت مشغول بازی هستند. این همان نگهبان دشت است.

استاد نتیجه گیری کرد که ترجمه کتاب با خلاقیت و مهارت بسیار زیادی انجام گرفته و باید به این مترجم با این انتخاب درست و صحیحش آفرین گفت

نظرات کاربران

  • مسئولیت دیدگاه با نویسنده‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *