0

معرفی کتاب پنج قدم فاصله + دانلود و خرید

کتاب پنج قدم فاصله-ترجمه فارسی

پنج قدم فاصله رمانی بود که ریچل لیپینکت نویسنده‌ی جوان آمریکا در سال 2018 به عنوان اولین رمان خود منتشر کرد. باتوجه به اینکه فیلمی عاشقانه نیز براساس داستان در سال 2019 ساخته شد، شهرت کتاب هم افزایش چشمگیر داشت. به شکلی که حالا این کتاب، یکی از رمان‌های محبوب در ایران است. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنش‌ها به کتاب و ترجمه‌های آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید

نام کتابپنج قدم فاصله | Five Feet Apart
نویسندهریچل لیپینکت
گونه ادبیداستان، رمان عاشفانه
انتشارات در ایرانمیلکان و نشرهای دیگر
مترجمفاطمه صبحی و مترجمان دیگر
تعداد صفحه288 
سال انتشار2018
خرید آنلاین
دانلود نسخه آنلاین

بیوگرافی ریچل لیپینکت

ریچل لیپینکت سال 1994 در باکس کانتی، در شمال شرق آمریکا و ایالت فیلادلفیا متولد شد. او سال 2013 مدرسه را تمام کرد و دوره‌ی دانشگاهی خود را در دانشگاه پیتزبرگ آغاز کرد. رشته‌ی اولیه او پزشکی بود اما پس از مدتی آن را رها کرد تا در رشته‌ی نویسندگی تحصیل کند. او همینطور یک دوره نویسندگی نوجوان برداشت که استاد آن سیوبان ویوین نویسنده‌ی آمریکایی بود. همین دوره، لیپینکت را مطمئن کرد که برای آینده چه می‌خواهد. تحصیل دانشگاهی او سال 2017 به اتمام رسید.

او سال 2018 شروع به نوشتن رمانی از فیلمنامه‌ی پنج قدم فاصله کرد. این فیلمنامه توسط میکی داوتری و توبیاس یاکونیس نوشته شده بود و سال 2019 روی پرده‌ی سینماها رفت. فیلم نود میلیون دلار فروخت. همینطور کتابی که لیپینکت نوشت، بیش از یک میلیون جلد فروش را تجربه کرد و شصت هفته در صدر جدول پرفروش‌های نیویورک تایمز بود. در آن سال، گودریدز، پنج قدم فاصله را یازدهمین رمان سال معرفی کرد.

ریچل لیپینکت (سمت راست)-آلیسون دریک (سمت چپ)
ریچل لیپینکت (سمت راست تصویر)-آلیسون دریک (سمت چپ)

لیپینکت همجنسگرا است و همسرش آلیسون دریک نیز نویسنده است. این دو کتابی به اسم «She Gets the Girl» را براساس داستان عشق خود نوشتند که آن هم فروش خوبی را تجربه کرد. این زوج همینک در ایالت پنسلیونیا به همراه سگ خود زندگی می‌کنند.

بررسی آثار

  • 2018 – پنج قدم فاصله
  • 2020 – All This Time
    • داستانی عاشقانه بین کایل و کیمبرلی است. آنها دبیرستانای هستند اما کیمبرلی رابطه را تمام می‌کند، آنهم دقیقا در شب فارغ التحصیلی. دنیای کایل دگرگون می‌شود. تصادف می‌کند و وقتی به‌هوش می‌آید، متوجه می‌شود که ضربه مغزی شده است. کیمبرلی هم مُرده است. کایل در ادامه با دختری به اسم مارلی روبرو می‌شود، دختری که خود هم فقدان را تجربه کرده و خود را بابت آن ملامت می‌کند. رابطه‌ی آنها پررنگ‌تر می‌شود. کتاب با اسم تمام این مدت به فارسی ترجمه شده است.
  • 2021 – The Lucky List
    • امیلی هیمشه خوش‌شانس بوده است اما از وقتی مادرش فوت کرد، بدشانسی‌هایش شروع شده است. او لیستی از مادرش پیدا می‌کند. مادر امیلی برای دخترش دوازده قدم نوشته که بتواند باز هم به او نزدیک باشد. او به کمک نیاز دارد و بلیک، دوست او از راه می‌رسد. رابطه‌ی آنها در این مسیر محکم‌تر می‌شود.
  • 2022 – She Gets the Girl
    • الکس بلکوود و مالی پارکر، شخصیت‌هایی است که نویسنده خلق کرده تا نشان‌دهنده‌ی رابطه‌ی شخصی او باشند. کتاب تا حدی براساس خاطرات نوشته از رابطه‌شان و شیوه به هم نزدیک‌شدنشان است.

نقد و بررسی کتاب پنج قدم فاصله

کتاب پنج قدم فاصله سال 2018 توسط ریچل لیپینکت منتشر شد. ایده‌ی اولیه‌ی کتاب به ذهن لیپینکت رسید. او سپس با کمک میکی داتری و توبیاس ایاکونیس اقدام به نوشتن رمان اول خود کرد. داتری و ایاکونیس همینطور فیلمنامه‌ی کار را نوشتند. فیلم، یک سال پس از انتشار رمان روی پرده‌ی سینما رفت.

داستان کتاب در خصوص رابطه‌ی عاشقانه دو جوان بیمار است. آنها هنگام معالجه دل به هم می‌بازند و تمام قصه‌ی عاشقانه‌ی آنها با بیمارستان، درد و دارو گره خورده است. موضوع غمناکی برای کتاب انتخاب شده و می‌تواند مانند کتاب و فیلم بخت پریشان ما، باعث رنجش بسیاری شود.

استلا و ویل، هر دو از بیماری فیبروز کیستیک رنج می‌برند. این بیماری، مربوط به دستگاه تنفسی است که عفونت‌ها ایجاد می‌کند. ویل بیماری دیگری نیز دارد که سبب شده آنها قادر به لمس یکدیگر نباشند. چون در صورت لمس، استلا هم آلوده خواهد شد. به همین دلیل همیشه آنها باید پنج قدم از هم فاصله داشته باشند.

این دو نفر در بیمارستان با هم آشنا می‌شوند. همینطور گهگاه باید به خاطر مشکلات ریه در بیمارستان بستری شوند. ویل اولین بار متوجه استلا می‌شود و خود را به او نزدیک می‌کند. این شروع رابطه‌ای عاشقانه اما منحصربه‌فرد است. ما خیلی زود می‌فهمیم که ویل به دلیل بیماری دیگرش، فرصت زیادی برای زندگی ندارد.

یکی از اهداف کتاب، معرفی بیماری فیبروز کیستیک است. کسانی که فیلم را مشاهده می‌کنند یا کتاب را می‌خوانند، اطلاعات خوبی در خصوص این بیماری آزاردهنده و دردناک به دست می‌آورند.

پنج قدم فاصله-کتاب
پنج قدم فاصله-کتاب

بخشی از متن کتاب

چشمانم را باز می‌کنم. به سقف خیره می‌شوم. همه‌چیز کم‌کم واضح می‌شود. درد عمل در تمام بدنم پخش شده. «ویل». سعی می‌کنم به اطراف نگاه کنم؛ ولی خیلی ضعیفم. افرادی در اتاق هستند؛ ولی او را نمی‌بینم. سعی می‌کنم حرف بزنم؛ ولی به‌خاطر دستگاه تنفس مصنوعی در دهانم نمی‌توانم. چشمانم به صورت مادرم می‌افتند که بسته‌ای در دست دارد. «عزیزم…» صدایش آهسته در گوشم زمزمه می‌کند وبسته را به‌سمت من می‌گیرد. «این برای توئه.» هدیه؟ عجیب است. سعی می‌کنم کادویش را پاره کنم؛ ولی بدنم خیلی ضعیف است. مادرم کمک می‌کند تا دفترچهٔ طراحی سیاهی را از داخلش بیرون بکشم. روی آن نوشته شده: «پنج قدم فاصله.» و ازطرف ویل است. برگه‌هایش را سریع ورق می‌زنم و کارتون پشت کارتون داستان‌مان را تماشا می‌کنم. رنگ‌هایش انگار با من حرف می‌زنند. من درحالی‌که پاندایم را نگه داشته‌ام، هردوی ما که در دو طرف چوب بیلیارد ایستاده‌ایم، ما درحالی‌که در کف استخر شناوریم، میز شام چیده‌شده در جشن تولدش، من درحالی‌که روی برکهٔ یخی دور خودم می‌چرخم و می‌چرخم.

لباسم را عوض می‌کنم، آهسته و بااحتیاط راه می‌روم، یک جفت ساق می‌پوشم، تی‌شرت رنگی‌ای که اَبی از گرند کنیون برایم آورده بود را به تن می‌کنم. خودم را در ‌آینه نگاه می‌کنم، حلقه‌های سیاه دور چشمم در این چند ماه گذشته از همیشه تیره‌تر شده‌اند. موهایم را سریع شانه می‌کنم و دم‌اسبی می‌بندم؛ ولی اخم می‌کنم، آن‌قدرها هم که انتظارش را داشتم خوب نشد. دوباره موهایم را باز می‌کنم و با رضایت به تصویر خودم در آینه با موهایم که دور شانه‌هایم ریخته نگاه می‌کنم. کیف آرایشم را از انتهای کشو درمی‌آورم و کمی ریمل و برق لب می‌زنم، تصور اینکه ویل نه تنها مرا زنده ببیند، بلکه با کمی‌ آرایش هم ببیند و به چشمانم و به لبان رژدار من نگاه ‌کند، لبخند بر لبانم می‌نشاند.

آیا دلش می‌خواهد مرا ببوسد؟ می‌دانم هیچ‌وقت این کار را نخواهیم کرد؛ ولی آیا در دلش چنین چیزی می‌خواهد؟ گونه‌هایم گل می‌اندازد و سرَم را تکان می‌دهم و به او پیام می‌دهم. به او می‌گویم که ده دقیقه‌ی دیگر مرا در تالار اصلی ببیند. بند شانه‌ای اکسیژن سیارم را کوتاه‌تر می‌کنم، راه سریع‌تر را انتخاب می‌کنم، از آسانسور بالا می‌روم، ‌از روی پل رد می‌شوم و وارد ساختمان شماره‌ی 2 می‌شوم، از پله‌ها پایین می‌روم و وارد تالار اصلی می‌شوم که یعنی حدوداً کل نیمه‌ی پشتیِ ساختمان را رد می‌کنم. روی نیمکتی می‌نشینم، گیاهان و درختان را تماشا می‌کنم، صدای جریان آب از فواره‌ی‌ سنگی پشت‌سرم آرام شنیده می‌شود. قلبم از این فکر که چند دقیقه‌ی دیگر او را می‌بینم به تپش افتاده. هیجان‌زده و با استرس، گوشی‌ام را درمی‌آورم و زمان را چک می‌کنم. ده دقیقه از زمان پیامم به ویل می‌گذرد و هنوز نیامده.

فیلم پنج قدم فاصله

فیلم که اولین کارگردانی جاستین بالدونی بود، مارس 2019 اکران شد. کتاب و داستان الهام‌گرفته از زندگی کلر واینلند است درگیر بیماری فیبروز کیستیک بود و سال 2018 فوت کرد. نظرات کارشناسان سینما متفاوت بود. برخی فیلم را دوست داشتند و برخی نه. در کل فیلم توانست 91 میلیون دلار فروش را تجربه کند که با توجه به بودجه هفت میلیون دلاری ساخت و 12 میلیون دلاری تبلیغات آن، سودده بود.

پنج قدم فاصله فیلم
پنج قدم فاصله فیلم

جایگاه کتاب پنج قدم فاصله

برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک می‌کند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. در این لیست کتاب‌های بخت پریشان ما، گرگ و میش و مزایای منزوی بودن نیز آمده است. همانطور که می‌بینید پنج قدم فاصله جایگاهی متوسط در این بین دارد.

پنج قدم فاصله-ترندها
پنج قدم فاصله-ترندها

همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. سراغ صفحه‌ی ریچل لیپینکت در گودریدز رفتیم. پنج قدم فاصله مشهورترین کتاب نویسنده است. این کتاب 175 هزار امتیاز در گودریدز دریافت کرده که عدد بسیار خوبی است. همینطور کتاب به طور میانگین 4.2 از 5 امتیاز از بین همین 175 هزار رای دریافت کرده است. کتاب‌های دیگر او تمام این مدت 31 هزار و She Gets the Girl هجده هزار امتیاز دارند. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در خصوص کتاب خواهیم آورد.

نظر مثبت

4 از 5 به کتاب نمره داده است:

چرا خوندن کتاب رمنس عبث و خجالت‌آوره؟ چرا به منظور تبرئه‌ی کتابی که قسمت‌های عاشقانه داره گفته میشه “عاشقانه‌هاش زیاد نبود نگران نباشید”؟ استاد نظریه‌ها و فنون مشاوره‌ و روان‌درمانی ما می‌گفت یکی از چیزهایی که می‌تونه شما رو برای درک کردن جهان و تجربیات شخصی مراجع تربیت کنه خوندن رمانه. چون خواننده در مقام تجربه‌کننده‌ی نیابتی عواطف و وقایع شخصیت‌های رمان قرار می‌گیره. چرا تجربه کردن نیابتی چیزی که اگه دنیا رو ساده‌دلانه به دو دسته‌ی خوب و بد تقسیم کنیم، قطعا تو طبقه‌ی خوب‌هاست عبث و بیهوده قلمداد میشه؟

پنج قدم فاصله کتاب ساده‌ایه. اولین رمانی بود که خوندم و شخصیت‌هاش همدیگه رو تو اینستاگرام فالو می‌کردن، برنامه‌ی اندروئید می‌نوشتن، یوتیوبر بودن و ویدیوکال می‌کردن. کاملا امروزی. راستش عادت داشتم با شروع کردن هر کتاب حدود یک قرن عقب‌تر باشم. همیشه فکر می‌کردم اگه روزی قرار باشه داستان بنویسم، تراموا و شمع و نامه و ذغال از کجا بیارم؟ حالا دیگه فوقش ایمیل و دهه‌ی ۱۹۰۰.

داستان برای ما ناآشنا نیست. باید باشه اما نیست. طبیعتا باید به خودمون فشار می‌اوردیم تا دنیای آدم‌هایی رو درک کنیم که بخاطر بیماری ریوی نادر و مزمن حتما باید با شش قدم فاصله با هم ارتباط برقرار کنند. شش قدم فاصل و ماسک و دستکش. اما برعکس کاملا برامون آشناست. مواجهه‌ی رو در رو با مرگ هم چیز غریبی نیست. این داستان با تمام سادگی‌ش نشون میده که چطور عشق توی اوضاعی که با مرگ گره خورده و هر گونه تماس و زیرپا گذاشتن فاصله‌ی چند قدمی می‌تونه کشنده باشه ظهور می‌کنه و با همون سرعتی که ظهور کرده به تراژدی منجر میشه. اما بخاطر قریب الوقوع بودن مرگ و ارزشی که حتی یک روز زندگی بیشتر براشون پیدا کرده، شخصیتای کتاب باور دارن که می‌ارزید.

کامنت فارسی از یگانه معینی

نظر منفی

سه ستاره از 5 ستاره:

اولين بارى كه تصميم گرفتم بخونمش تصورم اينطورى بود: يه داستان تينيجرى شبيه خطاى ستارگان بخت ما؛ كه دو تا آدم قصه مريضن و عاشق هم ميشن و احتمالاً تهش يكيشون مى ميره يا اگه نويسنده هنوز به قصه هاى پريون اعتقاد داشته باشه داستان رو هپيلى اور افتر تموم ميكنه و ميره. ولى نميدونم چرا دلم مى خواست بخونمش.

اگه شما هم با همين توقع بخونيد كتاب بهتر از چيزى كه تصور می‌كرديد بهتره. چون درعين اينكه فضاى كلى داستان چيز تكراری‌ايه، يه سرى قسمتا هم داره كه آدمو با خودشون مى برن. حتی موفق شد تو يه قسمت كوچيک بغض به گلوم بياره. اما گفتم ديگه؛ داستان تينيجريه در كل. بزرگترين ضعفشم اينه كه كل اتفاقات در عرض دو هفته مى‌افتن. و بیخیال؛ عمراً دو تا آدم بتونن تو دو هفته اينقدر شديد و عجيب غريب عاشق هم بشن. من حداقل اعتقاد ندارم بهش. اگرم حسى بينشون بوده واقعاً ممكنه عشق نبوده باشه و يه هيجان ساده باشه كه بعد يه مدت واقعاً از بين ميره اگه آدما با هم بمونن.

و اينكه… نيازشون به لمس كردن همديگه واقعاً اگزجره بود. خيلى آدما وجود دارن كه عاشق همن و با همن حتا! ولى به هر دليلى تا حالا اين كارا رو نكرده‌ن و انقدر بولد نيست تو نظرشون. شايد چون ميدونستن هيچوقت قرار نيست اتفاقى بينشون بيفته بيشتر به اين مساله توجه می‌كردن.

خطاى ستارگان بخت ما داستان واقعی‌ترى بود. اما من استلا رو از هيزل گريس بيشتر دوست داشتم. شايد چون عين خودم تمايل داشت همه رو نجات بده و همه چى رو درست كنه و از مشكلات حل نشده متنفر بود؛ اونم control freak بود!

كلاً داستان يه سرى حفره ها داشت. چجورى اينقدر راحت شيش فوت رو ميكنه پنج فوت؟ اگه نزديك شدنشون اينقدر خطرناک بود چرا هيچيشون نشد بعد از اينهمه نزديك شدنشون به هم؟! يا اينكه خب اوكى از نزدک همو نميتونيد ببينيد اسكايپ كه هست! حداقل حرف بزنيد هر چند وقت يبار… همه چى كه تاچ كردن و كيس كردن نيست!

کامنت فارسی از آیلار

بهترین ترجمه کتاب پنج قدم فاصله

طی سال‌های اخیر، این کتاب هم مانند قانون پنج ثانیه، بنویس تا اتفاق بیفتد، هنر جنگ، مرگ ایوان ایلیچ، قوی سیاه، ثروتمندترین مرد بابل، هنر عشق ورزیدن و پاستیل های بنفش درگیر ترجمه‌های متعدد شده است. موارد زیر، ترجمه‌های متفاوت کتاب هستند:

  • پنج قدم فاصله | انتشارات میلکان | فاطمه صبحی
  • پنج قدم فاصله | انتشارات جنگل | رویا قادری
  • پنج قدم فاصله | انتشارات نیک فرجام | زهرا صادقی
  • پنج قدم فاصله | نشر آزرمیدخت | غزل مرتضوی
  • پنج قدم فاصله | انتشارات آوای ماندگار | اکرم افشار
  • پنج قدم فاصله | انتشارات آتیسا | زینب حلبی نژاد
  • پنج قدم فاصله | نشر علمی فرهنگی | فائزه دائمی و جواد کریمی

دو ترجمه‌ی اول کتاب توصیه می‌شوند. نسخه‌هایی که فاطمه صبحی و رویا قادری ترجمه کرده‌اند. این دو کتاب توسط انتشاراتی‌های میلکان و جنگل منتشر شده است.

نظرات کاربران

  • مسئولیت دیدگاه با نویسنده‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *