0

معرفی کتاب کلکسیونر + دانلود و خرید

کتاب کلکسیونر-ترجمه فارسی

کلکسیونر اولین رمان جان فاولز نویسنده‌ی فقید انگلیسی بود. رمانی پیچیده و هیجان‌انگیز که سال 1963 منتشر شد. نویسنده و کتاب از زمان انتشار تا همین چند سال پیش در ایران چندان شناخته‌شده نبودند. با این حال با ترجمه‌های جدید، فاولز به کتاب‌خوان‌های ایرانی شناسانده شد و بخصوص این کتاب، مورد توجه بسیار قرار گرفت. مترجم پیمان خاکسار، کتاب را اولین تریلر روانشناسانه‌ی مدرن معرفی می‌کند. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنش‌ها به کتاب و ترجمه‌های آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید

نام کتابکلکسیونر | The Collector
نویسندهجان فاولز | John Fowles
گونه ادبیداستان، رمان دلهره‌آور
انتشارات در ایرانچشمه و نشرهای دیگر
مترجمپیمان خاکسار و مترجمان دیگر
تعداد صفحه283
سال انتشار1963
خرید آنلاین
دانلود نسخه آنلاین

بیوگرافی جان فاولز

کودکی و نوجوانی

جان فاولز در مارس 1926 در ایسکس انگلستان متولد شد. او فرزند گلادیس ریچاردز و جان فاولز بود. خانواده‌ی رابرت، تاجرانی متوسط در لندن بودند. رابرت شخصاً در یک شرکت واردات تنباکو شریک بود. طی سال‌های جنگ جهانی اول، رابرت پدر و برادر خود را از دست داده بود و سرپرستی یک بیوه و هشت بچه (از پدر و برادر) به او محول شده بود. دو سال بعد از آشنایی با گلدیس، اولین فرزند آنها جان فاولز متولد شد. او به عنوان یکی از مهمترین نویسنده‌های انگلیسی قرن بیستم شناخته می‌شود.

جان فاولز در همان ایسکس به مدرسه رفت. سال 1939 توانست بورسیه‌ای برای مدرسه‌ی بدفورد به دست بیاورد که مسیری دو ساعته با قطار، با خانه‌شان فاصله داشت. تا 1944 همینجا به مدرسه رفت. در این مدرسه، خود را به عنوان یک پسر ورزشکار معرفی کرد و عضو تیم راگبی و کریکت مدرسه شد. از مدرسه که خارج شد، به دانشگاه ادینبورو رفت و آموزش دریانوردی دید.

تدریس در یونان و انگلستان

در هشتم می 1945 این دوره برای او تمام شد، یعنی دقیقا همان روزی که جنگ دوم جهانی تمام شد. به جای اروپا یا ژاپن، به منطقه‌ای در جنوب انگلستان اعزام شد و دو سال همانجا ماند. وقتی این دوره برای او امام ششد، به دانشگاه آکسفورد وارد شد. آنجا فرانسوی و آلمانی خواند اما مدرک فرانسوی گرفت. به لحاظ سیاسی، در آستانه‌ی تغییر بود و آنارشیسم را ترجیح می‌داد.

در آکسفورد مشغول جا انداختن خود به عنوان نویسنده بود و نویسنده‌های اگزیستانسیالیستی مثل سارتر و کامو را ترجیح می‌داد. پیشنهادی از یکی از دانشکده‌های آکسفورد و مدرسه‌ای به‌دردنخور در یونان داشت و برخلاف نظر همه، راه یونان را در پیش گرفت. سال 1951 در مدرسه‌ی اسپتسز، در دو مدرسه معلم انگلیسی بود. فاولز در یونان بسیار شاد بود و ایده‌ی یکی از رمان‌های مهمش همینجا به نظرش رسید و همینطور اشعار زیادی در این جزیره نوشت. سال 1953، در حالی که فاولز و بقیه معلمان در تلاش برای تغییرات بنیادی در مدرسه بودند، او از مدرسه مرخص شد و به انگلستان بازگشت.

جان فاولز-نویسنده
جان فاولز-نویسنده

فاولز، با معلمی دیگر به اسم الیزابت کریستی در یونان آشنا شده بود و رابطه‌ی خوبی بین آنها به وجود آمده بود. وقتی هر دو به انگلستان بازگشتند، مدتی بعد ازدواج کردند و فاولز، ناپدری فرزندِ الیزابت (آنا) از ازدواج اولش شد.

بزرگسالی و شهرت

سال 1960 در حالی که مدتی بود فاولز مشغول نوشتن رمان مجوس بود، نوشتن کلکسیونر را شروع کرد و آن را طی یک ماه به پایان برد. با این حال زمان برد تا نوشته را به ایجنت خود نشان دهد. این رمان سرانجام سال 1963 منتشر شد و حقوق ساخت آن نیز به سرعت مشتری پیدا کرد و فروخته شد. احتمالاً این مبلغ، بالاترین عددی بود که برای یک رمان اولی پرداخت می‌شد.

با موفقیت کتاب اول، فاولز توانست دست از تدریس بردارد و نویسنده‌ی تمام وقت شود. انگلیسی‌ها کتاب را دوست داشتند ولی منتقدان آمریکایی اعتقاد داشتند کتاب ایده‌های اگزیستانسیالیستی را تبلیغ می‌کند. فیلم کلکسیونر سال 1965 ساخته شد. برخلاف پیشنهادِ مدیربرنامه، فاولز دومین کتاب خود را به صورت یک مجموعه مقالات فلسفی منتشر کرد. پس از آن مجوس را منتشر کرد که یکی از مهمترین آثار او است. فاولز در ادامه لندن را ترک کرد و به مزرعه‌ای در منطقه‌ی دورسِت انگلستان نقل‌مکان کرد. مزرعه‌ای که زندگی گوشه‌گیرانه‌ی مدنظر او را به ارمغان می‌آورد تا روی نوشتن تمرکز کند. معشوقه ستوان فرانسوی، همین دوره نوشته و سال 1969 منتشر شد و موفق بود. این کتاب سال‌ها بعد با بازی مریل استریپ به فیلم تبدیل شد و موفق بود.

گوشه‌گیری باعث شد فاولز احساس کند از همه‌چیز دور افتاده و به همین دلیل به منطقه‌ی شهری بلمونت در جنوب انگلستان منتقل شدند. همینطور سال 1968 مجوس روی پرده‌ی سینما رفت که شکست سنگینی را تجربه کرد. طوری که وودی آلن اعتقاد دارد همه‌ی کارهای زندگی‌اش را اگر فرصت دوباره داشت، مشابه انجام می‌داد به جز تماشای فیلم مجوس. فاولز ادامه‌ی زندگی خود را در بلمونت گذراند و داستان و ناداستان‌های زیادی را همانجا منتشر کرد.

سال‌های انتهایی و مرگ

الیزابت سال 1990 از سرطان درگذشت. فاولز سال 1998 با سارا اسمیت ازدواج کرد و در کنار سارا، سرانجام خود نیز سال 2005 درگذشت. خاطرات او براساس دفتر خاطراتش نیز منتشر شد که البته برچسب‌های سکسیستی و هموفوبیک به آن زده شد. بخصوص نگاه او به یهودیان چندان مثبت نبود.

بررسی آثار

  • کلکسیونر (1963)
  • مجوس (1965)
    • یک مرد جوان انگلیسی به اسم نیکلاس، تدریس در جزیره‌ای یونانی را قبول می‌کند تا از یک رابطه‌ی نه‌چندان مطبوع فرار کند. آنجا با میلیونری منزوی آشنا می‌شود و این شروع کشیده‌شدن او به یک بازی اسرارآمیز و مرگبار است.
  • برج عاج (1974)
    • داستان در خانه‌ای ویلایی در جایی دورافتاده در فرانسه اتفاق می‌افتد. هنری نقاش پیر و معروف با دو ندیمه زندگی می‌کند. وقتی دیوید منتقد هنری جوان به خانه‌ی او می‌آید، اوضاع تغییر می‌کند.
  • اگرچه فاولز کتاب‌های متعددی منتشر کرده، برای مردم ایران تا چند سال پیش عموماً ناشناخته بود و کتاب‌های دیگرش که پرتعداد هم هستند، هنوز در ایران ترجمه نشده‌اند. البته چهار رمان اول او یعنی سه کتاب بالا و معشوقه ستوان فرانسوی عموماً به عنوان چهار کتاب مهم این نویسنده شناخته می‌شوند.
کتاب‌های جان فاولز
کتاب‌های جان فاولز

نقد و بررسی کتاب کلکسیونر

کلکسیونر اولین رمان نویسنده‌ی انگلیسی، جان فاولز است. او نوشتن رمان را در نوامبر 1960 آغاز کرد و با بازنویسی‌ها، کار تا مارس 1962 ادامه یافت. وقتی کلکسیونر سال 1963 منتشر شد، بسیار موردتوجه قرار گرفت. فرم و محتوای کتاب، بسیار فراتر از چیزی بود که از یک رمان‌اولی انتظار می‌رفت.

از مفاهیمی که در کتاب به آنها اشاره شده، ساختار طبقاتی انگلستان است. جنگ اصلی بین دو شخصیت اصلی یعنی فردریک و میراندا را می‌شود از لحاظ اینکه فردریک جز طبقه‌ی کارگر و میراندا جزء طبقه‌ی بروژوا است، موردتوجه قرار داد. همینطور فضایی کنایه‌آمیز و پوچ‌گرایانه در کار وجود دارد و بسیاری وقایع داستانی، کاملاً اتفاقی رخ می‌دهند. به همین دلیل کتاب با نوشته‌های کافکا و ساموئل بکت مقایسه می‌شود. همینطور یک پارادوکس دیگر کتاب این است که میراندا طی دوره‌ی اسارت، به عنوان شخصیت رشد می‌کند.

رمان که ماجرای حبس یک زن توسط مردی جانی است، توانست توجه‌های بسیاری را به خود جلب کند. به شکلی که بسیاری از قاتل‌های سریالی پس از آن تاریخ، خود را تحت‌تاثیر این کتاب معرفی کرده‌اند. از جمله این موارد می‌توان به لئونارد لیک و چارلز چی تات اشاره کرد که مسئول مرگ حداقل 25 نفر از جمله دو خانواده‌ی کامل بودند. آنها اعلام کردند که دزدیدن دختران جوان به عنوان برده‌ی جنسی و ندیمه که در کتاب حول محور آن شکل گرفته، برایشان بسیار جالب بوده است. آنها حتی اسم پروژه‌ی خود را عملیات میراندا، دختر حاضر در کتابِ فاولز گذاشته بودند.

داستان کتاب

کلکسیونر داستانی مربوط به فردریک کلگ است، یک کارمند سطح پایین شهرداری که دچار سرخوردگی و کمبودهای شدید عاطفی است. او در ابتدا، تنها یک سرگرمی دارد و آن خشک‌کردن پروانه‌هاست. او کلکسیونی از این پروانه‌ها دارد. با این حال، اختلالات روانی او شدیدتر از این حرف‌ها است. او، از دور علاقه‌ای به دختری از دانشکده هنر به اسم میراندا پیدا کرده اما جلو نمی‌رود و ابراز علاقه نمی‌کند چون به لحاظ طبقاتی، در سطوحی متفاوت هستند. یک روز فردریک پول زیادی در شرط بندی برنده می‌شد و از کارش استعفا می‌دهد. او یک خانه در منطقه‌ای روستایی می‌خرد. آنجا تنهاست و دلش میراندا را می‌خواهد.

فردریک می‌خواهد دختر را به گنجینه‌های زیبای خود اضافه کند. امید دارد که اگر مدتی طولانی کنار دختر باشد، او عاشق وی شود. او با نقشه‌ای دقیق، دختر را می‌دزدد و در زیرزمین خانه حبس می‌کند. داستان از زاویه‌ی دید هر دو نفر یعنی فردریک و میراندا روایت می‌شود. فردریک قصد دارد بدون آسیب‌زدن به دختر، او را به خود علاقه‌مند کند. پس از یک ماه حبس، فردریک به میراندا قول می‌دهد که او را از حبس خارج می‌کند و با او با احترام برخورد می‌کند و همینطور قصد سواستفاده جنسی از وی را ندارد. با این حال، این مسئله یک شرط دارد. دختر حق خروج از خانه را نخواهد داشت.

بخشی از متن کتاب

جی.پی. یک روز گفت فقرای درستکار همان ثروتمندان وقیح‌اند منهای پول. فقر مجبورشان می‌کند غرور و خصایل خوب را در چیزهایی به‌جز پول جست‌وجو کنند. ولی وقتی دست‌شان به پول می‌رسد نمی‌دانند با آن چه کنند. کُل فضایل قدیمی را، که در واقع فضایل واقعی نبوده‌اند، از یاد می‌برند. فکر می‌کنند تنها فضیلتْ پولِ بیشتر درآوردن و خرج کردن است.

هنوز به خدا اعتقاد دارم. ولی خیلی دور است، خیلی سرد، خیلی حسابگر. می‌بینم که باید جوری زندگی کنیم انگار وجود ندارد. دعا و پرستش و سرود خواندن ــ همه و همه پوچ و بی‌ثمرند. دارم سعی می‌کنم توضیح دهم چرا قصد دارم از اصولم تخطی کنم (هرگز متوصل نشدن به خشونت). هنوز هم به این اصل پای‌بندم ولی این را هم فهمیده‌ام که برای زنده ماندن گاهی باید اصول را نادیده گرفت. اعتماد بی‌پشتوانه به اقبال و مشیت الاهی و لطف خدا فایده ندارد. باید خودت دست به عمل بزنی، باید بجنگی.

حسم این است که به خود زحمتِ مداخله نمی‌دهد. می‌گذارد رنج بکشیم. اگر برای آزادی دعا کنی شاید بابت خودِ فعل دعا کردن احساس آرامش کنی، شاید هم اتفاقات برحسب تصادف به ترتیبی بیفتند که نهایتاً به آزادی برسی. ولی او نمی‌شنود. هیچ‌چیز انسانی مثل شنیدن یا دیدن یا دلسوزی یا دستگیری در خود ندارد. می‌خواهم بگویم شاید دنیا را پدید آورده باشد و قوانین بنیادی ماده و تکامل را. ولی نمی‌تواند به تک‌تک افراد توجه کند. طرح ریخته بعضی خوشبخت باشند، بعضی بدبخت، بعضی خوش‌اقبال، بعضی بداقبال. نمی‌داند کی بدبخت است و کی نیست، اهمیتی هم برایش ندارد. پس واقعاً وجود ندارد.

از درس‌نخوانده‌ها و جاهل‌ها متنفرم، از فخرفروش‌ها و متظاهرها، از حسودها و منزجرها، از حقیرها و پست‌فطرت‌ها و کوته‌فکرها. از تمام آدم‌های معمولی بی‌خاصیت حقیری که از حقارت و بی‌خاصیتی‌شان شرم ندارند. از کسانی که جی.پی. اسم‌شان را گذاشته «آدم‌های جدید» متنفرم، آدم‌های مبتذل و احمقِ طبقه‌ای نو با پول و ماشین‌ها و تلویزیون‌ها و تقلید کورکورانهٔ رقت‌انگیزشان از بورژوازی.

کتاب را بست. «از خودت برام بگو. اوقات فراغتت چی‌کار می‌کنی؟» من حشره‌شناسم. پروانه جمع می‌کنم. گفت «البته. یادمه تو روزنامه هم نوشته بود. حالا هم من رو شکار کردی.»

انگار همهٔ لامپ‌ها سوخته‌اند. من این‌جا در حقیقتِ سیاهم. آن قادر متعال ناتوان است. نمی‌تواند ما را دوست داشته باشد. از ما متنفر است چون نمی‌تواند دوست‌مان داشته باشد. همهٔ پستی‌ها و خودخواهی‌ها و دروغ‌ها. مردم حاضر به پذیرش نیستند، این‌قدر دودستی به پول درآوردن چسبیده‌اند که نمی‌بینند دیگر نوری در کار نیست. تاریکی و چهرهٔ عنکبوتی پسِ این تار عظیم را نمی‌بینند. این‌که اگر سطح سعادت و خوبی را با ناخن بخراشی زیرش چیزی جز این نیست. سیاهی و سیاهی و سیاهی.

اقتباس

رمان کلکسیونر مبنای ساخت فیلمی با همین نام در سال 1965 بود. فیلمنامه‌ی کار را استنلی مان و جان کان نوشتند و ویلیام ویلر کارگردانی آن را انجام داد. ویلر که سابقه‌ی دو جایزه‌ی اسکار کارگردانی در دهه‌ی چهل را داشت، فیلم را با بازی ترنس استمپ و سامانتا اگار روی پرده‌ی سینما برد. فیلمی مه موفقیت‌آمیز بود و همچنان در روتن تومیتوز، امتیاز 100 از 100 دارد. فیلم در سه بخش اسکار نامزد شد اما هیچکدام از جوایز را به دست نیارود. آن سال اشک‌ها و لبخندها جوایز را درو کرد که دست بر قضا، ابتدا ساخت آن به ویلر پیشنهاد شده بود. با این حال فیلم چند جایزه در کن و گلدن گلوب به دست آورد.

کلکسیونر-1965
کلکسیونر-1965

جایگاه کتاب

برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک می‌کند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. گوگل ترندز با این حال اطلاعات کتاب کلکسیونر را حفظ نمی‌کند. به همین دلیل مجبور شدیم شهرت اخیر جان فاولز را با نویسندگان دیگری که در حوزه‌ی او می‌نویسند و می‌نوشتند مقایسه کنیم. برت ایستون الیس، ایان بنکس، نیل گیمن و ایان مک ایوان در این لیست هستند. به جز گیمن، فاولز وضعیت بهتری طی 8 سال اخیر داشته است.

همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در صفحه‌ی فاولز در گودریدز، کلکسیونر در بالای لیست جا گرفته است. این کتاب بیش از هفتاد هزار امتیاز گرفته و میانگین نمراتش 3.9 از 5 است. مجوس، معشوقه ستوان فرانسوی و برج عاج به ترتیب 54 هزار، 50 هزار و سه هزار امتیاز دارند. مجوس تنها کتاب مهم اوست که امتیازی بالاتر از 4 از 5 گرفته است. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در خصوص کتاب کلکسیونر از کاربران گودریدز خواهیم آورد.

نظر مثبت

5 از 5 به کتاب نمره داده است:

امتیاز دادن به این کتاب خیلی سخته. آدم نمیدونه از کتاب متنفر باشه یا تحسینش کنه. کتاب داستان مردی است که دختری را می‌دزده و تو زیرزمین خودش زندانیش میکنه تا اون را عاشق خودش کنه و برای همیشه با هم زندگی کنن.
جالب که بدونید این کتاب یه جورایی الهام‌بخش آدم‌رباها و قاتل‌های زنجیره‌ای زیادی بوده واسه همین که آدم نمیدونه چه حسی باید به این کتاب داشته باشه. این که کتاب موجب هدایت ذهن مریض خیلی از افراد شده واقعا موجب ناراحتی میشه با این حال کتاب واقعا هیجان زیادی داره. و یه نفس میشه ادامه‌ش داد.

تنها ایرادی که میشه به کتاب گرفت این که فصل اول که آدم‌ربا شروع به تعریف داستان می‌کنه در جای بسیار حساسی تموم میشه و فصل بعد از زبان دختر بیان میشه از ابتدایی که دزدیده شده تا نقطه حساس ماجرا را شروع به تعریف می‌کنه. من خودم نتونستم فصل 2 را اول بخونم. هیجان ماجرا انقدر زیاد بود که اول رفتم بقیه کتاب را خوندم و بعد فصل 2 را خوندم که خوب از خوبی کتاب چیزی کم نکرد. فصل 2 با اینکه در ابتدا خسته کننده می‌رسه خیلی جالب میشه و دختر جملات جالب زیادی میگه و از زندگیش قبل از دزدیده شدن زیاد صحبت میکنه.

دختر زمانی که دزدیده شده، دانشجوی هنر بوده و برای همین خیلی روحیه حساس و افکاری داره که در عین خامی می‌تونه جالب باشه. در اخر جمله‌ای را از دختر میارم که این حرف را درباره آدم‌رباش و خیلی آدم‌های شبیه اون زده و به نظرم در زندگی امروزه هم بسیار دیده میشه.

افراد فقیر صادق در واقع همون افراد ثروتمند پَست اما بدون پول هستند. فقر باعث میشه که آنها صفت‌های خوبی داشته باشند و به چیزهای دیگری غیر از پولشان افتخار کنند. وقتی که این افراد به پول دست پیدا کنند، نمی‌دونند که باهاش چیکار کنند. تمام ارزش‌های قدیمی را فراموش می‌کنند که در واقع اصلا ارزش و فضیلت محسوب نمی‌شدند. اونها فکر می‌کنند که تنها فضیلت به دست آوردن پول بیشتر و خرج کردن اونه. اونها نمی‌تونند تصور کنند افرادی هستند که پول برای اونها هیچ ارزشی نداره. و این که اکثر چیزهای زیبا تقریبا هیچ ربطی به پول ندارند. 

کامنت فارسی از پریسا

نظر منفی

دو ستاره از 5 ستاره:

تموم شد و… نچ. Not for me.
این کتاب پر از عناصری بود که معمولا دوست دارم؛ پروانه‌های کریپی (مثل “نجواگرِ” عزیزم‌.) ، شخصیت‌های دیوونه و عشق‌های عجیب‌غریب. ولی توی این کتاب جواب ندادن. یه‌چیز نچسبی توی کلمات و داستان بود که خوندنش رو برام سخت می‌کرد. تحت‌تاثیر قرارم داد، ولی نه به طور خوب.

داستان درمورد چیه؟ یه مردِ ظاهرا معمولی (کارمند شهرداری، کلکسیونر پروانه‌ها) عاشق دختری می‌شه که هیچی ازش نمی‌دونه. پس شروع می‌کنه به تعقیب کردنش! در نهایت تصمیم به دزدیدن دختر می‌گیره که وقایع اصلی داستان رو رقم می‌زنه.

این کتاب می‌تونست یه داستان عاشقانه باشه، ولی نیست. داستان جنونه. عشقِ کریپی و وابستگی‌ای که به مریض‌ترین شکل ممکن بهم گره می‌خورن. پر از مکالمات بی‌سروته و افکار دوتا آدم که هرکدوم به نوع خودشون روانی‌ان. شخصیت‌ها خیلی عجیب‌غریب بودن. عجیب‌غریب‌تر از اونی که بشه باهاشون ارتباط گرفت. فردریک مردیه که جدا به روان‌پزشک نیاز داره. از قدرت قضاوت و همه‌چیز عاجزه. فرض کنید شما هر غلطی دلتون خواست بکنید، ولی درنهایت خودتون رو اصلا مقصر ندونید. فکر کنید که داشتید کار درست رو انجام می‌دادید و حق با شما بوده. نه به خاطر اینکه خودتون رو از عذاب وجدان یا… رها کنید، به‌خاطر اینکه واااقعا خودتون رو نمی‌تونید مقصر بدونید! قدرت قضاوت بین درست و غلط رفتارها توی شما وجود نداره.

و بعد می‌رسیم به میراندا، یه‌شخصیت پرآشوب و هرج‌مرج. نقطه‌ی مقابلِ مرد. ولی اونم درنوع خودش، به کلی چیز سمی گره خورده بود. روابط سمی، موقعیت‌های سمی و چیزهایی که نشون می‌دادن میراندا هم چندان ذهنش سالم نبود.

حالا فرض کنید این دوتا به‌هم گره بخورن! برای منی که نمی‌تونستم فردریک (که تصمیماتش مسیر اصلی داستان بودن) رو درک کنم، خیلی رواعصاب بود. بعد از هرکاری که می‌کرد با خودم می‌پرسیدم که واقعااا چرا؟ که جای سوال پرسیدن هم نداشت. چون‌که اون یه آدم مریضه. رفتاری و ذهنی. نکته اینجاست که خیلی وقت‌ها همچین شخصیت‌هایی توی کتاب‌ها می‌تونن یه چیز فوق‌العاده رو به‌وجود بیاورن. می‌تونن داستان رو چالش‌برانگیز- از نوع خوب بکنن. ولی توی این کتاب نشد. شاید دلیلش اینه که شما قدم‌به‌قدم وارد ذهن و زندگیشون می‌شید، می‌فهمید که واقعا رفتارهای سمی‌شون داره به خیلی از چیزها آسیب می‌زنه. توی این کتاب اونا فقط مجنون نیستن، اسیدی هم هستن‌.


چند دقیقه پیش کتاب رو تموم کردم، شاید اگه یکم بگذره بیام و دوباره یه‌چیزایی اضافه کنم. خلاصه که، صرفا چیزی نبود که خیلی باهاش اوکی باشم. برای یه‌بار خوندن(و حرص خوردن) کافی بود.

زیاد نوشتم. مرسی اگه تا اینجا خوندید! 

کامنت فارسی از آیه

بهترین ترجمه کلکسیونر

برخلاف کتابی‌هایی که معمولاً در خوبو بررسی می‌کنیم، کلکسیونر تنها یک ترجمه دارد که آنهم اخیراً منتشر شده است.

  • کلکسیونر | نشر چشمه | پیمان خاکسار

خاکسار در مصاحبه‌ای با فرهنگ امروز به طول مفصل در مورد کتاب کلکسیونر و فاولز صحبت کرده که بخش‌هایی از آن را می‌خوانید:

کلکسیونر اگر نگویم ترسناک‌ترین، یکی از ترسناک‌ترین کتاب‌هایی‌ست که خوانده‌ام. ترسناک نه به معنای قراردادی کلمه، هولی که در دل می‌اندازد به خاطر یک امکان است. امکان این که آدمی تا چه حد می‌تواند سقوط کند، تا چه اندازه می‌تواند وجود دیگری را بی‌مقدار فرض کند. دنیای کلکسیونر دنیایی کافکایی است. منتها فاولز در این رمان کافکایی از جهانی انتزاعی حرف نمی‌زند. جهانی بی‌منطق و بی‌رحم می‌آفریند در دل تمدن. در پستو. در جایی پنهان. دل تاریکی چند قدم پایین‌تر از آفتاب. البته این کتاب در ژانر ترسناک طبقه‌بندی نمی‌شود و دلهره‌ای که به خواننده القا می‌کند، روانشناختی است. علت توفیق نویسنده هم این بوده که توانسته شخصیت روان‌پریش داستان را درست و عمیق توصیف کند.

متاسفانه مهجور بودن فاولز در ادبیات ما یک واقعیت است. گرچه پیش‌تر هم موردی مثل ترجمه «برج عاج» توسط «شهریار بهترین» را روی آثار فاولز داشته‌ایم، اما کلکسیونر فقط یک ترجمه ناقص قدیمی در اوایل دهه شصت به فارسی داشته که آن هم نه دیده شده، نه خوانده شده، نه یافت می‌شود. معتقدم آثار فاولز باید در همان حدود انتشار به زبان اصل، به فارسی هم ترجمه می‌شد و متعجبم که چرا این امر محقق نشده. به‌عنوان مثال، «معشوقه ستوان فرانسوی» اثر جان فاولز که بی‌تردید یکی از مهم‌ترین رمان‌های قرن بیستم است و در فهرست‌های مختلف از برترین کتاب‌های قرن بیستم حضور دارد، در ایران ترجمه نشده و ناشناخته مانده است.

کلکسیونر مثل دیگر آثار فاولز کتابی است چندلایه که خوانش‌های بسیاری از آن شده. از خوانش‌های هگلی (ارباب و بنده) گرفته تا خوانش‌های جامعه‌شناختی و طبقاتی. فاولز، منتقد سوسیالیسم بریتانیایی است و به این می‌پردازد که چگونه وقتی کسی از طبقه کارگر غیرفرهیخته و دور از تربیت فرهنگی، به طبقه‌ای بالاتر راه می‌یابد مسائل طبقه پیشین خود را هم به آن وارد می‌کند. از دیگر خوانش‌های قابل توجه، نقد روانکاوانه است که زمینه روانشناسی تحلیلی هم در آثار فاولز، نمود پررنگی دارد. فاولز در این اثر همچنین به نقد برتری جنسیتی مردانه می‌پردازد و نشان می‌دهد که خودبرتربینی جنسیتی فاجعه آفرین است. همچنین رویکرد ضد جنگ قوی در طول این داستان، جریان دارد.

فرهنگ امروز

نظرات کاربران

  • مسئولیت دیدگاه با نویسنده‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *