0

معرفی کتاب اشتباه در ستاره‌های بخت ما + دانلود و خرید

نحسی ستاره‌های بخت ما-نشر آموت

فیلم اشتباه در ستاره‌های بخت ما (نقص ستاره های ما و  نحسی ستاره‌های بخت ما هم ترجمه شده) کتابی عاشقانه است که سال 2012 با قلم جان گرین منتشر شد. کتاب موجی از محبوبیت در سراسر جهان به وجود آورد و در ایران هم طرفداران بسیاری پیدا کرد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنش‌ها به کتاب و ترجمه‌های آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید

نام کتاباشتباه در ستاره‌های بخت ما | The Fault in Our Stars
نویسندهJohn Green | جان گرین
گونه ادبیداستان، رمان، تراژدی، عاشقانه، نوجوان
انتشارات در ایرانچشمه و نشرهای دیگر
مترجممهرداد بازیاری و مترجمان دیگر
تعداد صفحه313
سال انتشار2012
خرید آنلاین
دانلود نسخه آنلاین

بیوگرافی جان گرین

جان مایکل گرین در آگوست 1977 در ایندیاناپولیس متولد شد. دو ماه پس از تولد او، والدین مایک و سیدنی گرین به میشیگان نقل‌مکان کردند و بعد به بیرمنگام و اورلاندو. جان، در اورلاندو به مدرسه رفت. پدر او مسئول جنگلبانی ایالت اولاندو بود و مادرش در یک گروه خیریه فعالیت داشت. جان دبیرستانی بود که با سارا اوریست آشنا شد و بعدها با او ازدواج کرد. با این حال در مدرسه او هدف قلدری قرار می‌گرفت و زندگی برایش دشوار شده بود. گرین، درگیر اضطراب و اختلال وسواس جبری است و این مسئله از کودکی با او باقی مانده است.

نوجوانی و جوانی

او سال 1995 وارد دانشگاه کنیون شد و در دو رشته‌ی انگلیسی و مطالعات دینی مدرک گرفت. او سپس مدتی در یک بیمارستان کودکان در ایالت اوهایو کار کرد و بعد اجازه‌ی ادامه تحصیل در دانشگاه شیکاگو را به دست آورد اما این دوره را حتی شروع نکرد. به جای آن ترجیح داد در کلیسای پروتستان آمریکا، کشیش شود. این مسیر را هم رها کرد و ترجیح داد نویسندگی کند. اینطوری، اشتباه در ستاره‌های بخت ما را با توجه به دوره‌ای که در بیمارستان با کودکان بیمار کار کرده بود، شروع شد.

سال 2001 او به عنوان دستیار ویراستار ژورنال کتاب بوکلیست شروع به کار کرد و بعد در این ژورنال پیشرفت کرد. طی این دوره او صدها کتاب را خواند، بخصوص رمان‌ها و کتبی در خصوص اسلام و دوقلو‌های به هم‌چسبیده. همینطور همکاری‌هایی در خصوص نویسندگی با رادیو داشت. وقتی یازده سپتامبر از راه رسید، گرین یکی از کسانی بود که دچار فروپاشی روانی شد و حتی قادر به خوردن غذا نبود. پس از دوره‌ای زندگی با والدین و دیدن یک روان‌درمانگر، به شیکاگو برگشت و در جستجوی آلاسکا را نوشت. کتاب را در اختیار ایجنت خود قرار داد و او، قراردادی چند ده هزار دلاری برای فروش کتاب به یک ناشر دست و پا کرد.

کتاب در سال 2005 منتشر شد و موردتوجه منتقدان قرار گرفت. در ابتدا فروش متوسطی داشت اما چندین جایزه مهم در زمینه‌ی کتاب کودک آمریکا به دست آورد و باعث شد گرین موفقیت در نویسندگی را لمس کند. او کار در بوکلیست را رها کرد تا نویسندگی شغل اصلی‌اش باشد.

نویسنده حرفه‌ای

گرین به شمال غرب نیویورک نقل‌مکان کرد تا کنار نامزد خود سارا باشد که در دانشگاه کلمبیا درس می‌خواند. خود نیز در یک مجله کار می‌کرد و شروع به نوشتن رمانی دیگر کرد. او همنطور برای نیویورک تایمز، کتاب نقد می‌کرد. او دومین کتاب خود An Abundance of Katherines را سال 2006 منتشر کرد. کمتر از کتاب اولی، ولی این کتاب هم نظر منتقدان را تا حد زیادی جلب کرد.

جان گرین-نویسنده
جان گرین-نویسنده

سال 2007 گرین به ایندیاناپولیس بازگشت چون سارا به عنوان موزه‌دار در موزه‌ی هنرهای این شهر استخدام شده بود. شهرهای کاغذی، در اکتبر 2007 منتشر شد. بگذار برف ببارد، سال 2008 با همکاری چند نویسنده‌ی جوان دیگر منتشر شد و به لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز رسید. شهرهای کاغذی جایزه ادگار آلن پو را در سال 2009 به دست آورد. او در همکاری با نویسنده‌ای دیگر، رمان «ویل گرایسون، ویل گرایسون» را سال 2010 منتشر کرد. این کتاب اولین کتاب نوجوان با تم همجنسگرایی بود که به لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز در این بخش خاص رسید.

چهارمین کتاب او به صورت تکی نوشته شده بود «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» بود که سال 2012 منتشر شد. حدس زده می‌شد که کتاب موفق باشد و از این رو، چاپ اولیه کتاب شامل 150 هزار نسخه بود. طبق انتظار، کتاب موفق بود و هواداران بسیاری پیدا کرد. کتاب به صدر لیست کتاب‌های پرفروش آمازون رسید. همینطور در صدر لیست نیویورک تایمز قرار گفت. موفقیت این کتاب، سبب شد که کتاب‌های قبلی گرین هم فروشی دو چندان پیدا کنند. حق ساخت فیلم از روی کتاب هم فروخته شد و فیلمی که سال 2014 منتشر شد، موفقیت‌آمیز بود. گرین، به لیست صد نفر مهم سال تایم رسید.

جان و برادرش هنک، طی یک دهه اخیر فعالیت‌های مشترک بسیاری داشته‌اند. از آن جمله می‌توان به یک کانال یوتیوب معروف و یک پادکست اشاره کرد. آنها همینطور کارهای خیریه‌ی متنوعی انجام می‌دهند.

سال‌های اخیر

موفقیت کتاب، باعث شد که زندگی گرین تا حدی دگرگون شود. او که تا پیش از آن، نوشتن را شادی زندگی خود می‌دانست، دچار اضطراب شد از این بابت که از این به بعد هرچه بنویسد، با موفقیت کتاب قبلی مقایسه خواهد شد. او خبر از نوشتن یک رمان داد و بعد گفت آن را ادامه نخواهد داد. مدتی به این فکر کرد که برای همیشه نویسندگی را رها کند. در نقل قولی از آن دوره، گرین گفته بود اوضاع برایش موقع نوشتن اینطور است که حس می‌کنم آدمها از روی شانه‌ام، مشغول تماشای نوشته‌های جدیدم هستند.

بالاخره در اکتبر 2017 کتاب «لاکپشت روی لاکپشت» منتشر شد و به صدر پرفروش‌های نیویورک تایمز رسید. او در این کتاب، برای اولین بار سراغ مشکلاتی رفت که برای خودش نیز وجود دارند و شخصیت اصلی شباهت‌هایی با خودِ او دارد. حق ساخت در جستجوی آلاسکا را فروخت و سال 2018 در هولو به صورت سریال بازسازی شد. همینطور بگذار برف ببارد توسط نتفلیکس به صورت فیلم اقتباس شد.

گرین سال 2006 با همکلاسی دبیرستان خود ازدواج کرد و این زوج دو فرزند دارند. هنری متولد 2010 و آلیس متولد 2013. او همینطور برخلاف بسیاری آمریکایی‌ها، طرفدار فوتبال و باشگاه لیورپول است.

بررسی آثار

  • در جستجوی آلاسکا (2005): زندگی ماجراجویانه‌ی مایلز، قهرمان داستان روایت می‌شود. او تصمیم می‌گیرد به یک مدرسه شبانه‌روزی در فلوریدا برود. علاقه‌ی او خواندن جملات بزرگان است. جمله‌ای در یک زندگی‌نامه نظر او را جلب می‌کند: «من به جست‌وجوی شایدِ بزرگ می‌روم». او تصمیم می‌گیرد به دنبال شایدِ خود برود. او با دختری به اسم آلاسکا آشنا شده و این دو، ماجراجویی خود را آغاز می‌کنند.
  • وفور کاترین‌ها (2006): شخصیت اصلی داستان، پسری به اسم کالین است که تنها به دخترهایی علاقه‌مند می‌شود که اسمشان کاترین باشد. او با نوزده کاترین رابطه‌ای شکست‌خورده داشته است. کالین به دنبال قاعده‌ی می‌رود که در رابطه‌ی بعدی شکست نخورد.
  • بگذار برف ببارد (2008): در آستانه‌ی کریسمس، طوفانی آغاز می‌شود. ساکنان شهر گریس تاون زیر انبوهی برف گرفتار می‌شوند و هرج و مرج آغاز می‌شود.
  • شهرهای کاغذی (2008): کوئنتین و مارگو، در کودکی با هم دوست بودند اما بین آنها فاصله افتاد. چند هفته قبل از فارغ التحصیلی از دبیرستان، مارگو دوباره به زندگی کوئنتین باز می‌گردد. اتفاقاتی رخ می‌دهد و بعد مارگو مفقود می‌شود. گم شدن او مثل یک معمای حل نشدنی به نظر می‌رسد اما سرنخ‌هایی وجود دارد، سرنخ‌هایی که فقط کوئنتین از آنها سر در می‌آورد.
  • ویل گرایسون، ویل گرایسون (2010): داستان دو دوست با اسم‌های مشابه است که یکی استریت و دیگری همجنسگرا است.
  • اشتباه در ستاره‌های بخت ما (2012)
  • این ستاره خاموش نمی شود (2014): تنها مقدمه را گرین نوشت
  • لاک پشت روی لاک پشت (2017): داستان شخصی است که از وسواس روانی رنج می‌برد. او شانزده ساله است که آزا نام دارد. آزا، به دنبال جایزه‌ای صد هزار دلاری، به جستجوی راز گم شدن شخصی میلیاردر به اسم راسل پیکت می‌رود. و در این مسیر تنها نیست و دوستش، دیزی هم او را همراهی می‌کند.
کتاب‌های جان گرین
کتاب‌های جان گرین

نقد و بررسی کتاب اشتباه در ستاره‌های بخت ما

اشتباه در ستاره‌های بخت ما رمانی بود که جان گرین ژانویه سال 2012 منتشر کرد. عنوان کتاب از یکی از نمایشنامه‌های شکسپیر برداشته شده، جایی که ژولیوس سزار به بروتوس می‌گوید انسان ارباب سرنوشت خود است و گناه از شکل ستاره‌هایش نیست. جان گرین پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، پنج ماه در یک بیمارستان کودکان در ایالت اوهایو کار کرده و ایده‌ی نوشتن داستان، در همان دوره در ذهنش ساخته شد. کتاب خیلی زود به لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های آمازون و نیویورک تایمز وارد شد. با وجود چاپ 150 هزار کتاب برای نوبت چاپ اول، کتاب به سرعت نایاب شد.

همینطور طی چند ماه، نسخه‌هایی از کتاب به زبان‌های عبری، هلندی، آلمانی، اسپانیایی، فرانسوی، سوئدی، دانمارکی، ایسلندی، چینی، فارسی و پرتغالی به چاپ رسید. یک سال پس از انتشار کتاب، میزان فروش آن از مرز یک میلیون نسخه عبور کرد. تا اکتبر 2017 اعلام شد که کتا 23 میلیون نسخه فروخته و به لیست پرفروش‌ترین رمان‌های تاریخ وارد شده است. همینطور کتاب به 46 زبان ترجمه شده که با توجه به عبور تنها ده سال از چاپ کتاب، عدد بسیار بزرگی است.

در کنار تمام منتقدانی که به نیکی از کتاب یاد کردند، بخصوص یک مقاله‌ی انتقادی از سوی دیلی میل روی خروجی رفت که باعث واکنش نویسنده هم شد. رسانه‌ی انگلیسی، کتاب را اینطور نقد کرده بود که نویسنده در تلاش است با جا دادن مفاهیمی مثل بیماری و خودکشی به آن شکل در داستان، شکلی نامناسب و ناپسند داشته است.

داستان کتاب

کتاب در مورد داستان دو بیمار سرطانی است. هزل 16 ساله، سرطان تیروئید دارد که تا ریه‌های او گسترش یافته است. او به یک گروه حمایتی از بیمارانن سطان می‌رود و آنجا با پسر هفده ساله‌ای به اسم آگوستوس آشنا می‌شود. استئوسارکوما (یک نوع سرطان مربوط به استخوان) باعث شده که او یک پای خود را از دست بدهد اما حالا سالم به نظر می‌رسد. او برای حمایت از دوست خود آیزاک به این گروه آمده که سرطان به چشمش زده است. هزل و آگوستوس خیلی زود به هم نزدیک می‌شود.

هزل، رمانی به آگوستوس می‌دهد که بخواند و پسر، با پایان‌بندی آن مشکل دارد. او، به هر سختی موفق می‌شود دستیار نویسنده‌ی رمان را پیدا کند و با یک ایمیل، از او علت پایان اینگونه‌ی کتاب را جویا می‌شود. نویسنده، اعلام می‌کند که تنها به صورت حضوری جواب آنها را خواهد داد و برای ملاقات، این دو نفر باید به آمستردام سفر کنند.

بخشی از متن کتاب

گفتم «خصوصیت یه پرستار خوب رو بگو.» ایزاک گفت «۱. اشاره‌ای به معلولیت آدم نکنه.» گفتم «۲. تو همون تلاش اول خون آدم رو بگیره.» «واقعاً این یکی خیلی مهمه. منظورم اینه که این دسته یا صفحهٔ سوراخ‌سوراخ‌شدهٔ دارته؟

آرام گفت «عاشقت شده‌م.» گفتم «آگوستاس.» گفت «آره.» به من خیره شده بود و می‌دیدم که گوشهٔ چشمش چروک افتاده. «من عاشقتم و نمی‌خوام لذت سادهٔ گفتن این واقعیت‌ها رو از خودم دریغ کنم. من عاشق تواَم و می‌دونم که عشق فقط یه فریاد توی خلئه و این یه حواس‌پرتیِ اجتناب‌ناپذیره و این‌که همهٔ ما محکومیم و این‌که روزی می‌رسه که همهٔ زحمت‌های ما به خاک بدل می‌شه و می‌دونم که یه روز خورشید همین یه زمین‌مون رو می‌بلعه و من عاشق تواَم.»

«یه روز می‌آد که همهٔ ما از دنیا رفته‌ایم. همهٔ ما. زمانی می‌رسه که هیچ انسانی باقی نمی‌مونه که به خاطر بیاره زمانی کسی وجود داشته، یا این‌که گونهٔ ما آدم‌ها چه کارهایی کرده. هیچ‌کس باقی نمی‌مونه که ارسطو یا کلئوپاترا رو به خاطر بیاره، چه برسه به شما. هر کاری که کردیم و هر چی که ساختیم و نوشتیم، فکر کردیم و کشف کردیم، فراموش می‌شه.»

قهرمانانِ واقعی الزاماً کسانی نیستند که کاری انجام می‌دهند. قهرمانان واقعی کسانی هستند که توجه می‌کنند و توجه نشان می‌دهند. کسی که واکسن آبله را کشف کرد، چیزی کشف نکرد. او فقط متوجه شد که آدم‌های مبتلا به آبلهٔ گاوی به بیماری آبلهٔ معمولی دچار نمی‌شوند.

ه روز می‌آد که همهٔ ما از دنیا رفته‌ایم. همهٔ ما. زمانی می‌رسه که هیچ انسانی باقی نمی‌مونه که به خاطر بیاره زمانی کسی وجود داشته، یا این‌که گونهٔ ما آدم‌ها چه کارهایی کرده. هیچ‌کس باقی نمی‌مونه که ارسطو یا کلئوپاترا رو به خاطر بیاره، چه برسه به شما. هر کاری که کردیم و هر چی که ساختیم و نوشتیم، فکر کردیم و کشف کردیم، فراموش می‌شه.» بعد با اشاره به اطرافم ادامه دادم «و همهٔ این‌ها به خاطر هیچ بوده. شاید اون زمان به‌زودی برسه و شاید میلیون‌ها سال طول بکشه، اما حتی اگه نابود شدن خورشید رو هم دووم بیاریم، باز هم تا ابد زنده نمی‌مونیم. قبل از این‌که اندام‌ها هوشیار بشن، زمان وجود داشته. بعد از اون هم زمان ادامه خواهد داشت. اگه فراموش شدن حتمیِ بشر نگرانت می‌کنه، تشویقت می‌کنم که به‌ش توجه نکنی. فقط خدا می‌دونه آدم‌های دیگه چه کار می‌کنن.»

اقتباس

  • در ژانویه 2012 کمپانی فاکس 2000 اعلام کرد که امتیاز ساخت کتاب را از جان گرین خریده است. فیلم سال 2014 روی پرده‌ی سینماها رفت و جاش بون کارگردانی آن را ایفا می‌کرد. شید وودلی، آنسل الگورت، ویلم دفو و لورا درن از بازیگران این فیلم بودند. فیلم به لحاظ تجاری بسیار موفقیت‌آمیز بود و بیش از سیصد میلیون دلار فروش را تجربه کرد. همینطور در مراسم گلدن گلوب، بهترین فیلم رمانتیک سال لقب گرفت.
  • سال 2014، فیلمی هندی به اسم Dil Bechara براساس این کتاب ساخته شد.
فیلم اشتباه در ستاره‌های بخت ما
فیلم اشتباه در ستاره‌های بخت ما

جایگاه کتاب

برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک می‌کند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. اشتباه در ستاره‌های بخت ما را با پنج قدم فاصله، سیزده دلیل برای اینکه، مزایای منزوی بودن و هر دو در نهایت می‌میرند طی بازه‌ای پنج ساله مقایسه کردیم. همانطور که می‌بینید، همچنان کتا بنوشته شده توسط جان گرین بالاتر از باقی کتاب‌های این لیست قرار دارد.

ترندها-مقایسه کتاب‌ها
ترندها-مقایسه کتاب‌ها

همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. به صفحه‌ی جان گرین در گودریدز رفتیم. اشتباه در ستاره‌های بخت ما یکی از بالاترین تعداد امتیازات را در این سایت، بین تمام کتاب‌های تاریخ دارد. بیش از 4.5 میلیون نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند. میانگین این نمرات، 4.1 از 5 است. در جستجوی آلاسکا با 1.4 میلیون، شهرهای کاغذی با 1.2 میلیون و لاک پشت روی لاک پشت با 486 هزار امتیاز در رده‌های بعدی جا دارند. یکی کامنت مثبت و یک کامنت منفی را در خصوص اشتباه در ستاره‌های بخت ما از کاربران گودریدز می‌آوریم.

نظر مثبت

4 از 5 به کتاب نمره داده است:

یه‌چیز متفاوت. یه‌چیز ِ متفاوت و لازم برای جامعه‌ی ادبی مدرن. بهترین بخشش اقناع تامّ اصلیت سرطان بود که ما تا آخر داستان هم می‌دونستیم هر بلایی ممکنه سر شخصیّتا بیاد و پیش‌بینی می‌کردیم. امّا قسمت قشنگش اینه که اون‌قد نویسنده شوک وارد می‌کرد که ما نتونیم هیچ‌کدوم ِ این‌احتمالات رو به‌ یقین برسونیم. حداقل برای من که این‌طور بود. چیز دیگه‌ای که در کنار این‌تازگی و شوک‌آفرینی باعث شده داستان به‌حد اعلایی برسه، اینه که نویسنده درست تا صفحه‌ی آخر و حتی خط آخر، خواننده رو با خودش می‌کشونه و اوج ِ هنرشو در تعلیق- چه به‌لحاظ ساختاری و تکنیکی، چه از نظر زیبایی‌شناسی و گره‌ی مسئله‌ای- محتوایی- به‌نمایش می‌ذاره.

به‌خاطر تعلیقی که نویسنده هوشمندانه با خط داستانی حفظش کرده، ما شاهد بی‌نظمی در سیر روایت نمی‌شیم؛ چیزی که تو رمان- خصوصاً رمان مدرن- شاید طبیعی باشه. اما می‌خوام بگم نقشه‌ی هوشمندانه‌ی پُرتعلیق نویسنده، نظم و پیوستگی‌ای رو باعث شده که اتفاقات الآن توی ذهن من قشنگ طبقه‌بندی شدن! من واقعاً خیلی کم پیش اومده برام که این‌قد دقیق در مورد جزییات و لایه‌های یه‌داستان توی ذهنم تصویر و حرف داشته باشم. و این عالیه قطعاً.

خیلی دلم می‌خواست پنج بدم. ولی یه‌سری دیالوگا و رفتارها و حتی جریانات ِ داستان، بی‌ربط و زاید و مصنوعی و بی‌معنا بودن. جایی‌که نویسنده می‌خواس یکم شیطنت کنه و مخاطبـو بخندونه، بیشتر لوس بود تا خنده‌دار. بعضی چیزا خیلی مصنوعی بودن، به‌ویژه تو حالت‌ها و دیالوگا. گرچه طنزی که در موردش گفتم، یه‌جاهایی خیلی موفق بود. ولی مثلاً جریان وان‌هوتن، می‌دونین، با این‌آشنایی‌زدایی حال کردم. ولی به‌نظرم فقط یه‌تکنیک بود. البته نویسنده کوشید منطقی جلوه‌ش بده که به‌خاطر زندگی خود ِ وان‌هوتن و سرانجام ِ دخترش به‌این‌روز افتاده. ولی به‌نظرم این فقط می‌تونه علت دائم‌الخمر شدن و ادامه‌ندادن ِ داستانش باشه، نه رفتار انزجارآمیز و رکیکش با گاس و هیزل.

اینم بگم که.. شما هم وقتی می‌خوندینش، احساس می‌کردین خودتونم سرطان دارین؟ کلی جمله‌ی قشنگ داشت که زیرشو خط کشیدم. هر از گاهی بهشون سر می زنم تا قدر زندگی‌مو بیشتر بدونم.. 

کامنت فارسی از جیپسی

نظر منفی

سه ستاره از 5 ستاره:

داستان خطای ستارگان بخت ما یا به زبانی بهتر، پریشان‌بخت، در نگاه اول از نظر فنی ساده و کم‌هنر جلوه می‌کند. اما در عوض نویسنده آن را در محتوا – قصه‌گویی – خوب پیش برده؛ بدین معنا که توانسته به شیوه‌ای درخور به مفاهیمی چون وجود، عشق، جاودانگی و مسائلی از این قبیل برای نوجوانان که مخاطبین اصلی کتاب هستند بپردازد. شخصیت‌های این داستان، عموما افراد مبتلا به انواع سرطان‌ هستند. در این میان، هزل شخصیت اصلی و آگوستوس به عنوان شخصیت مکمل و رابطه‌ای که بین این دو شکل می‌گیرد، بدنه اصلی داستان را شکل می‌دهند. رابطه‌ای عاشقانه که می‌تواند مانند میلیون‌ها رابطه عاشقانه دیگر باشد، که فی‌نفسه هم چنین هست، اما حضور دائمی مرگ و فراز نشیب ناامیدی/ امید به این رابطه صورت متفاوتی بخشیده است که در کوتاه مدت ماندگار و از این رو درخور توجه است.

هوارد بارکر بیان می‌کند: مرگ. تنها مرگ است که می‌تواند عشق را جاودانه کند، عاشق و معشوق دیگر نه توانایی عشق ورزیدن به دیگری را پیدا می‌کنند و نه دیگر به احسا آن‌ها خدعه‌ای وارد می‌شود: ای کاش بمیری. آن وقت می‌توانم با اطمینان و یقین بگویم که هیچ کس دیگری نمی‌تواند تو را از آنِ خود کند. خطای ستارگان بخت ما از این جهت – چون با مرگ یکی از قطب‌های عشق همراه بود – توانست نمایی از عشق جاویدان، در آن حد که در حیطه توان و قوت آدمی‌ست به تصویر کشد

یکی از مسائلی که داستان به آن پرداخته بود، بهای عشق و در واقع رنجی است که در در قبال آن باید متحمل شد. در این داستان، اگرچه طرفین به سرطان مبتلا هستند، اما احتمال مرگ هزل بالاتر است. او خود را بمب ساعتی‌ای می‌داند که هر لحظه ممکن است با انفجار خود باعث رنج و درد اطرافیان شود. راه حلی که به ذهن هزل می‌رسد، دوری کردن از دیگران است. اما آیا در دنیایی که در آن در لجظه حال مرگ ما محتمل و در آینده‌ای نزدیک قطعی است، در جستجوی خوشبختی بودن فریب طبعیت برای پیش‌برد بقاء نوع بشر – فارغ از کیفیت زندگی – نیست؟

در ابتدای داستان، هزل و آگوستوس در تقابل با یکدیگر قرار دارند. آگوستوس دوست دارد بعد از مرگ در یادها بماند و هزل این را پوچ تعبیر می‌کند: روزی همه چیز از بین خواهد رفت. حتی بزرگتر از این، زمین و حیات آن نابود خواهد شد و دیگر کسی حتی شکسپیر را هم به یاد نخواهد آورد. بنظر من هر دو دیدگاه درست است، اما از دو منظر گوناگون. آگوستوس هیچ‌گاه مرگ را نپذیرفته و حتی به آن نزدیک هم نشده. بنابراین توانایی مواجهه با دنیا از دریچه مرگ را ندارد. او نمی‌تواند تلاشی در جهت نگریستن به زندگی از منظر مرگ کند. قطعی‌ترین نشانه را آنجا می‌بینیم که او برای مراسم تدفین خود برنامه می‌ریزد. او – فارغ از باور به جاودانگی یا فناپذیری نفس – همواره به وقایع پس از مرگ خود فکر می‌کند. در مقابل هزل تا اندازه‌ای با پذیرش مرگ خود، به مرزهای نیستی نزدیک شده و به این درک رسیده که احساس، ادراک و هرآنچه که وجود نام دارد با مرگ او دچار خاموشی می‌شود. بنابراین به پس از مرگ اندیشیدن، این میل که نامی از انسان در اذهان عمومی به جا بماند، شهوتی کور و جنون‌آمیز است. این تفکر، به بهترین شیوه در جمله‌ای که هزل پس از مرگ و خاکسپاری آگوستوس به زبان می‌آورد متجلی می‌شود: مراسم تدفین برای زندگان و بازماندگان است

کامنت فارسی از کامران

بهترین ترجمه کتاب اشتباه در ستاره‌های بخت ما

طی سال‌های اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگس‌ها، سیزده دلیل برای اینکه، کتاب‌های دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمه‌های متعدد شده است. موارد زیر، ترجمه‌های متفاوت کتاب هستند:

  • اشتباه در ستاره های بخت ما | نشر چشمه | میلاد بازیاری
  • نحسی ستاره های بخت ما | نشر آموت | آرمان آیت الهی
  • خطای ستارگان بخت ما | انتشارات پیدایش | میلاد بابانژاد
  • نحسی ستاره های بخت ما | نشر داریوش | نفیسه توکلی
  • ستارگان شوم بخت ما | نشر برات | نرگس اسلامی
  • بخت پریشان | نشر هیرمند | مریم فرادی
  • گناه ستارگان ما | نشر محراب قلم | جمال اکرمی
  • نقص ستاره های ما | انتشارات آزادمهر | سیده‌نسترن پزشکی

دو نسخه‌ی نشر چشمه و نشر آموت، بیشتر از نسخه‌های دیگر توصیه شده‌اند. با این حال این دو ترجمه هم درگیر سانسورهایی هستند.

نظرات کاربران

  • مسئولیت دیدگاه با نویسنده‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *