زوربای یونانی کتابی بود که سال 1946 در یونان به چاپ رسید. نیکوس کازانتزاکیس نویسنده شهیر یونانی این اثر مهم را منتشر کرد. کتاب مورداشاره چه در جهان و چه در ایران بسیار موردتوجه قرار گرفت و بارها ترجمه شد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | زوربای یونانی | Zorba the Greek | Βίος και Πολιτεία του Αλέξη Ζορμπά |
نویسنده | نیکوس کازانتزاکیس |
گونه ادبی | داستان، رمان، اگزیستانسیالیسم |
انتشارات در ایران | خوارزمی و نشرهای دیگر |
مترجم | محمد قاضی و مترجمان دیگر |
تعداد صفحه | 320 |
سال انتشار | 1946 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی نیکوس کازانتزاکیس
کازانتزاکیس سال 1883 هراکلیون (جزیرهی کرت) که آن زمان جزئی از امپراطوری عثمانی بود به دنیا آمد. این منطقه از قرن هفدهم تا 1913 بخشی از عثمانی بود و بعد به یونان مدرن ضمیمه شد. کازانتزاکیس نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود که به عنوان نماد ادبیات مدرن این کشور شناخته میشود. او دغدغهای جدی در مورد جامعه بشری داشت و به فلسفه نیز بسیار نزدیک بود.
فضای کودکی نیکوس همزان با شورش مردم کرت علیه عثمانی بود. او مدتی در مدرسهی فرانسوی که راهبان کاتولیک آن را اداره میکردند، درس خواند. وقتی دبیرستان تمام شد، به دانشگاه آتن رفت و حقوق خواند. تا دکترا این رشته را ادمه داد و بعد راهی پاریس شد. او شاگرد هانری برگسون (برنده نوبل 1927) شد. وقتی جنگ بالکان آغاز شد، او هم وارد ارتش یونان شد. بعد از جنگ، وارد شغل دولتی در یونان شد و حتی مدتی نماینده یونسکو در پاریس بود. او سال 1956 نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. با این حال در رایگیری صورتگرفته، یک رای کمتر از آلبر کامو آورد و نبرد را به او باخت.
سفر، بخش مهمی از زندگی این نویسنده را شکل داد. او در زمان جنگ داخلی اسپانیا در آن منطقه بود. به چین، ژاپن، قبرس، مصر، بیتالمقدس، ایتالیا، انگلیس، اتریش و فرانسه هم سفر کرد. او تحتتاثیر جریانات متفاوتی قرار گرفت. از مسیحیت و بودیسم، فلسفه نیچه و شوپنهاور و حتی علایقی که به مارکس و لنین داشت. با این حال هیچوقت جز گروهی کمونیستی قرار نگرفت.
کازانتزاکیس با نوشتن کتاب مسیح بازمصلوب، مورد غضب کلیسای کاتولیک و ارتدکس قرار گرفت. این کتاب در لیست کتب ممنوعه قرار گرفت و این بر شهرت آن افزود. او همینطور جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. کازانتزاکیس درگیر بیماری سرطان خون شد و در 74 سالگی در فرایبورگ درگذشت. قرار شد او در یونان دفن شود اما اسقف یونان او را مرتد خواند و اجازه دفن دی در هیچ کلیسایی را نداد. سرانجام کازانتزاکیس با استقبال فراوان مردم، در زادگاه خود دفن شد.
بررسی آثار کازانتزاکیس
رمان
- آخرین وسوسه (1951): داستان، نگاهی انسانی به مسیح و روزهای آخر زندگی او دارد. این مسیح طوری است که ممکن است از شیطان فریب بخورد و اسیر وسوسههای خود شود. کتاب مورد انتقاد شدید کلیسا قرار گرفت و کفرآمیز در نظر گرفته شد. دو دهه بعد از مرگ نویسنده، مارتین اسکورسیزی اقتباسی سینمایی از این کتاب ساخت.
- زوربای یونانی (1952)
- مسیح بازمصلوب (1954): یکی از روستاهای یونان توسط یک منصوب دولت عثمانی اداره میشود. شخص حاکم، الگوی خود را مسیح قرار میدهد. او تلاش میکند به مردم کمک کند. پسربچهای که او از عثمانی با خود آورده توسط ساکنین منطقه به قتل میرسد. این مسئله باعث میشود روابط طرفین دچار تنش شود.
- آزادی یا مرگ یا پهلوان میکلس (1956): یک پهلوان یونانی از کرت به مبارزه با دولت عثمانی میپردازد. داستان مربوط به شورشی در سال 1889 است که در این منطقه رخ داد. نویسنده پرترهای از پدر خود را به عنوان شخصیت میکلس در نظر گرفت.
- Saint Francis 1962
- The Rock Garden 1963.
- The Fratricides 1964: کتاب با نام برادرکشی ترجمه شده است. او سراغ یک آبادی کوچک نزدیک به زادگاهی میرود. در این منطقه مذهبیون و کمونیستها جنگی دائمی دارند. چیزی که باعث آسیب مردم منطقه شده است. مردمی که تا مدتی قبل کنار هم زندگی میکردند حالا دشمن یکدیگر شدهاند.
- Toda Raba 1964.
- Report to Greco: با نام گزارش به خاک یونان ترجمه شده است. نویسنده به نوعی سراغ داستان خود از کودک تا زمانی نزدیک به مرگ خود میرود. قهرمان زندگی او یک نقاش بومی منطقهی او بود.
- Alexander the Great. 1982.
- At the Palaces of Knossos1988: با نام به سوی آزادی ترجمه شده است. نویسنده داستانی تاریخی با ترکیبی خیالی ساخته است. ما را به سه هزار سال پیش میبرد و آن را روزی مهم میانگارد. در آن زمان، پادشاهی باستان کرت توسط حکومت آتن شکست خورد.
- Father Yanaros 1980.
- Serpent and Lily 1980.
سایر
- کارهای ادبی او، جدا از رمانهایی که منتشر کرد بسیار متنوع بودند. او شش کتاب مربوط به داستان ادیسه ترجمه رد.
- شانزده کتاب به شکل مجموعه مقالات، مجموعه نامهها یا خاطرات از او (تالیف یا ترجمه) چاپ شد. کتابهایی در خصوص مذهب، آزادی، شعر یا در خصوص فردریش نیچه در این لیست دیده میشوند.
- هشت نمایشنامه با ترجمه او منتشر شده است. این بین نمایشنامههایی در مورد ادیسه، سودوم و عموره و بودا در لیست دیده میشود.
- شش کتاب به صورت سفرنامه از او چاپ شده است. در این بین سفر به اسپانیا، ژاپن و چین، انگلستان، موریا، ایتالیا، مصر، اورشلیم و قبرس و در پایان روسیه در لیست دیده میشوند که همگی پس از مرگ او منتشر شدند.
نقد و بررسی کتاب زوربای یونانی
زوربای یونانی کتابی بود که سال 1946 توسط نویسنده یونانی نیکوس کازانتزاکیس منتشر شد. کتاب را حالا به عنوان مهمترین کتاب نویسنده میشناسیم. در دهه شصت میلادی یعنی پس از مرگ نیکوس، هالیوود هم روی این داستان دست گذاشت. فیلمی به نام زوربای یونانی با حضور آنتونی کویین و موسیقی میکیس تئودوراکیس ساخته شد که که بین پنجاه فیلم پرفروش دهه شصت قرار میگیرد.
داستان کتاب، مربوط به یک روشنفکر یونانی است که میخواهد برای مدتی از کتابهایش فاصله بگیرد. انگار او برای فرار از خشونت زندگی به بودیسم پناه برده بود. او برای راهانداختن معدن زعال سنگ به جزیره کرت سفر میکند. در این راه، او با یک پیرمرد مشکوک به نام الکسیس زوربا آشنا میشود. زوربا خود را عاشقی پر جنب و جوش، جنگجویی ماجراجو، آشپز، نوازنده، معدنچی و پیرمردی قصهگو معرفی میکند. زوربا، جوان را قانع میکند که به عنوان سرکارگر معدن استخدام شود. وقتی کار معدن شروع میشود، جوان به کار روی نوشتههای خود در مورد اندیشههای بودا باز میگردد. با این حال، زوربا در این مدت تاثیری جدی روی جوان میگذارد. اینطور، راوی به درکی جدید از زندگی و لذتهای آن میرسد.
زوربای یونانی، در واقع تلاش نویسنده برای نشان دادن عقاید سیاسی و اجتماعی خود از زبان این دو مرد و بخصوص زوربا بود. از همین رو، میتوان کتاب را به جای یک رمان، سرگذشت زندگی فکری نیکوس کازانتزاکیس دانست. زوربا، راوی زندگیای است که طعنهآمیز مینماید. زندگیای به روشنفکران عزلتگزیدهی دوره زندگی نویسنده که تنها خود را در صفحات کتابها قایم کرده بودند. آنها که جهان را نه با چشمهای خود و عینی که از لای کتابها سراغ داشتند. زوربا در تلاش است به جوان و افرادی مانند او نشان دهد که تجربه را باید با گوشت و خون احساس کرد.
بخشی از متن کتاب
همهاش که چرا چرا میکنی! یعنی آدم نمیتواند بدون گفتن «چرا» کاری بکند؟ نمیتواند همین طوری برای دل خودش کار بکند؟ خوب، مرا با خودت ببر دیگر! مثلا بهعنوان آشپز. من سوپهای چنان خوبی میپزم که به عمرت نخورده و نشنیده باشی.
یک وقت هم کوزهگر بودم. من این کار را دیوانهوار دوست داشتم. هیچ میدانی که آدم یک مشت گل بردارد و از آن هرچه دلش بخواهد درست کند یعنی چه؟ فر رررر! چرخ را میگردانی و گل هم مثل دیوانهها با آن میچرخد، ضمن اینکه تو بالای سرش ایستادهای و میگویی: الان کوزه میسازم، الان بشقاب درست میکنم. الان چراغ میسازم، و خلاصه هر چه دلم بخواهد میسازم. به این میگویند مرد بودن، یعنی آزادی!
دقت کردهای، ارباب که هر چیز خوبی که در این دنیا هست اختراع شیطان است؟ زنان زیبا، بهار، خوک شیری کبابکرده، شراب و همه این چیزها را شیطان درست کرده است. و اما خدا کشیش و نماز و روزه و جوشانده بابونه و زنهای زشت را آفریده… اَه!
آزادی همین است دیگر! هوسی داشتن، سکههای طلا انباشتن و سپس ناگهان بر هوس خود چیزهشدن و گنج گردآورده خود را بباددادن. خویشتن را از قید هوسی آزاد کردن و بهبند هوسی شریفتر درآمدن. ولی آیا همین خود شکل دیگری از بردگی نیست؟ خویشتن را بهخاطر یک فکر، بهخاطر ملت خود، بهخاطر خدا فدا کردن؟ یا مگر هر چه مقام مولا بالاتر باشد طناب گردن برده درازتر خواهد بود؟ در آن صورت برده بهتر میتواند دست و پا بزند و در میدان وسیعتر جست و خیز کند بیآنکه متوجه بستهبودن بهطناب بشود، بمیرد. آیا آزادی بههمین میگویند؟
جایگاه کتاب
بیش از هفت دهه از زمان چاپ کتاب زوربای یونانی میگذرد. محبوبیت کتاب از زمان انجام اولین ترجمهها به زبان انگلیسی، در سراسر جهان پخش شد. کتاب، طی دهههای اخیر بارها به دهها زبان ترجمه شد و میلیونها نسخه فروش رفت. با ساخت فیلم هالیوودی موفق از روی کتاب، محبوبیت آن بار دیگر افزایش یافت. به نوعی که حالا زوربای یونانی را یکی از نمادهای مهم یونان و مرردم آن در نظر میگیرند.
پنی وودز، ستوننویس گاردین در خصوص کتاب نوشته است:
کتاب، غیرقابل فراموش مینماید. رمانی است که از شما میخواهد کتاب را زمین بگذارید و از زندگی لذت ببرید. انفعال راوی را محکوم میکند و شوق زندگی را یادآور میشود. به شما یادآور میشود که کتابها تنها بخشی از انسانیت را روایت میکنند. حتی اگر کتاب را میخونید، احتمالا صدای زوربا در سر شما طنینانداز شود. او میگوید همه تابستان را به خواندن کتاب نگذران! برو و زندگی کن رئیس. کتاب را در رم خواندم. امیدوارم روزی به کرت برگردم و آنجا کتاب را دوباره بخوانم. در حالی که به صدای امواج گوش میدهم و چلچلههای آواز میخوانند. اگر به کرت بروم، همان اشتباه راوی را خواهم کرد.
سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در این سایت، زوربای یونانی مهمترین کتاب کازانتزاکیس است. بیش از 45 هزار نفر به کتاب امتیاز دادهاند. مجموع این نمرات، 4 از 5 است. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در مورد کتاب میآوریم.
نظر مثبت
5 از 5 به کتاب نمره داده است:
در سراسر خوانش این کتاب ناخودآگاه یاد فیلم بوی خوش زن و تشابه شخصیت اصلی فیلم با زوربا میوفتم؛ هردو عاشق زنها، هر دو زخم خورده و هر دو دنیا دیده.
در کتاب ما با شخصیتی طرف هستیم که به شدت به زنها علاقه منده. گاهی به اونا عشق میورزه و ستایششون میکنه و گاهی ازشون بد میگه و نفریننشون میکنه. گاهی از زنها به مثابه ابزاری جهت فرونشاندن هیجانات درونیاش استفاده میکنه و گاهی فرزانهوار در مورد ظرافت زنها و فداکاری کردن برای زنها سخنرانی میکنه.
بنظرم میشه زوربا رو از لحاظ روانشناسی کالبدشکافی کرد و دلیل رفتارهاش رو در قبال زنها درک کرد یا دست کم سعی در درکش کرد. البته نمیشه افکار و اندیشههای ظریف اون رو در نظر نگرفت. نکتهای که از زوربا که فورا برای خواننده روشن میشه شخصیت منحصر بفرد اونه. کسی که در لحظه حال زندگی میکنه و نه افسوس گذشته رو میخوره و نه در ترس از آینده زندگی میکنه. مطلب خیلی مهمی که از آموزههای بوداست و از قضا دوست کتابخون توی داستان با اون همه کتاب خوندن بهش نرسیده.
نکتهی دیگه اینه که زوربا اخلاقیات مخصوص به خودش رو داره و خودش رو خیلی وقته که بخاطر گذشته و کارهاش بخشیده و دیگه مثل خیلی از ما آدما به اسم اخلاقیات خودش رو محاکمه نمیکنه. بخشهای زیادی از کتاب به سواستفاده و تصرف مذهب به دست بزرگان دین برای به بره کردن عوام اشاره داره که در طول تاریخ بارها تکرار شده و خواهد شد.
درسهایی که میشه از زوربا گرفت:
۱-در لحظهی حال بودن ۲-دنیا رو از دریچهی دید خودش میبینه نه لزوما چیزی که تو گوشش میخونن ۳-اهل سفر و سیاحت و تجربه کردنه ۴-اهل لذت بردن از زندگیه و پی برده که این دنیا فقط با شوخی و خوشگذرونیه میره جلو و ادامه پیدا میکنه ۵-فهمیده که این دنیا محل تقابل اضداد و خوبی و شره. هیچکدوم بدون اون یکی نمیتونن وجود داشته باشن ۵-پی برده که این ملیت و نژاده که آدمها رو از هم جدا کرده و ترک و بلغاری و یونانی باهم فرقی ندارن ۶-به جادوی موسیقی پی برده ۷-فقط حرف نمیزنه بلکه عملگراست ۸-برعکس عامه مردم و انسانهای دیگه برده پول نشده ۹-به جنون همهی آدمها پی برده و این شکلی راحتتر آدمها رو میپذیره ۱۰-کوچکترین اهمیتی به نظر دیگران و قضاوتشون در مورد خودش نمیده ۱۱-در اکثر کارها این دل و احساسش هست که تصمیم میگیره نه مغز و ذهنش
در آخر دیدن فیلم زوربای یونانی با بازی آنتونی کوئین پیشنهاد میکنم البته بعد از خوندن کتابش و حتما سعی بشه که ترجمه محمد قاضی باشه
کامنت فارسی از رێبوار
نظر منفی
دو ستاره از 5 ستاره:
حرفها و رفتارای زوربا دیگه به قدری چیپ و تهوعآور شد که بعد از یازده فصل ترجیح میدم وقتمو با کتاب بهتر و سالمتری پر کنم. حتا نه حرفای کمی جالبتر ارباب و نه صدای آرمان سلطان زاده هم دیگه زورش نرسید که جذبم کنه واسه ادامه. فراتر از کافی بود تا همینجا هم. حتا نمیشه گفت که زوربا یه آدم معمولی بود که نه سیاهه و نه سفید. زوربا یه آدم کاملا سطح پایین و مبتذل بود که نویسنده گاهی به اشتباه چند جمله قصار توی دهنش گذاشته که هیچ بهش نمیومد.
زوربا یه پارادوکس تمام عیاره که شاید بشه با نسبت دادن اختلال روانی یا منحرف بودن بهش توجیهش کرد و بهش سخت نگرفت. اگه کارکرد ذهنیتون مثل منه و از خوندن ساعتها و ساعتها کتابایی با این تم احساس بیهودگی و هدر رفتن وقت میکنین و از طرفی به خاطر محبوبیت عام فکر میکنین اگه نخونیدش حتما کلاهی سرتون رفته، یه میانبر پیشنهاد میکنم: فصل اول دو سوم فصل دوم اسکیم سریع یکی دو فصل دلخواه از وسطای کتاب یک سوم فصل ماقبل آخر فصل آخر این ترتیب رو بخونین و میتونین تقریبا مطمئن باشین که چیزی (جز هرزگیهای زوربا) از دست ندادین. حداقلش هم اینه که با حس تهوع نسبت به زوربا کتاب رو دور نمیریزین. یک ستاره به ارباب و دوستش دادم برای فصل یک. و یک ستاره به صدای آرمان سلطان زاده. زوربا رو هم لایق نمیدونم. خوشحالم که از چنین کتابی لذت نبردم
کامنت فارسی از Chadi Raheb
بهترین ترجمه کتاب زوربای یونانی
طی سالهای اخیر، این کتاب هم مانند قانون پنج ثانیه، بنویس تا اتفاق بیفتد، هنر جنگ، مرگ ایوان ایلیچ، قوی سیاه، ثروتمندترین مرد بابل، کتابخانه نیمه شب، هنر عشق ورزیدن و پاستیل های بنفش درگیر ترجمههای متعدد شده است. موارد زیر، ترجمههای متفاوت کتاب هستند:
- زوربای یونانی | انتشارات خوارزمی | محمد قاضی
- زوربای یونانی | نشر نگاه |محمود مصاحب
- زوربای یونانی | نشر نوید صبح | حشمت الله آزادبخت
- زوربای یونانی | نشر یوشیتا | معصومه تاجمیری
- زوربای یونانی | انتشارات چلچله | محمدصادق سبط الشیخ
- زوربای یونانی | نشر شانی | علی مالکی
ترجمه محمد قاضی که ترجمهای نسبتا قدیمی است، معروفترین ترجمه کتاب است. این کتاب سال 1357 ترجمه و چاپ شد. کتاب در آن زمان توسط انتشارات خوارزمی به چاپ رسید. همینطور، قاضی در مقدمه از پیوند عمیقی که با شخیت زوربا پیدا کرده نوشت. این بخشی از مقدمه مترجم است:
آن روح اپیکوری – خیامی شدیدی که در زوربا هست در من نیز وجود دارد. من هم مانند زوربا ناملایمات زندگی را گردن نمیگیرم و در قبال بدبیاریها، روحیه شاد و شنگول خود را از دست نمیدهم. من نیز نیازهای واقعی انسان فهمیده را در چیزهای اندک و ضروری «که خورم یا پوشم» میدانم و خودفروختن و دویدن بهدنبال کسب جاه و جلال و ثروت و مال را اتلاف وقت میشمارم و میکوشم تا از آنجه بدست میآورم بهنحوی که فکر و روح و وجدان اجتماعیام را اقناع کند، استفاده کنم.
قاضی، نویسنده و مترجم کرد اهل تسنن بود که یک سری از مهمترین آثار ادبیات جهان را به فارسی ترجمه کرده است. او کتاب را در حالی ترجمه کرد که درگیر سرطان حنجره شده بود. او در مهاباد دفن است.
نظرات کاربران