به گزارش خوبو، افسانههای قدیمی زیبا و خواندنیاند زیرا حکمتهای ابدی را آنچنان مختصر و واضح بیان میکنند که هر کس میتواند پیامشان را متوجه شود.
معروفترین مجموعۀ این فانتزیهای آموزنده، افسانههای ازوپ است که شامل داستانهای جالبی مانند ماجرای لاکپشت و خرگوش است. با این حال در قرن اول پس از میلاد، فادروس افسانهنویس رومی، چند مجموعه تهیه کرد که برخی از آنها را از افسانههای ازوپ ترجمه و برخی دیگر حاصل ذهن خود بود. در این مقاله سه مورد از افسانههای فادروس را با هم میخوانیم که هر یک به درک ما از جهان کمک کرده و انگیزۀ ما را برای داشتن زندگی بهتر افزایش میدهد.
داستان گرگ و بره
اولین افسانۀ فادروس، داستان گرگ و بره است. گرگی در حال نوشیدن از جوی آب در آرزوی یافتن بهانهای برای خوردن برهای است که کمی پایینتر در حال نوشیدن آب است. گرگ، بره را متهم میکند که در آب، گل و لای ایجاد کرده اما بره قبول نمیکند زیرا گرگ در قسمت بالای نهر آب است.
گرگ میگوید که شش ماه پیش غیبتش را کرده است، اما بره وحشتزده میگوید که در آن زمان اصلا به دنیا نیامده بود. در نهایت گرگ میگوید “پس خانوادهات بدگویی مرا کردهاند” و بره را میخورد.
اگرچه این افسانه در انتها غمانگیز است، به ما یادآوری میکند که برخی از افرادِ خودمحور فقط به دنبال اهداف خویشاند. آنها ممکن است به منطق متوسل یا از موقعیت و مرتبههای اخلاقیِ بالایی برخوردار باشند، اما در واقع سعی میکنند دیگران را فریب بدهند تا به اهداف شوم خود دست یابند. آنها دست به هرگونه تظاهری میزنند تا دیگران را طعمۀ خود کنند. در نهایت، در مقابل این افراد کاری از دستمان برنمیآید جز آنکه به سادگی خودمان را از آنها دور نگه داریم.
داستان انسان و سگ
در دومین کتاب از افسانههای فادروس، داستان انسان و سگ را میخوانیم که به ما میآموزد که دربارۀ تاثیرات بلندمدتِ اعمال خود بیندیشیم.
در این افسانه، مردی که در حین نان خوردن توسط سگی گاز گرفته شده، نان آغشته به خونِ سگ را به سوی او پرتاب کرده تا از خود دورش کند. سپس ازوپ حکیم مداخله کرده و به مرد میگوید که این رفتارها در نظر سگ همچون پاداشی است که برای گاز گرفتن دریافت میکند. اعمال این مرد، سگ و دیگران را برای انجام اعمال شرورانه تشویق میکند. این افسانه به ما یادآوری میکند که خیرِ بلندمدت را فدای مصلحتهای کوتاهمدت نکنیم. همچنین ما را دعوت به اندیشیدن میکند که ببینیم چطور ممکن است دیگران اعمالمان را درک نکرده و ما بجای اینکه به درمان بپردازیم، آسیب و ضرر را تشویق میکنیم.
داستان قورباغۀ مغرور
در نهایت، داستان قورباغۀ مغرور یادداشتی شیرین و حکیمانه است. قورباغهای سعی میکند جثهاش را به اندازۀ گاو کند. قورباغه خود را پُف کرده و هر بار از فرزندانش میپرسد که آیا به اندازۀ یک گاو شده است یا نه.
او با هر بار باد کردن خود، بزرگتر از قبل میشود.
سرانجام قورباغه به قدری متورم میشود که میترکد. این قصۀ کوتاه کلاسیک به ما یادآوری میکند که غرور و حسادت موجب هلاکت است.
نظرات کاربران