کتاب صوتی ۴۰ حکایت از گلستان سعدی اثری از خسرو شکیبایی با آهنگسازی کارن همایونفر است که به صورت رسمی در آبان ۱۳۹۱ منتشر شد و در اختیار علاقهمندان به موسیقی قرار گرفت.
به گزارش خوبو، کتاب صوتی ۴۰ حکایت از گلستان سعدی اثری از خسرو شکیبایی و کارن همایونفر است. این کتاب صوتی شامل ۴۰ داستان را میتوانیم گوش دهیم. قیمت این کتاب صوتی، ۳۹,۰۰۰ تومان است.
در این آلبوم، آرش بادپا به عنوان دستیار آهنگساز و نوازنده سنتور و صداهای الکترونیک حضور دارد و مهدی سیف، همایون پشت دار و بابک حبیبی با تار، کمانچه و نی به نوازندگی پرداخته اند.
قطعه های کتاب صوتی ۴۰ حکایت از گلستان سعدی
۴۰ حکایت از گلستان سعدی نام اثری است که توسط خسرو شکیبایی و کارن همایونفر منتشر شده است. این کتاب صوتی که شامل ۴۰ عدد قطعه است در سبک داستان منتشر شده است. این آلبوم توسط موسسه آوا خورشید منتشر و عرضه شده است.
# | نام آهنگ |
۱ | دو بازرگان خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی… |
۲ | دَه آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند… |
۳ | سالی از بلخ بامیان ام سفر بود و راه از حرامیان پر خطر بود… |
۴ | عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت… |
۵ | اعرابی را دیدم در حلقه گوهریان بصره که حکایت همی کرد… |
۶ | آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود… |
۷ | با طایفه بزرگان به کشتی در نشسته بودم… |
۸ | بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد… |
۹ | دست و پا بریده ای را دیدم که هزار پایی بکشت… |
۱۰ | فقیری را شنیدم که در آتش فاقه می سوخت… |
۱۱ | گروهی از حکما به حضور حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند… |
۱۲ | حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر، هنر آموزید… |
۱۳ | حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای… |
۱۴ | جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید… |
۱۵ | مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گِرد کردن مال… |
۱۶ | مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کَرَم… |
۱۷ | مردکی را چشم دردی گرفت. طبیب خواست… |
۱۸ | مردی را حکایت کنند که شبی دَه مَن طعام بخوردی… |
۱۹ | مهمان پیری شدم در دیاری بکر که مال فراوان داشت… |
۲۰ | نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت… |
۲۱ | هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده… |
۲۲ | پادشاهی که به کشتن اسیری اشارت کرد… |
۲۳ | پادشاهی را مهمی پیش آمد. گفت… |
۲۴ | پارسایی بر یکی از سلاطین نعمت گذر کرد که… |
۲۵ | پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه عمان به دست افتاد… |
۲۶ | پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است… |
۲۷ | روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم… |
۲۸ | پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد… |
۲۹ | صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد… |
۳۰ | شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود… |
۳۱ | توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با مسکین بچه ای مناظره در پیوسته… |
۳۲ | وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست… |
۳۳ | یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز… |
۳۴ | یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد… |
۳۵ | یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند… |
۳۶ | یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر… |
۳۷ | یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت حضرت محمد مصطفی… |
۳۸ | یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده… |
۳۹ | یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عادت ها کدام فاضل تر است… |
۴۰ | یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که… |
نظرات کاربران