نام من سرخ کتابی است که سال 1998 توسط اورهان پاموک نوشته شد. این کتاب که درونمایهای مربوط به ایران نیز دارد، به عنوان یکی از مهمترین رمانهای خاورمیانه شناخته میشود و طرفداران بسیار در سراسر جهان دارد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید.
نام کتاب | نام من سرخ | My Name Is Red |
نویسنده | اورهان پاموک |
گونه ادبی | داستان. تاریخی. چند صدایی |
انتشارات در ایران | و نشرهای دیگر |
مترجم | و مترجمان دیگر |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی اورهان پاموک
فریت اورهان پاموک سال 1952 در استانبول متولد شد. این رماننویس سال 2006 برنده جایزه نوبل ادبیات شد که جایزهای بسیار مهم است. اهمیت بردن این جایزه از پاموک بیشتر به چشم میآید وقتی بدانیم چه نویسندگان بزرگی آن را نبردهاند. نامهایی مثل فرانتز کافکا، آنتون چخوف، جورج اورل، لئو تولستوی، خوزه لوئیس بورخس، اروین یالوم، آلدوس هاکسلی و مارسل پروست هرگز برنده نوبل ادبیات نشدند. پاموک هیمنطور دومین خاورمیانهای برنده این جایزه است. پیش از پاموک، تنها نویسنده مصری نجيب محفوظ برنده نوبل ادبیات شده بود. آثار پاموک به 56 زبان ترجمه شدهاند و در عمده کشورهای جهان در دسترس هستند.
او در خانوادهای مرفه متولد شد. دبیرستان را در کالج آمریکایی استانبول گذراند. پس از آن در رشته معماری وارد دانشکده فنی استانبول شد. البته معماری را ادامه نداد و بعد در رشته روزنامهنگاری تحصیل کرد. اگرچه این بار دانشگاه را به اتمام رساند، هرگز روزنامهنگاری نکرد. پاموک اولین رمان خود را سال 1982 نوشت به سرعت به شهرت در ترکیه رسید. او در ادامه تدریس ادبیات داستانی در دانشگاه کلمبیا را آغاز کرد و در نیویورک ساکن شد. پس از چاپ کتابهای نام من سرخ و برف، پاموک به اوج شهرت رسید. به همین دلیل سال 2003 کتاب استانبول را به عنوان اتوبیوگرافی خود منتشر شد که کتابی بسیار جالبتوجه است.
پاموک سال 1982 ازدواج کرد و یک دختر دارد که سال 1991 به دنیا آمده است. او همینک مجددا در استانبول زندگی میکند. پاموک مانند بسیاری از نویسندههای بزرگ، با صداقت خود جنجالبرانگیز میشود. مثلا او سال 2005 در اظهارنظری در خصوص کشتار سی هزار کرد و یک میلیون ارمنی در ترکیه صحبت کرد. این صحبتها با واکنش تند افراطیون ترک روبرو شد. او همینطور اولین نویسنده مسلمان بود که با فتوای کشتن سلمان رشدی مخالفت کرد.
آثار اورهان پاموک
رمان ها
آثار پاموک پیش از بردن جایزه نوبل
- جودت بیک و پسران (1982): سه نسل از یک خانواده در یک محله اعیاننشین استانبول زندگی میکنند؛ از دوران عثمانی تا دوره نظام مشروطیت. او سعی دارد خواننده را با گوشههای تاریک تاریخ ترکیه آشنا کند. همینطور فضای کتاب بسیار به عبور از سنت به مدرنیته میپردازد.
- خانه خاموش (1983): در این کتاب داستان سفر اعضای یک خانواده به روستای جنت حصار است. هر فصل کتاب از زبان یکی از شخصیتها نقل میشود. داستان در ادامه طوری پیش میرود که خانواده وارد یک آشوب سیاسی میشوند.
- قلعه سفید (1985). به سیصد سال پیش میرویم که یک دانشمند ایتالیایی توسط ناوگان عثمانی اسیر و برده میشود. مردی، این برده را از نظامیان میخرد و از او کمک میگیرد که در درگاه «پاشا» ارج و قرب پیدا کند.
- کتاب سیاه (1990): همسر کیلی استانبولی بدون توضیح او را ترک میکند. وکیل به دنبال زن میگردد و بعد متوجه میشود برادر ناتنیاش هم گم شده است. وکیل به این دو شک میکند که با هم فرار کردهاند.
- چهره پنهان (1992)
- زندگی نو (1994): جوانی مهندس در استانبول، لای برگهای یک کتاب دنبال کشف زندگی به شکلی نو است. او، کسان دیگری را پیدا میکند که تحتتاثیر همین کتاب قرار دارند. دیگرانی هم قصد از بین بردن کتاب را دارند.
- نام من سرخ (1998)
- برف (2002). در کتاب تنشها و مشکلات سیاسی و فرهنگی ترکیه به تصویر کشیده میشود و از ابزار طنز هم استفاده شده است. داستان در شهری اتفاق میافتد که مدتی پادگاه روسیه آنجا قرار داشت و به همین دلیل متفاوت از سایر شهرهای ترکیه است. یک شاعر سیاسی بعد از تبعید، به ترکیه برگشته تا در این شهر زندگی کند. او سراغ زنی میرود که عاشقش بوده است. کتاب همینطور سراغ نزاع سکولاریته و اعتقادات مذهبی میرود.
آثار پامو پس از بردن جایزه نوبل
- موزه معصومیت (2008): کتاب سراغ استانبول در سالهای دهه هفتاد و هشتاد میلادی میرود. داستان تاجری ثروتمند که عاشق دختر فقیری شده است. پاموک ده سال برای نوشتن این رمان بلند وقت گذاشت.
- چیز غریبی در سرم (2014): داستان مردم فقیری که با آرزوهای بسیار راهی استانبول میشوند.
- زنی با موهای قرمز (2016): دهه هشتاد میلادی، یک دانشآموز با پدر و مادرش زندگی میکند اما به مادر نزدیکتر است. یک روز، مادر میگوید که پدر دیگر به خانه برنمیگردد. دانشآموز که جم نام دارد، حالا باید دنبال کار بگردد و در شغل چاهکنی، شروع به کار میکند. کتاب، میکسی از افسانههای کهن و داستانی امروزی است.
سایر آثار
- رنگهای دیگر (1998): فضایی متفاوت از آثار دیگر نویسنده دارد. او در کتاب، درباره زندگی، آثار، احساسات و افکار شخصی خود صحبت میکند.
- استانبول: شهر و خاطرهها (2003): زندگینامه خودنوشت پاموک است که کمی مالیخولیایی به نظر میرسد. او در شرایطی کتاب را نوشت که درگیر افسردگی بود.
- چمدان پدرم (2007). وقتی پاموک جایزه نوبل را دریافت کرد، در خصوص چمدانی صحبت کرد که پدرش به او داده بود. جز آن مورد، دو سخنرانی دیگر هم در این کتاب هستند.
- چشماندازها (2010): پاموک در کتاب از زندگی بچگی تا میانسالی خود صحبت میکند. از مرگ پدر، مشکلات سیاسی، اعتیاد مادرش به سیگار، فوتبال و چیزهای دیگر.
- با و بیتکلف (2011): خاطرات پاموک از خواندن و نوشتن در این کتاب جمع شده است.
- داستان افتادن من از داستانم (2013): در این کتاب یک سری یاداشت و داستان گرهخورده در زندگی شخصی پاموک گرد هم آمدهاند.
نقد و بررسی کتاب نام من سرخ
کتاب نام من سرخ با عنوان ترکی Benim Adım Kırmızı سال 1998 منتشر شد. نام کتاب، تاثیری بود که پاموک از رمان مشهور ایتالیایی، نام گل سرخ پذیرفته بود. رمان ایتالیایی را اومبرتو اکو در سال 1980 نوشته بود و تم آن هم تاریخی، مربوط به دوران اوج ایتالیا بود. در زمان خواندن نام من سرخ هم، این احساس به شما القا میشود که مشغول تماشای یک گالری نقاشی مینیاتور هستید یا جایی در دوران عثمانی قدم میزنید.
پاموک در ششمین رمان خود، نقبی به تاریخ هنر اسلامی زد. این دوره تصویرگری با جزئیات زیاد صورت در دنیای اسلام مرسوم نبود. هنرمندان سدههای قبل تلاشهای برای جبران این موضوع کردند و تضادهای به وجود آمد که این در کتاب نام من سرخ منعکس شده است.
داستان در دوران سلطان مراد سوم از حکومت عثمانی سپری میشود. با وجود اینکه دوران مراد جنگ با سپاه صفویه ادامه یافت، نقاط مشترک بسیاری بین تاریخ ایران و عثمانی وجود داشت. سیاهی مرگ در داستان با سرخی عشق ترکیب شده است. به نوعی که انگار عشق میتواند باعث اتحاد هر دو گروهی شود. او در داستان به کتابهای بسیاری اشاره میکند. از شاهنامه فردوسی، حکایتهای نظامی و حتی شاهنامه شاه طهماسب، شاه ایران.
از دیگر درونمایههای کتاب، روابط فرهنگهای غرب و شرق است. نقاشان راوی این تبادل فرهنگی هستند. پاموک که در نوجوانی میخواست نقاش شود، به طور ویژه روی این بخش توجه دارد. در آغاز داستان یک استاد طلاکار به دست یک نقاش کشته میشود. اما این اطمینان در دیگران وجود ندارد که نقاش میتواند قاتل داستان باشد. به همین دلیل جستجوی هویت قاتل تا پایان داستان مورد توجه است.
بخشی از متن کتاب
هوا داشت تاریک میشد ولی من و شکوره انگار تا ابد قصد ترک اون خونه رو نداشتیم. نمیخوام بگم دل خیلی وسیع و پاکی دارم اما اگه تو دوازده سال گذشته اون دخترای زیبای تفلیس که دست از سرم ورنمیداشتن، اون زنایی که تو مهمونخونههای بغداد خودفروشی میکردن، اون بیوهزنایی که تو ممالک عجم و ترکمن مستأجرشون بودم و این روسپیهای روس و عرب که تو کوچه پسکوچههای استانبول فراوونان رو بغل میکردم شاید تحریک میشدم، ولی نه حالا که شکورهی عزیزم رو بغل کرده بودم. از کوچههای گرم و سوزان عربستان تا سواحل خزر، از بغداد تا شرقیترین شهرهای عجم، هیچوقت نشد که به زنی دل ببندم یا حتا ازش خوشم بیاد چون تموم این مدت فقط یه زن تو ذهن من جا داشت: شکوره.
صفحهای که باز شد یه نقاشی شاهکار توش بود از قصهی خسرو و شیرین، همونجای قصه که فرهاد، شیرین رو با اسبش یهجا بلند و از تو رودخونه رد میکنه و اونور رودخونه هم که خسرو و ندیمههاش منتظرن. نقاش این صحنه رو طوری کشیده بیننده بیشتر از بازوی برهنهی فرهاد به چشمهای محزون اون نگاه میکنه و بهجای اینکه قدرت بازو رو ببینه قدرت عشق رو میبینه، سهتا درخت سروی هم که اینور رودخونه کشیده شده بودن درست مثل سه قطره اشک بودن که انگار از چشمهای خود نقاش چکیدن. من همهچی یادم رفته بود و غرق این نقاشی بودم.
تو این همه سال که به نقش و نقاشی مشغول بودم یاد گرفتم که میشه دنیا رو با همهی حقیقتش جدی نگرفت. میشه غرق خیالات شد و به پس و پیش دنیا هیچ اهمیتی نداد. حتا میشه به خیالات رنگ واقعیت داد و با اونا زندگی کرد. برای همین از خیلی وقت پیش دیگه هیچی رو جدی نمیگیرم که اینجوری نه ترسی از آیندهای دارم و نه حسرتی برای گذشته.
پس، از شما خواهش میکنم که بندهی حقیر را برای همیشه فراموش کنید. دفعهی پیش که بنده را مورد لطف خودتان قرار داده بودید برای اثبات بیگناهیم به پدر چه رنجها که نکشیدم. به همراه این نامه، نقاشییی را هم که در ایام سربههوایی جوانیتان برایم فرستاده بودید پس میفرستم. اینکه آدمها با دیدن یک نقاشی عاشق همدیگر شوند تصوری نادرست است.
جایگاه کتاب
ابوطالب صفدری، منتقد ادبی در خصوص این کتاب نوشته است:
جزئیاتی که در این رمان وجود دارد شگفتانگیزند. در این رمان جهان اسلام با جهان غرب تقابلی آشکار دارد. اما برای من که حوزهی مطالعاتی تخصصیام فلسفهی تکنولوژی است، روایت محوری که رمان از آن آغاز میشود و خردهروایتها هم حول و حوش آن میچرخند، مبحثی تکنولوژی است با عنوان پرسپکتیو. در واقع پاموک نقطهی برخورد جهان اسلام با جهان غرب را یک امر تکنولوژیک میداند. و بقیهی امور مانند تقابلهای فرهنگی و دینی از همین برخورد تکنولوژیک سرچشمه میگیرند.
به این بخش کتاب دقت کنید: «قرار بود این کتاب مخفیانه کار شود، در حالیکه همه ازش خبر دارند. اگر میگفتند دستور پادشاه است باز یک چیزی. همه میگویند ما چند نفر با علاقهای که به اصول نقاشیهای کافر فرنگی داریم، داریم روی کتابی کار میکنیم که نقاشیهایش هم به پادشاه، هم به دین و مذهب و فرهنگمان توهین میکند. میگویند دنیا را با پرسپکتیوی دیدیم که از نگاه سگ نجس توی کوچه سرچشمه گرفته است.» چطور میشود به پرسپکتیو به عنوان یک ابزار چنین چیزهایی را نسبت داد؟ چطور میشود به یک ابزار گفت نجس؟ برای اینکه این پرسپکتیو مفروضات ارزشی دارد. وقتی غربیها دارند جهان را به شکل سهبعدی میبینند و نقاشیاش میکنند، یعنی مقام مهم نیست؛ چه خدا باشی چه پیامبر، چه آدم عادی.
ابوطالب صفدری / دکترای فلسفه / پژوهشگر
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. اطلاعات مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران گوگل جمعآوری شده است. با کمک همین ابزار، به مقایسه رمان نام من سرخ با یک سری رمانهای دیگر ترکیه پرداختیم. ملت عشق یکی از این کتابها بود. به نظر میرسد، برای مردم جهان، نام من سرخ مهمترین رمان ترکزبان است.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در گودریدز، بیش از پنجاه هزار نفر به کتاب امتیاز دادهاند که عدد نسبتا بالایی است. با این حال میانگین این نمرات نمره 3.8 از 5 است که نمره متوسطی به نظر میآید. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی از کاربران گودریدز میآوریم.
نظر مثبت
این کاربر نمره 5 از 5 به کتاب داده است:
دوست دارم بعد از نوشتن این چند خط کمی هم نقدهایی که بر این کتاب نوشته شده را بخوانم اما عجالتا این نکات را عرض کنم:
کامنت فارسی از ماجد استیری
– فکر نکنم ما ایرانیها رمانی نوشته باشیم که به اندازه این اثر به فرهنگ و هنرمون خدمت کرده باشه. مسئلهء پاموک در این رمان اساسا هویت هنر ایرانیه و خودش هم چند جا در اثر اشاره میکنه که عثمانی ها چیز ارزشمندی در برابر آثار هنرمندان قزوین و هرات نداشتن. دریغ و دریغ که خودمون تا به حال چنین رمانی خلق نکردهایم. یک رمانی مرتضی کربلاییلو نوشته در فضای هنر قالی بافی که از لحاظ پدیدارگرایی بدک نیست اما از لحاظ عمق تحقیقاتی در برابر این اثر هیچ عمقی نداره.
– نمیدونم چرا پاموک تصمیم گرفته در نوشتن این رمان اساسا بیخیال “لحن” بشه. به نظر من تنبلی کرده. وقتی شما این همه شخصیت داشته باشی باید برای حرف زدن هر کدومشون یه لحن خاص طراحی بکنی. پدرت در میاد. هر جملهای که میخوان بگن باید از صافی اون لحن بگذره. اما راه سادهتر اینه که بگی ای مخاطب من تو داری صدای ذهن شخصیتهای من رو میشنوی و مگه ذهن آدمها لحن داره؟! همه آدما در ذهن خودشون پر حرف و وراج هستند. اما نه آقای پاموک. کار خودت را خراب کردی.
– ما ایرانیها از این همه جزئیاتی که درباره هنر نقاشی در ایران گفته میشه خسته نمیشیم و حتی کیف هم میکنیم اما به نظرم چیزی که حجم رمان را این قدر زیاد کرده وفور جزئیات بدون کاربرده. اگر هم نخوایم بگیم بدون کاربرد لااقل میتونیم بگیم نویسنده دنبال موجزترین روش بیان نگشته واقعا
– و تلخترین مسئله هم ترجمه بد عین اله غریب که من همین اواخر فهمیدم چقدر صدای مخاطبان حرفه ای را درآورده.
نظر منفی
یک ستاره از 5 ستاره:
اگر وسواسم در تمام کردن کتاب نبود… چشم نمیگذاشتم برای خواندن 700 صفحه ترجمه… آن هم شکسته و ویرایش نشده… از چشمه بعید بود از این رکبها بزند، جایزه نوبل را نویسنده برده نه این رمان… به خاطر رمان برف گویا … باید پاموک را بخوانم…
حالا که دلم در هند و ذهنم در بنگال میچرخد، عجیب بود که آسیای صغیر هم خودنمایی میکرد. … کتاب اعصابم را له کرد… یکی این که من سواد بصری ندارم و نقاشی را که اصلا درک نمیکن کتاب باز ناتوانیام در فهمیدن نقاشی را به رخم کشید… تکنیک ذهن راوی و راوی/ کاراکتر هم دیگر دمده شده و من کلا هم این تکنیک را زیاد دوست ندارم.
کتاب پرگوییها و حوصله سربریهای خودش را داشت. معلوم بود نویسنده از تبار همان ترکهایی است که سه سال است سریال فقط یک پادشاهشان کش آمده. از نقاشیهای ایرانی و مکتب هرات و به خصوص شاهنامه شاه طهماسب به وجد آمدم انگار من هم با استاد عثمان نشسته بودم در آن خزانه نمور و آن جلدهای چرمی را با همه چشم هنربین نداشتنم ورق میزدم … و کوری… هنوز از بزرگترین وحشتهایم است ولی به فضیلتش هم فکر میکنم… البته من که نقاش نیستم.
کامنت فارسی از آزادی شریفی
بهترین ترجمه کتاب نام من سرخ
کتاب تنها دو ترجمه در بازار نشر فارسیزبان دارد. این دو ترجمه، به شرح زیر هستند:
- نام من سرخ | نشر چشمه | عین الله غریب
- نام من سرخ | نشر مروارید | تهمیه زاردشت
انتقادهای بسیاری به ترجمهی عینالله غریب وارد است. مشکل تنها مربوط به اشتباه در ترجمه نیست. در ترجمهی غریب، گاهی مفهوم به طور کل عوض شده است. غریب در مصاحبهای اعلام کرده بود که اثر را باید ترجمه کرد، نه واژهها را. این به نظر کاری بود که سعی داشت در نام من سرخ هم انجام دهد.
شاید مقایسه این دو بند از دو مترجم که سایت راهک دستچین کرده، کار را برای انتخاب ترجمه مدنظر راحتتر کند:
ترجمه غریب: میگه زمانی که تو شهر تبریز برا پاشاهای عثمانی مقیم اونجا کتاب درمیآورده اغلب خطاطا و نقاشایی که تو کارشون خیلی هم ماهر بودن از بیپولی و فقر تو وضعیت فلاکت باری به سر میبردن، علاوه بر تبریز خیلی از استادای مشهد و حلب هم از بی پولی کار رو کتاب رو ول کرده و رو آوردن به کشیدن تک صفحهها که هیچ ارزش هنری نداره و در عوض دستمزدش بیشتره و موضوع اغلبشم که غالباً هم به سفارش جهانگردای فرنگی کشیده میشد زنهای لخت و برهنه است. بیشتر نقاشای تبریز و قزوین رفتن هندوستان از قرار معلوم اکبرشاه به کسایی که رو کتاب جدیدش کار میکنن پول خوبی میده- و دیگه تو دربار صفوی هیچ نقاشی نمونده و وضع به جایی رسیده که صفحات نقاشی کتابی رو که پادشاه تو مراسم جشن صلح به شاه عباس هدیه کرده بود کندن گذاشتن تو کتاب جدیدی که همین تازگیها تو تبریز کتابت شده.
ترجمه زاردشت: گفت کتابهایی را برای پادشاها و ثروتمندان استانبولی و دیگر شهرها، آماده کرده است. برایم از فقر و نومیدی فرد فرد استادان نقاش و خطاط در تبریز تعریف کرد. گفت نه فقط در تبریز که در مشهد و حلب، نقاشهای زیادی به دلیل فقر و نا امیدی، تصویرگری کتاب را کنار گذاشته و به کشیدن نقاشیهای پراکنده، عجایب دلخواه سیاحان فرانسوی و تصاویر بیپرده روی آوردهاند. شنیده بود کتاب را که شاه عباس به هنگام سوگند صلح در تبریز به سلطان هدیه داده بود، تکه تکه کرده و کتاب دیگری از آن ساختهاند. اکبر، پادشاه هند، برای کتابی بزرگ و جدید، چنان دست و دلبازی از خود نشان داده است که ماهرترین نقاشان تبریز و قزوین، کارهایشان را کنار گذاشته، سر از پا نشناخته، راهی سرای او شدهاند.
نظرات کاربران