مرگ ایوان ایلیچ رمانی به زبان روسی است که توسط لئو تولستوی نوشته شده است. کتاب سال 1886 منتشر شد و مربوط به روسیه قرن نوزدهم در دوران تزاری است. این کتاب که به عنوان یکی از بهترین رمانهای تاریخ شناخته میشود، در جهان و ایران طرفداران خاص خود را دارد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید.
نام کتاب | مرگ ایوان ایلیچ | The Death of Ivan Ilyich |
نویسنده | لئو تولستوی |
گونه ادبی | داستان، رئالیسم |
انتشارات در ایران | و نشرهای دیگر |
مترجم | و مترجمان دیگر |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی لئو تولستوی
لو نیکولایویچ تولستوی در سپتامبر 1828 در تولای روسیه به دنیا آمد. او چندین مرتبه نامزد جایزه نوبل ادبیات و حتی صلح نوبل شد اما هیچوقت موفق به بردن این جوایز نشد. آثار او نظیر جنگ و صلح، آنا کارنینا و مرگ ایوان ایلیچ در زمره مهمترین رمانهای تاریخ جا میگیرند. او با وجود شهرت بسیار در زمان حیات خود، ساده زندگی میکرد و عارفمسلک بود.
لئو در خانوادهی مهم در شمال روسیه متولد شد. پدر او کُنت و مادرش شاهزاده بودند. با این حال او تا 9 سالگی، پدر و مادر خود را از دست داده بود. پس از این تاریخ، او در قیمومیت عمه خود بود. لئو در رشته زبانهای شرقی در دانشگاه قازان روسیه تحصیل دانشگاهی را آغاز کرد اما بعد تغییر رشته داد و حقوق خواند. او باید به زندگی 350 کشاورزی که روی زمینهای پدرش کار میکردند رسیدگی میکرد. در ادامه دانشگاه را رها کرد و در ارتش اسم نوشت. قفقاز که به موجب پیمان گلستان (قبل از تولد لئو) از ایران جدا و به روسیه الحاق شده بود، محل خدمت او بود.
تولستوی در دهه ششم زندگی متحول شد. او با دیدن رنج مردم و بخصوص کارگران، دست به تغییراتی در خود زد. از آن پس سعی کرد بیشتر به مردم کمک کند و از خوشیهای به قول خود ظالمهای مانند سیگار، الکل و شکار کناره جویید. او زندگی سادهزیستانه خود را تا انتها ادامه داد. تا 20 نوامبر 1910 که در ایستگاه راه آهن آستاپوفو درگذشت.
علاقه به آموزش کودکان
هنوز سی ساله نشده بود که ارتش را رها میکند. سفری به کشورهای متفاوت اروپایی را آغاز میکند و با فرهنگ و تمدن این کشورها آشنا میشود. همینطور با چارلز دیکنز و ایوان تورگنیف دیدار میکند. لئو در سی و یک سالگی برای کودکان منطقه خود، یک دبستان میسازد. او در این زمینه تا حد زیادی تحتتاثیر ژان ژاک روسو توصیف شده است. او توجهی خاص به آموزش کودکان داشت. تولستوی همین دوره در نامهای به دوست خود نوشت:
هرگاه به مدرسه پا میگذارم، با دیدن چهرههای آلوده و تکیده، موهای ژولیده و برق چشمانِ این کودکان بینوا، دستخوش ناآرامی و بیزاری میشوم و همان حالتی بهمن دست میدهد که بارها از دیدن شرابخواران مست، بر من مستولی شدهاست. ای خدای بزرگ! چگونه میتوانم آنها را نجات دهم؟
بررسی آثار لئو تولستوی
تولستوی نویسندگی را از دوره حضور در ارتش شروع کرد. حضور در ارتش به فضایی برای او تبدیل میشود تا در رمانها و داستانها از آن کمک بگیرد. آثار تولستوی اگرچه حالا در جهان محبوبیت بسیاری دارند، در زمان حیات او در روسیه با چالشهاش فراوانی روبرو شدند. کلیسای ارتدکس پس از انتقادات بسیار در دهههای آخر قرن نوزدهم، سرانجام در سال 1901 رسما او را مرتد اعلام کرد. از جمله دلایلی که بر ارتدادآمیز بودن رمان رستاخیز به طور ویژه آمد، این موارد بود:
- تکذیب تثلیث
- تکذیب بکارت مریم مقدس
- تکذیب رستاخز مسیح
- تکذیب معجزه در عشای ربانی
او که مخالف با مبارزات سوسیالیسم و طرفدار انساندوستی بود، حتی در دوره هفتاد و چند ساله سیطره سرخ بر روسیه هم چندان مورداحترام واقع نشد.
داستان
- سعادت زناشویی (1859): داستانی طعنهآمیز از دختری جوان است که با مردی مسن ازدواج کرده است. رابطه خوب شروع میشود اما بعد زن جوان متوجه میشود سادهانگارانه دل به این ازدواج داده است.
- جنگ و صلح (1869): یکی از مهمترین رمانهای تاریخ که 1225 صفحه است. در این کتاب 580 شخصیت توصیف شدهاند. در مجموع کتاب به دوره مقاومت روسها برابر ناپلئون بناپارت میپردازد.
- مرگ ایوان ایلیچ (1886) به این کتاب در ادامه میپردازیم.
- داستان سگهای من (1888): رمانی نسبتا کوتاه که شخصیتهای آن دو سگ هستند.
- سونات کرویتسر (1889): یکی از مقامات محلی شک میکند که همسرش رابطهای مخفی با همکارش دارد. این شک او را به سوی انجام قتل میکِشد.
- شیطان (1889 – 1911): کتاب دو مرتبه، با دو پایان متفاوت در دور تاریخ با 22 سال فاصله منتشر شد. او در این کتاب به طور کل به مسئله احساسات بیمارگونهی جنسی میپردازد.
- کوپن تقلبی (1912): با سرخوردگی پسری فقیر از کمکِ پدر، او وارد کار جعل کوپن میبرد.
- حاجی مراد (1912): کتاب پس از مرگ تولستوی به چاپ رسید. حاجی مراد شخصی واقعی بود که تولستوی در ارتش تزار در قفقاز با او آشنا شد. مراد اهل قفقاز است اما چون رئیس منطقه، پدر او را کشته به ارتش روسیه میپیوندد. با این حال روسها به او اعتماد ندارند.
اتوبیوگرافی
- کودکی (1852): جوان بود که این کتاب را نوشت و در آن، به شکل داستان کودکی خود را بیان میکند.
- نوجوانی (1854): این داستان را در مورد نوجوانی خود منتشر کرد اما بعدها اعلام کرد آن را دوست ندارد.
- جوانی (1856): با این داستان، سهگانه خود را تکمیل کرد اما این یکی را هم دوست نداشت.
او یک سری کتابهای دیگر را در سالهای بعد به شکلی اتوبیوگرافیمانند از تجربیات خود نوشت. در ادامه نام چند مورد را میآوریم:
- قزاقها (1863): کار تا حدی اتوبیوگرافی وار است. شخصیت اصلی قصه در واقع خود تولستوی است اما نام دیگری دارد. جوانی اشرافی که زندگی در مسکو را رها میکند و به دنبال خوشبختی به قفقاز میرود. آنجا او با مردمانی ساده و بیریا که احساس خوشبختی میکنند آشنا میشود.
- رستاخیز (1899): این کتاب را هم تا حدی میتوان زندگینامه تولستوی در نظر گرفت. جوانی اصیلزاده، عاشق ندیمهای زیبا میشود. به دختر تجاوز میشود اما همین ندیمه به فحشا متهم میشود. او مجبور به خودفروشی برای گذران زندگی میشود. بعد قتلی صورت میگیرد، دختر متهم میشود و جوان اشرافزاده در هیئت منصفه حاضر است.
داستانهای کوتاه
تولستوی، طی 1851 یعنی در ابتدای جوانی، نوشتن داستان کوتاه را آغاز کرد. او تا انتهای عمر نوشتن این داستانها را ادامه داد. از معروفترین این داستانها میتوان به این موارد اشاره کرد:
- کولاک غلیظ (1856)
- سه مرگ (1859)
- خدا حقیقت را میبیند اما دست نگه میدارد (1872)
- آدمی با چه زنده است؟ (1885)
- عشق کجاست؟ خدا کجاست؟ (1885)
- ایوان احمق (1886)
- سه پارسا (1886)
- پسرخوانده (1886)
- ارباب و نوکر (1895): از این داستان برای ساخت فیلم Boxing Day اقتباس صورت گرفت.
- پس از رقص (1911)
ناداستان
این بخش به کتب فلسفی و ادبی تقسیم میشود.
- اعتراف من (1879)
- خلاصهی انجیل (1881)
- پادشاهی خداوند درون شماست (1894)
- هنر چیست؟ (1897): بین کتابهای غیر داستان تولستوی، این یکی از همه مهمتر است. او در این کتاب به تعریف هنر از نگاه خود میپردازد. او چندان موافق نگاه صرف زیباییشناسانه نیست و هنر را با خوبی و حقیقت همارز میداند. او همینطور در این کتاب انتقادهای بسیاری را متوجه هنرمندان عصر خود میکند و آنها را غرق سردرگمی معرفی میکند.
نقد و بررسی کتاب مرگ ایوان ایلیچ
لئو تولستوی در اوج پختگی نویسندگی، وقتی 60 سال داشت کتاب مرگ ایوان ایلیچ را منتشر کرد. تقریبا کتاب کوچکی بود و تنها 56 صفحه داشت. برای نویسندهای که کتابهای 1200 صفحهای هم دارد، این عدد بسیار کوچک به نظر میرسد. با این حال، این کتاب همچنان یکی از مهمترین کتابهای این نویسنده بزرگ است. کتابی که در آن بیش از هر کتاب دیگر خود، به مرگ و آمادگی برای مردن میپردازد.
داستان کتاب، مربوط به مردی به نام ایوان ایلیچ است که از افراد نزدیک به حکومت روسیه است. او در زندگی کاری موفق است اما این همهی زندگی نمیتواند باشد. او با افتادن از روی یک نردبان در خانهی خود، با مشکلات سلامتی فراوانی روبرو میشود. دردهایی که سرانجام او را از پا در میآورد. کتاب، سیر تفکرات و زندگی مرد را از زمان افتادن از نردبان تا زبان مرگ در بر میگیرد. ایلیچ، در روزهای سختی که از سر میگذراند، زندگی خود را مورد تفکر بیشتری قرار میدهد. همسر و فرزندانی دارد که علاقه چندان به هیچکدام ندارد. احساس میکند که جز کودکی، هرگز واقعا شاد زندگی نکرده و این بیش از هرچیز آزاش میدهد.
در کتاب، در واقع تولستوی به مراحل پنجگانه آگاهی از بیماری تا مرگ میپردازد. این مراحل: انکار، خشم، معامله، افسردگی و سرانجام پذیرش هستند. همین دقت سبب شده که کتاب به طرز فزایندهای مورد توجه و علاقه روانشناسان باشد. بخصوص در بین روانکاوان، این کتاب برای کنار آمدن با ترسِ مرگ توصیه میشود.
بخشی از متن کتاب
در جایی که خیال می کردم دارم بالا می روم، تو نگو از تپه دارم پایین میآیم. و راستی هم چنین بود. به لحاظ افکار عمومی بالا میرفتم، اما به همان نسبت زندگی از من کناره میگرفت. و حالا دیگر کار از کار گذشته است و چیزی جز مرگ وجود ندارد. نکند راستی راستی کل زندگیام غلط بوده باشد؟
در مدرسه کارهایی کرده بود که قبلا به نظرش بسیار ننگآلود میآمد، و سبب میشد پس از انجام این کارها از خود منزجر شود. اما بعدها همین که دید آدمهای اسم و رسم دار هم دست به چنین اعمالی میزنند و به چشم خطا به آنها نگاه نمیکنند، نه اینکه بگوییم این توانایی را یافت آنها را درست تلقی کند، بلکه یکسره از یاد ببرد یا از یادآوری آنها ذرهای هم خاطرش پریش نشود.
بعد به فکر میافتاد که آلبومها و همهی آن بساط را به گوشهی دیگر، کنار گل ها ببرد. پیشخدمت را صدا میزد، زنش یا دخترش به کمکش میآمدند و با فکر او موافق نبودند. دلیل و برهان میآوردند که فکرش درست نیست و بگومگو در میگرفت و اوقاتش تلخ میشد. اما راضی بود، زیرا اینها همه باعث شده بود که از «آن» فارغ شود. اما وقتی میخواست خودش میز را جا به جا کند، زنش می گفت: «بگذار، این کار تو نیست. باز یک بلایی سر خودت می آوری!» و دوباره «آن» برقی میزد و از پشت سرپناه ظاهر میشد. پیش چشمش میآمد. اما او هنوز امیدوار بود که دوباره پنهان شود، با این همه توجهش اسیر پهلویش شده بود. «آن» همچنان در پهلویش نشسته بود و اندرون او را میمکید و میجوید. او دیگر نمیتوانست «آن» را از یاد ببرد. پس فایدهی این کارها چه بود؟
جایگاه کتاب
نیکولاس لزارد ستوننویس روس گاردین، در سال 2011 در نقد کتاب نوشت:
کتاب جنگ و صلح، برای خواندن دشوار است. میدانم که هرگز موفق به تمام شدن آن نمیشوم. اما یک گزینه جایگزین وجود دارد و آن مرگ ایوان ایلیچ است. شباهتهای زیادی بین این دو وجود دارد. بیدلیل نیست که کتاب مرگ ایوان ایلیچ یکی از مهمترین آثار تولستوی است. این یکی از منقلبکنندهترین آثار ادبیای است که تاکنون نوشته شده است. نوشتهای که بیرحمانه در پرتگاه روایت میشود. تنها از مرگ نمیگویم، در این کتاب ذات انسان اینطور نقد میشود. یکی از کتابهایی است که باید خوانده شود و میتوانید پس از خواندن آن به خود مفتخر شوید. همینطور کتاب تنها مربوط به سن پترزبورگ قرن نوزدهم نمیشود و حتی میتوان آن را مربوط به حالا و هر زمان دیگر دانست.
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. کتابهای معروفتر تولستوی مانند آنا کارنینا و جنگ و صلح را در نظر نگرفتیم. همینطور سراغ کتابی مانند جنایت و مکافات از فیودور داستایفسکی نرفتیم. سعی کردیم کتاب را با یک سری کتاب دیگر که شباهتهایی دارند مقایسه کنیم. نتایج نشان داد که مرگ ایوان ایلیچ، همچنان سومین اثر مهم تولستوی است و جاودانه شده است.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. 125 هزار نفر در گودریدز به کتاب مرگ ایوان ایلیچ امتیاز دادهاند. از میانگین این نمرات، به نمرهی 4.11 از 5 میرسیم. تعداد و نمره این کتاب، نشان از اهمیت بالای آن دارد. رمانهای بسیاری کمی بودهاند که 130 سال بعد از چاپ، همچنان تا این اندازه موردتوجه قرار گرفته باشند. عمده نظرات در بخش کامنتهای این کتاب در گودریدز مثبت است. با این حال یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در ادامه خواهیم آورد.
نظر مثبت
4 از 5 به کتاب نمره داده است:
ماجرا اینه که انسان آخر سر به این نتیجه می رسد که چه زندگی تکراری و بیهودهای داشته. شاید هم رایان مثل ایوان ایلیچ مرحوم با خود فکر میکرده که در زندگی چه کار خاصی کرده؟ یک عمر کار، یک ازدواج و بچه داشتن، کمی تفریح و البته غم و اندوه به مقدار فراوان. همانند میلیاردها انسان قبلی زندگی کرده و حالا هم مثل همه آن انسانهای معمولی زندگی را ترک میکند. از این رو ایوان ایلیچ وقتی به مرگ نزدیک میشود و زندگی از جلوی چشمانش میگذرد، به فکر میرود.
تولستوی در این کتاب بسیار کوتاه با استادی و مهارت به تشویش و دلواپسی های اساسی انسان پرداخته است. بدون شک اولین و مهمترین آنها مرگ یا یاد مرگ است. آنچه رنج ایوان ایلیچ نگونبخت را بیشتر کرده این است که او از یاد مرگ غافل بوده و مرگ را فقط برای دیگران میدیده. فراموش کردن مرگ برای ایوان ایلیچ سبب میل او به جاودانگی (مانند داشتن فرزند) و تلاش برای کسب ثروت بیشتر شده .
مفهوم دیگر که نویسنده بیان کرده همان معنای زندگی و شاید هم ترس از فراموششدن است. این حقیقت که ایوان ایلیچ فراموش خواهد شد، او را آزار می دهد. او هم در نهایت مانند انسانهای دیگر از یاد و خاطرهها خواهد رفت؛ انگار هیچ زمان وجود نداشته. ایوان ایلیچ یا به دلیل اجبار زندگی یا به خاطر آنچه خود انتخاب کرده بود به گونهای خالی و تهی از هرگونه معنایی زیست. او راهی خالی از هرگونه معنی و مفهوم را پیمود و سرنوشتش هم فراموش شدن است .
تولستوی رنج جان دادن را با تمامی جزئیات ترسیم کرد. او از لحظاتی سخن گفته که بیشتر نادیده گرفته شده چون ترسناک و جانکاه هستند. تولستوی خواننده را به اندیشیدن به مرگ فرا خوانده، که شاید از درد و رنج آن بکاهد.
نظر منفی
دو ستاره از 5 ستاره:
داستانِ گیرا و جذابی نبود. بازهم داستانِ سرشار از ناامیدی و البته کنایه و زخم زبان زدن های تولستوی به قشر سرمایهدار و اشرافزادگانِ روسیه را مشاهده میکنیم. داستان در موردِ مردی به نامِ ایوان ایلیچ است که قاضی و از طبقهٔ اشرافی جامعه است. او به نظامِ اجتماعی پایبند بود اما هیچیک از انتخابها در زندگیش به دلخواهش نبوده است. تنها زندگی کودکانهی ایوان همراه با شادی بود و حتی ازدواج خوشایندی که با عشق همراه باشد نداشت.
تولستوی اصرار دارد که او ترس از مرگ را فراموش کرده و با آسایش در روشنایی و آرامش میمیرد، آنهم با همصحبت شدن با پیشخدمتِ منزل… البته داستان به نوعی آغاز میشود که ایوان مرده است و اطرافیانش راضی هستند. زنش به دنبال ثروت اوست و دوستش به دنبال جایگاه شغلی او.
نویسنده یعنی تولستوی اصرار دارد که اول از همه نشان دهد اشرافزادگانی که در رفاه هستند روزی از نردبان قدرت همچون ایوان ایلیچ به زمین میخورند. دوم میخواهد نشان دهد که کسی که به یادِ خدا نبوده و با دین کاری ندارد، زمانی که به مرگ نزدیک میشود و ترس او را فرا میگیرد و اطرافیانش را از دست رفته میابد، به خود میآید. اصرار دارد که شادی و خوشحالی راستین، در چیزهای زمینی و دنیوی یافت نمیشود. بلکه شادی و آرامش راستین در خدا و آرامش راستین نیز در یاد اوست.
برتراند راسل فیلسوفِ بزرگ، در موردِ انسانهایی همچون ایوان ایلیچ نظر دیگری دارد. او میگوید که: چنین انسانی از ترسِ مرگ خواهد گذشت و با بيچارگی از سویِ بعضیها برایِ سازگاری با خرافات و موهوماتِ دینی، راهنمایی خواهد گشت. برایِ اين كه از راستی و واقعيتی كه نمیتواند با آن روبرو شود، پرهيز نماید. خیال میکند که با فرار از واقعیت و پناه بردن به موهومات، به آرامش رسیده است.
کامنت فارسی از پیمان رضاخانی
بهترین ترجمه کتاب مرگ ایوان ایلیچ
طی دهههای اخیر، این کتاب هم مانند کیمیاگر، مثل زن رفتار کن مثل مرد فکر کن، حرمسرای قذافی، هنر ظریف بی خیالی، راز، ملت عشق و ای کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم درگیر ترجمههای متعدد شده است. موارد زیر، ترجمههای متفاوت کتاب هستند:
- مرگ ایوان ایلیچ | انتشارات نیلوفر | صالح حسینی
- مرگ ایوان ایلیچ | نشر چشمه | سروش حبیبی
- مرگ ایوان ایلیچ | نشر قطره | یوسف قنبر
- مرگ ایوان ایلیچ اثر | نشر آزرمیدخت | محبوبه صادقی
- مرگ ایوان ایلیچ | نشر باران خرد | مهرداد یوسفی
- مرگ ایوان ایلیچ | نشر تمدن علمی | کیومرث پارسای
سه ترجمه اول، همگی خوب هستند. تفاوتهایی هم بین آنها وجود دارد. حسینی و قنبر کتاب را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردهاند. با این حال حبیبی متخصص زبان روسی است و مستقیم به فارسی ترجمه کرده است. ترجمهای که حسینی برای نشر نیلوفر انجام داده، فضای شاعرانهتری دارد و به لحاظ ادبی غنیتر است. از سوی دیگر ترجمهای که قنبر انجام داده، بسیار امروزیتر و روانتر انجام شده است. نسخهی حبیبی، چیزی در این میانه است.
از سوی دیگر، کتابی به نام تولستوی و مرگ با قلم گری جان و ترجمه ایرج کریمی در سال 1397 توسط انتشارات دف به چاپ رسید. خواندن این کتاب به درک بیشتر این اثر کمک خواهد کرد.
نظرات کاربران