جنگ چهره زنانه ندارد کتابی بود که سوتلانا آلکسیویچ نویسندهی اهل بلاروس در دهه هشتاد نوشت؛ کتابی تلخ که به مسئلهی زنان در طول تاریخ جنگها میپردازد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | جنگ چهره زنانه ندارد | War’s Unwomanly Face | У войны не женское лицо |
نویسنده | سوتلانا آلکسیویچ | Svetlana Alexievich |
گونه ادبی | ناداستان، مستند، تاریخ |
انتشارات در ایران | چشمه |
مترجم | عبدالمجید احمدی |
تعداد صفحه | 384 |
سال انتشار | 1985 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی سوتلانا آلکسیویچ
سوتلانا الکساندریونا الکسیِویچ کمی پیش از پایان جنگ جهانی دوم، در سال 1948 در ایوانو-فرانکیفسک شهری در جنوب غربی اوکراین امروزی متولد شد. پدرش اوکراینی و مادرش اهل بلاروس بود. با این حال سوتلانا در بلاروس بزگ شد. پس از اتمام دبیرستان، به عنوان گزارشگر چند روزنامهی محلی مشغول کار شد. سال 1972 از دانشگاه دولتی بلاروس فارغالتحصیل شد. پس از آن به کار در مجلهی ادبی معروفی در مینسک به عنوان خبرنگار ادامه داد.
الکسیِویچ طی دوران خبرنگاری، در دادگاهها و مصاحبهها حرفهای دل بسیاری از افراد جنگزده را شنید. به همین دلیل سعی کرد به شیوهای هنری، چیزهایی که شنیده بود را بنویسد. بازماندگان جنگ جهانی دوم، جنگ افغانستان، فروپاشی شوروی و حادثهی چرنوبیل کسانی بودند که الکسیِویچ با آنها صحبت کرده بود. نوشتههای او، سیاستمداران زیادی را ناراحت کرد و بارها تحت تعقیب دولتِ لوکاشنکو قرار گرفت. او سرانجام مجبور شد سال 2000 بلاروس را ترک کند. طی یک دهه او در پاریس، گوتنبرگ و برلین زندگی کرد. با این حال سال 2011 به مینسک برگشت.
او دنبالهروی آلس آداموویچ بود که باور داشت بهترین راه برای باورپذیر کردن دردی که در قرن بیستم برای مردم آن خطه از زمین اتفاق افتاد، نه نوشتن رمان که ثبت شهادتِ شاهدان بود. الکسیِویچ همواره فردی فعال در مناسبات سیاسی بلاروس است. در اعتراضات سال 2020 او یکی از رهبران اعتراض بود. مردانی با ماسک سیاه به خانهی او حمله کردند و بعد مورد بازجویی مقامات دولتی نیز قرار گرفت. او سال 2020 دوباره مینسک را ترک کرد و راهی آلمان شد. الکسیِویچ مخالف جدی حملهی روسیه با همکاری بلاروس به خاک اوکراین است.
او برندهی نوبل ادبیات در سال 2015 است؛ در واقع اولین خبرنگاری بود که تاکنون به این نشان نائل شده است. همینطور آلمان سال 2021 به او نشان افتخار ملی داد.
بررسی آثار
- جنگ چهره زنانه ندارد (1985)
- آخرین شاهدان: صد لالایی برای غیرکودکان (1985): خاطرات کودکانی در کتاب گرد آمده که شاهد جنگ جهانی دوم بودند. راوی هر داستان تا یک قدمی مرگ رفته و زنده بازگشته و در بزرگسالی خاطرات خود را برای نویسنده تعریف کرده است.
- پسرانی از جنس روی (1991): شوروی ده سال از آخرین سالهای حیات خود را درگیر جنگ افغانستان بود که باعث مرگ 50 هزار سرباز این کشور شد. کتاب، به خاطرات سربازان و پزشکان، پرستارانِ حاضر در جنگ و خانوادهی کسانی که درگیر جنگ بودند میپردازد. جسد سربازان در تابوتهایی از جنس روی به کشور برمیگشت و به همین دلیل، این اسم برای کتاب انتخاب شده است.
- شیفتگان مرگ (1993): این کتاب خاطراتی در خصوص افرادی است که به دلیل سقوط شوروی دست به خودکشی زدند. مردمی که خود را با ایدئولوژی کمونیست یکی میپنداشتند و دنیای جدید برایشان بیمعنی بود.
- صداهایی از چرنوبیل (1997): وقتی چرنوبیل اتفاق افتاد، سوتلانا در مینسک زندگی میکرد. او با پانصد نفر از کسانی که از نزدیک در کنار فاجعه بودند صحبت کرد. کسانی مثل مامور آتشنانی، سیاستمدار، فیزیکدان، پزشک و مردم عادی. کتاب به چگونگی رخداد فاجعهبار نمیپردازد، به احساسات انسانی میپردازد.
- زمان دست دوم: آخرینهای شوروی (2016): در این کتاب هم نویسنده سراغ ماجرای سقوط شوروی رفته است. با افرادی از قشرهای مختلف صحبت کرده؛ از استادان دانشگاهی که پس از سقوط بیکار و بیآبرو شدند، قهرمانان جنگی که دیگر مورد احترام نبودند، کاسبان و دلالان سابق حزب و همهی کسانی که سال 1991 زندگیشان را تغییر داد.
نقد و بررسی کتاب جنگ چهره زنانه ندارد
جنگ چهره زنانه ندارد اولین کتاب سوتلانا الکسویچ برندهی جایزه نوبل ادبیات بود. او این کتاب را سال 1985 در بلاروس به چاپ رساند. کتاب براساس خاطراتی نوشته شده که الکسویچ روی نوار ضبط کرده است. این خاطرات متعلق به زنانی بودند که در جنگ جهانی دوم (روسها آن را جنگ بزرگ میهنی مینامند) شرکت کرده بودند. الکسویچ خود از جنگ جهانی دوم آسیب دیده است. چند عضو خانوادهی او توسط آلمانیها سوزانده شدهاند یا به خاطر شرایط جنگی، تیفوس گرفته و مردهاند.
جنگ جهانی دوم و بخصوص حملهی آلمانِ نازی به خاک شوروی، بخش اعظمی از مردم این کشور را درگیر کرد. شهرهای زیادی در روسیه محاصره شدند و با سختترین شرایط زنده ماندند. طبق یک آمار، 27 میلیون از کشتههای جنگ جهانی دوم، مردم شوروی بودند. بسیاری این افراد، زنان بودند. همینطور با توجه به بسیج همگانی، زنان بسیاری جز سربازان ارتش سرخ بودند. زنانی که برخی پرستار، رختشور، بیسیمچی و حتی تک تیرانداز، خلبان و نیروی پارتیزان بودند. نویسنده سراغ این زنان رفته و خاطرات آنها را از این دوره ضبط کرده است.
کتاب شامل هفت بخش میشود که هرکدام، منحصربهفرد هستند. مثلا «بوی ترس و چمدان آبنبات» یا «نیاز به سرباز بود اما من میخواستم زیبا بمانم» برخی از فصول کتاب هستند. تلاش نویسنده این است که زوایای پنهان جنگ را روایت کند. او نالههایی که تاکنون شنیده نشده بود را علنی میکند. او به خوبی از تجربیات خبرنگاری خود استفاده کرده و خوب توانسته از خاطرات مخاطب، روایتی یکدست و جذاب بسازد. توصیفات جذاب که چیزهایی ساده و انسانی را در فضایی خشن و غیرانسانی، کنار هم نشاندهاند، از جذابترین بخشهای کتاب است. ما متوجه میشویم که قهرمانان واقعی جنگ، ابرانسانهایی که رکورد بیشترین کشتار را داشتند نیستند. حتی شاعر و سیاستمداران هم نیستند. گاهی افرادی هستند که رک توانستهاند حرفهایشان را بزنند.
بخشی از متن کتاب
اولش از مرگ میترسی، در درونت نسبت به مرگ حس شگفتی و کنجکاوی تجربه میکنی. بعدش اونقدر خسته میشی که دیگه هیچ حسی به مرگ نداری. همیشه تو حالت ناتوانی قرار میگیری. فقط یه ترس تو وجودت میمونه، این که بعد از مرگت زیبا نباشی. این هم ترس زنانه.
لشکر نیروهای مردمی شکل گرفت و ما چندتا دختر رو هم برای خدمت توی گردان خدمات پزشکی گرفتن. به عمهم زنگ زدم: دارم میرم جبهه. صدای جدی عمه رو شنیدم که گفت: بدو بیا خونه ببینم. ناهارت سرد شد! گوشی رو قطع کردم. البته بعدش دلم براش خیلی سوخت، خیلی. محاصرهٔ شهر شروع شد، محاصره وحشتناک لنینگراد، زمانی که نصف جمعیت شهر مُردن، اون تنها موند، تنهای تنها
در مرکز همه این خاطرات این حس وجود دارد: غیر قابل تحمل است مردن، هیچ کس دلش نمیخواهد بمیرد. غیر قابل تحملتر از آن کشتن انسانهاست. زیرا زن زندگی میبخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل میکند. از او مراقبت میکند و به دنیایش میآورد. من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوارتر است
بعد از جنگ، تا مدتها میترسیدم بچه دار شم. وقتی بعد از هفت سال بچهدار شدم، تازه آروم شدم. اما تا به امروز نمیتونم هیچی رو ببخشم و نمیبخشم. من وقتی اسرای آلمانی رو میدیدم، خوشحال میشدم. خوشحال میشدم از این که اونا رو تو این وضعیت میدیدم؛ هم سرشون توی کیسه بود و هم پاهاشون. اونا رو از خیابونای روستا عبور میدادن، التماس میکردن؛ (مادر، نون بدید… نون…)، تعجب میکردم از این که روستاییها از خونههاشون بیرون میاومدن، یکی بهشون نون میداد، یکی یه تیکه سیب زمینی، پسربچهها پشت سر اسرا میدویدن و به طرف شون سنگ پرتاب میکردن…
جایگاه کتاب
کارولین مورهد، ستوننویس گاردین پس از آنکه الکسیویچ برندهی جایزه نوبل ادبیات شد، در نقد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، نوشت:
تا پیش از بردن جایزه نوبل در سال 2015، الکسیویچ برای مردمِ انگلیسیزبان تا حد بسیاری ناشناخته بود. یکی از دلایل آن فرم آثار اوست که به شکل خبرنگاری است و آن را جزء ادبیات به حساب نمیآورند. کتاب جنگ چهره زنانه ندارد اولین بار سال 1985 به صورت سانسورشده چاپ شد. مقامات به او گفتند که از هر کثافتی نوشته، به جز پیروزی بزرگی که شوروی در جنگ کسب کرد. او اولین نویسندهای نبود که تاریخ شفاهی مردم شوروی از جنگ را نشان داد. آلس آداموویچ الگوی او در این کار بود که پیشتر این کارها را کرد اما چیز متفاوت در کتاب الکسیویچ این است که او تنها سراغ زنان رفت. سالها شنیدن دقیق روایتهای آنها باعث شد که جزئیاتی را ثبت کند که کمک کرد داستانی فراموشنشدنی روایت شود. منتقدان میگویند کتاب فاقد پیوستگی لازم است اما مایهی یکپارچگی کتاب، صدای آدمهاست. کتابی که الکسیویچ نوشته شبیه به یک نقشه از شخصیتها و احساساتِ دخیل در جنگ است. تاریخ شفاهی در بالاترین سطح که با جستاری در خصوص قدرت و خاطره همراه شده است؛ نگاهی به اینکه چه چیزهایی فراموش میشود و چه چیزهایی در یاد میماند. یکی از زنان پس از تعریف خاطرهای به او گفت «چیز افتضاحی برای یادآوری است اما بدتر این است که فراموش کنم.»
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در صفحهی سوتلانا آلکسیویچ، صداهایی از چرنوبیل بیشترین امتیاز را دریافت کرده است. به این معنی که افراد بیشتری آن را خوانده و به آن امتیاز دادهاند. این کتاب 50 هزار امتیاز دارد. دومین کتاب در این جمع، جنگ چهره زنانه ندارد است. این کتاب 27 هزار امتیاز دارد. میانگین این امتیازات، 4.2 از 5 است. بیشتر نظرات در خصوص کتاب مثبت هستند. با این حال ما سعی میکنیم یک نظر منفی و یک نظر مثبت را برای شما بیاوریم.
نظر مثبت
5 از 5 به کتاب نمره داده است:
خانم آلکسیویچ در کتاب جنگ چهره زنانه ندارد به دنبال مسیر و نقشه جنگ نیست. او دنبال سیر تغییر روح است، روحی که به همراه جسم شرکتکنندگان در بازی جنگ تغییر کرده. روحی که همزمان با سفید شدن موی سر، چند درجه پیرتر شده، روح ظریف دخترکانی که به جای عروسک، کتاب و گل، اسلحه، چاقو و مهمات به دست گرفتهاند . آلکسیویچ به دنبال قهرمان یا شخص معروفی نمیگردد، قهرمانان کتاب او چند صد زن برگزیده از میان میلیونها زنی هستند که در جنگ شرکت کردند. زنانی که از استالینگراد تا برلین را طی کردهاند. این زنان معمولا یا مادر، همسر یا دختر یا خواهر کسی بودهاند، یا در کارخانه کارگر بودند، یا معلم یا پرستار، یا اصلا سنشان به کار بیرون از خانه نمیرسیده و در خانه به مادر خود کمک می کردند.
آنها اسلحه بدست می گیرند. پارتیزان می شوند. راننده تانک، مکانیک، خلبان، سرباز میشوند و البته پرستار و مامور نجات جانها. به جای گل دست آنها اسلحه میگیرد و به جای کفش پاشنه بلند، پوتین میپوشند. زنان بارداری که به شکم خود مین میبستند و آنرا در کنار عزیزترین دارایی خود میگذاشتند. زنانی که به درون تانکهای آتش گرفته میرفتند تا سربازان سوخته را نجات دهند. سربازانی به مراتب سنگینتر از آنها و این کار را در شبانه روز چند بار تکرار میکردند. زنانی که تک تیرانداز میشدند و با مرگ دشمن گریه میکردند. یا مثلا مادر جوانی که مجبور میشود سر بچه شیرخوار خود را زیر آب کند (خفهاش کند) تا نازی ها از صدای گریه بچه به محل اختفای پارتیزانها پی نبرند.
بیشتر آنان نمیخواهند آن دوران سخت را به یاد آورند. معمولا مصاحبه را با نگاههای طولانی به بیرون و سیگار کشیدنهای پشت سرهم شروع میکنند و ناگهان در هم میشکنند. گریه میکنند و آلکسیویچ را هم به گریه میاندازند. هر صفحه کتاب برای خواننده تجربه جداگانه ایست. کتاب، خواننده را در خود غرق میکند و چیزی که باقی میگذارد انسانی حیرت زده، متفکر و ناتوان است. ناتوان از درک حقیقتی که کتاب به شکل عریان جلوی چشم خواننده ترسیم کرده و اسیر در کتاب، اسیر در سطر سطر کتاب. اسیر در یاد و خاطره زنانی که با عشق مطلق خود مشعلی شدند و درخشیدند در تاریکترین ساعات هستی …
کامنت فارسی از مازیار
نظر منفی
سه ستاره از 5 ستاره:
این کتاب برای من دو بخش داشت. یک بخش کتاب، در واقع بخش عمده کتاب که بهخاطرات زنانِ رزمندهی جنگ جهانی دوم برمیگرده که تاریخِ مستندگونه و تلخی محسوب میشه، تاریخی که البته شاید خیلی قابل اطمینان نباشه و تحت تأثیر شرایطی جنگی هولناک رخ داده و یه بخش کوچیک کتاب هم برای من به صحبتهای نویسندهاش برمیگرده. بخش اصلی و هدف مهم این کتابِ مستندگونهی تاریخی، تاریخ هولناک جنگجهانی دوم از نگاه زنان روسیهست. نمیتونم بگم همه این ماجراها واقعی بوده یا نه، نمیگم دورغ گفتن و پیاز داغش رو زیاد کردن یا… ولی باور این حجم از خشونت و ناانسان بودن تو وجود بشر سخته، خیلی سخت!
البته اینها فقط داستانهای واقعی و بهظاهر بیاهمیت آدمهایی که تو فلان روستا زندگی میکردن و دوران وحشتناک و بسیار بیرحمانه و خونبار جنگ رو گذروندن نیست، اگه با دقت بخونیمش میتونیم تصور کنیم که یه جامعه کمونیستی تو شرایط جنگ چطوری بوده، تو لایههای عامی جامعه به چه شکلی تأثیر گذاشته و از این لحاظ کتاب شاهکار بوده، یه شاهکار بینهایت تلخ اما واقعی و تأثیرگذار. اما انتقاد اصلی من به این کتاب تفکرات مشهود نویسندهست که خیلی جنسیتزدهست. از اسم کتاب بگیر تا تفکرات نویسنده که هرجایی، وقت گیر میآورد یکی دوتا دیوار بین زنومرد بودن میکشید.
حرفهای جنسیتی زیادی تو این کتاب زده میشه چه وقتی سربازان از جنگ برگشته خاطراتشون رو بیان میکردن و چه وقتی که نویسنده خودش پای منبر میرفت ولی یه فرقی اینجاست اونم اینه که اون سربازان افرادِ عامیِ جامعه تو نظام استبدادی کمونیستی بهدنیا اومدن، پرورش پیدا کردن و ذهنیت ارتجاعی درمورد زنومرد بودن ملکه ذهنشون شده ولی نویسنده نه، حداقل برای یه نسل بعدش بوده و بدبختانه بهجای اینکه مقابل اون دیدگاه ارتجاعی بایسته با جملات فمنیستی افراطی بهنوع دیگهای در اون دیدگاهها غرق هم شده بود.
فکر نمیکنم بشه تفاوتهای فیزیکی و بیولوژیکی بدن زنومرد رو نادیده گرفت و اینها هست ولی دیگه همه چی مثل حافظه ضعیفوقوی رو هم به مسئله زنومرد بودن ربط بدیم اونم برای چنین کتابی گناه نابخشودنیه، حداقل از نظر من. ترجمه کتاب هم بدک نبود، یعنی گنگ و نامفهوم نبود اما نیاز به یه بازبینی و ویرایش درستوحسابی داشت.
کامنت فارسی از فرهنگ نظری دوست
بهترین ترجمه کتاب جنگ چهره زنانه ندارد
تنها یک ترجمه از کتاب به زبان فارسی موجود است:
- جنگ چهرهی زنانه ندارد | نشر چشمه | عبدالمجید احمدی
ترجمهی کتاب توسط جناب احمدی خالی از ایراد نیست. بیشتر ایرادها به روان نبودن متن فارسی است. با این حال اینکه تاکنون بیست از بیست مرتبه کتاب تجدیدچاپ شده، نشان میدهد که در مجموع ترجمهای قابل قبول ارائه شده است. کتاب از متن روسی ترجمه شده و مترجم، نسبت به این زبان اطلاعات کافی را دارد. عبدالمجید احمدی استاد مدعو زبان روسی برای غیرروسزبانهای دانشگاه تومسک روسیه است.
نظرات کاربران