«جایی که خرچنگها آواز میخوانند» اولین و تنها رمان نوشتهشده توسط دلیا اونز نویسنده و جانورشناس آمریکایی است. او که سابقه سالها زندگی در طبیعت آفریقا را دارد، رمانی بسیار موفق نوشت که به زبانهای بسیاری از جمله فارسی ترجمه شد. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | جایی که خرچنگها آواز میخوانند | Where the Crawdads Sing |
نویسنده | دلیا اونز | Delia Owens |
گونه ادبی | داستان، رمان |
انتشارات در ایران | و نشرهای دیگر |
مترجم | و مترجمان دیگر |
تعداد صفحه | 368 |
سال انتشار | 2018 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی دلیا اونز
دلیا اونز سال 1949 در ایالت جورجیا متولد شد. او در دانشگاه جورجیا مشغول تحصیل در رشتهی زیستشناسی بود که با همسر آیندهاش مارک آشنا شد. دلیا در رشته جانورشناسی فارغ التحصیل شد و در دانشگاه کالیفرنیا، دیویس مدرک دکترای رفتارشناسی جانوران گرفت. دلیا و و مارک سال 1974 راهی آفریقا شدند و در سحرای کالاهاری، بوتسوانا کمپ خود را دایر کردند. کتابِ «اشکِ کالاهاری» تجربیات مشترک این دو از آن دوره بود که به شکل کتاب منتشر شد. در حالی که این دو علیه صنعت گاوداری در منطقه تبلیغات میکردند، حکومت محلی بوتسوانا هر دو را دیپورت کرد. آنها سال 1990 در زامبیا ساکن شدند.
اونز با توجه به مدرک دانشگاهی و تجربیات خود، تحقیقات بسیاری را در خصوص طبیعت آفریقا منتشر کرده است. بسیاری از این مقالات در نشریههایی علمی یا مربوط به طبیعت آفریقا به چاپ رسیدهاند. دلیا و مارک، طی سالهای اخیر پس از چهار دهه زندگی مشترک طلاق گرفتند. دلیا حالا در مزرعهای در کارولینای شمالی زندگی میکند. او سردبیر مجلهی International Wildlife است و در مناطق مختلف آفریقا سخنرانی میکند. اونز بخصوص روی مسئلهی حمایت از خرسهای گریزلی اصرار دارد. او اولین رمان خود را سال 2018 منتشر کرد که به صدر لیست رمانهای پرفروش سال 2019 نیویورک تایمز نیز رسید. همینطور یک فیلم از روی این کتاب ساخته شد.
طی دورهی زندگی زندگی دالیا و مارک در زامبیا، اتهاماتی علیه آنها منتشر شد. اتهامات در خصوص این بودند که مارک، شکارچیان غیرقانونی را اعدام صحرایی کرده است. حتی شبکهی ABC در سال 1996 گزارشی در این خصوص به عنوان «بازی کشنده: داستان مارک و دلیا اونز» پخش کرد. گزارش مورداشاره، نام شلیککننده را کریستوفر، پسرخواندهی دلیا معرفی میکرد. دلیا اونز تا این لحظه مسئله را رد کرده است. زمان انتشار فیلم خرچنگها (در حالی که شباهتهایی بین رمان و داستان اصلی وجود دارد) منتشر شد، زامبیا اعلام کرد که هنوز پروندهی قتل باز است و این کشور مشتاق به بازجویی از این زوج سابق است.
بررسی آثار
- گریه برای کالاهاری (1984): مارک و دلیا اونز در این کتاب تجربیات خود را از کالاهاری در میانههای دههی هفتاد ثبت کردهاند. آنها هفت سال در منطقهای غیرمسکونی در میانهی صحرا زندگی میکردند که فاقد راه بود و هشت ساعت با نزدیکترین شهر یا روستا فاصله داشت. آنها تنها یکدیگر و حیوانات را داشتند، حیواناتی که بسیاری از آنها هرگز پیش از آن انسان به چشم ندیده بودند. تمرکز کتاب بیشتر روی شیرها، کفتارها و شغالها است. کتاب بسیار موردتوجه قرار گرفت، فروش خوبی را تجربه کرد و به هفت زبان ترجمه شد.
- چشمِ فیل (1992)
- رازهای ساوانا (2006)
- جایی که خرچنگها آواز میخوانند (2018)
نقد و بررسی کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند
جایی که خرچنگها آواز میخوانند رمانی بود که سال 2018 توسط دلیا اونز منتشر شد. کتاب جز پرفروشترین رمانهای 2019 و 2020 آمریکا بود و به زبانهای متعددی نیز ترجمه شد. تا دسامبر 2019 بیش از چهار میلیون نسخه از این کتاب فروش رفته بود و پرفروشترین کتاب سال آمازون نیز لقب گرفت. نکته مهم در مورد اسم این کتاب این است که خرچنگها نمیتوانند آواز بخوانند. این جمله که در صحبتهای مادر کیا آمده بود، مشابه چیزی بیان شد که دلیا اونز در کودکی از مادر خود شنیده بود. از حواشی مربوط به کتاب، رویکرد منفی نویسنده نسبت به شخصیتهای رنگینپوست است. با قرار دادن این مسئله با اینکه او و همسر سابقش در لیست تحت تعقیب کشور زامبیا قرار دارند، انتقادهای بسیاری را متوجه نویسنده کرده است.
داستان از دو بخش زمانی متفاوت تشکیل شده که رفتهرفته به هم گره میخورند. بخش اول به زندگی و ماجراجوییهای دختر جوانی به اسم «کیا» میپردازد. او طی دههی پنجاه و وشصت، در اطراف مرداب کارولینای شمالی به تنهایی زندگی میکند. ما متوجه میشویم که این دختر در خردسالی از سوی خانواده رها شده تا به تنها در دل طبیعت زندگی کند. حالا، دختر بزرگ شده و همه او را به اسم دختر مرداب میشناسند. او ارتباطی ویژه با طبیعت دارد، مثلا میتواند با گیاهان و حیوانات ارتباط برقرار کند. اوضاع وقتی به هم میریزد که جسد مرد جونی در حاشیهی مرداب پیدا میشود و نگاهها به سوی کیا بازمیگردد.
بخش دوم به ماجرای قتل فردی به اسم چیس اندرروز میپردازد که در شهر بارکلی، فردی معروف است.
بخشی از متن کتاب
پدر همیشه به او میگفت مرد واقعی کسی هست که بدون شرم، اشک میریزد، از صمیم قلبش شعر میخواند، اپرا را در روحش حس میکند و هرچه که برای دفاع از یک زن لازم است، انجام میدهد.
کیا به یاد مادرش افتاد که همیشه او را تشویق میکرد به دل مرداب بزند: «تا جایی که میتونی، دور شو. برو جایی که خرچنگها داخلش آواز میخونن.» تیت در پاسخ گفت: – منظورش اینه که اینقدر وارد بوتهها و جنگلها شو که تمام مخلوقات وحشی بشن.
بعضی از بذرها تا سالیان سال در زمینهای خشک باقی میمانند و آنقدر صبر میکنند تا آب، سراغشان آید و خاک را فرابگیرد، تا آنها وجه واقعی خودشان را به رخ بکشند. اینها حقایقی هستند که در هیچ مدرسهای آموزش داده نمیشوند. واقعیتهایی که هرکسی باید آنها را بداند، تا هروقت نیاز به مخفی شدن حس شد، این کار را مانند بذرها انجام و در مواقع لزوم، خود را نشان دهد.
کیا صدایش را کمی بالاتر برد و گفت: «من هیچوقت از مردم متنفر نبودم. بلکه اونا ازم تنفر داشتن. اونا بهم میخندیدن. اونا منو ترک کردن. اونا منو مسخره کردن. خب، درسته؛ من یاد گرفتم بدون اونا زندگی کنم. بدون تو، بدون مامان! یا هر کس دیگه!»
شاید در زمانی دیگر، یک پیرمرد سیاهپوست و یک زن جوان سفیدپوست میتوانستند همدیگر را در آغوش بگیرند، اما هنوز زمان و مکان مناسبش فرا نرسیده بود. او دستان جامپین را گرفت، فشرد و سپس از اسکله بیرون آمد.
«خیلیها مغزشون رو به اندازه کافی پر نمیکنن. ما همه مثل زرافههای تنبلی هستیم که برای رسیدن به مرحلههای بالاتر، گردنشون رو دراز نمیکنن.»
ژنهایی که دستور میدن بچههات رو موقع استرس و ترس، رها کن، به نسلهای بعدی انتقال پیدا میکنن. چنین چیزی بین آدما هم رخ میده. بعضی رفتارا که از دید ما خشن و نکوهیده به نظر میرسن، زندگی انسانها رو نجات داده. بدون اونا، ما الان وجود نداشتیم. ما هنوز اون غریزهها رو توی ژنهامون داریم، و وقتی شرایط خاصی پیش میاد، اونا خودشون، خودشون رو بیان میکنن. بخشی از وجود ما همیشه متعلق به گذشتهمونه، گذشتهای که میگه باید چی کار کنیم تا زنده بمونیم.
اقتباس
کمپانی فاکس 2000 مالک حقوق کتاب است. پس از یکی دو سال صحبت از ساخت فیلم، سرانجام در میانهی سال 2022 فیلم ججایی که خرچنگها آواز میخوانند اکران شد و توانست فروش بسیار بالایی را به نام خود ثبت کند. این فیلم درام، با کارگردانی اولیویا نیومن روی پرده رفت. تهیهکننده کار نیز ریس ویترسپون بازیگر زن معروف بود. در این فیلم بازیگرانی نظیر دیزی ادگار جونز، تیلور جان اسمیت، هریس دیکینسون و مایکل هایت بازی میکردند. فیلم در سینماهای سونی پیکچرز اکران شد و نقدهای مثبت و منفی زیادی به دست آورد. اگرچه نمرههایی که در سایتهای نقد فیلم به این فیلم داده شده چندان بالا نیست، تاکنون 140 میلیون دلار فروش را تجربه کرده که پنج برابر هزینههای تولید آن است.
جایگاه کتاب
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند را با یک سری رمانهای مشهور دو دهه اخیر مقایسه کردیم. کتاب دزد، مردی به نام اوه، بیمار خاموش و سایه باد در لیست هستند. همانطور که میبینید به جز کتاب دزد، کتاب حاضر از بقیه جایگاه بهتری دارد.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. سراغ صفحهی گودریدز دلیا اونز رفتیم. در این صفحه مطابق انتشار «جایی که خرچنگها آواز میخوانند» در بالای لیست قرار گرفته است. با این حال، کتاب بیش از 2.2 میلیون امتیاز گرفته که سبب میشود یکی از بالاترین اسامی بین تمام رمانهای تاریخ از این حیث باشد. همینطور میانگین امتیازهای کتاب 4.3 از 5 است که این هم عدد بسیار بالایی است. در ادامه یک نظ مثبت و یک نظر منفی را در خصوص این کتاب از بین نظرات کاربران گودریدز خواهیم آورد.
نظر مثبت
5 از 5 به کتاب نمره داده است:
از کتابایی که این اواخر خونده بودم طولانیتر بود، اما نتونستم بذارمش زمین. یعنی خب این چند وقت واقعا پیش نیومده بود که سه چهار ساعت بشینم پای یه کتاب و تمومش کنم و بعد برم پی کارای دیگهم. ساعت یازده بود که ساعت رو نگاه کردم و سرم رو فرو کردم تو کتاب و وقتی سرم رو بلند کردم یک شده بود.
فکر میکنم نقطه قوت این داستان فضاسازیش بود. توصیفاتی که از مرداب و اطرافش و جونورهاش داشت. همیشه با اسم مرداب مشکل داشتهم. یه جوریه، میگن مرداب و حس بدی داره. اما چیزی که توی این کتاب بود خیلی زنده و زیبا بود. راستش الان اسم مرداب برام معنی دیگهای داره، حس بد همراهش نیست.
شخصیت کیا واقعا عجیب و جالب بود. داشت کابوس یه عده و رویای عده دیگهای رو زندگی میکرد. سالیان سال، تنهای تنها توی یه کلبه…
دقیقا از همونجایی که گفتم دیگه این خیلی م
ناز و قشنگه، یهو داستان افتاد تو گودال و از دست همه حرص خوردم. اینقدر که رفتارای بیرحمانه و رومخ دیدم داشتم میترکیدم. اما دوباره اوضاع یه کم بهتر شد فکر کنم.
اول داستان وقتی رفتار خواهرا و برادرای کیا و مادرش رو دیدم، بدون لحظهای تردید چکش خیالی رو روی میز کوبیدم، “گناهکار”! راستش مادره رو خیلی هم سرزنش نکردم برای رفتن، منم بودم میرفتم. اما خواهر و بردارها و مخصوصا جودی، خیلی عصبانیم کردن. چرا باید بچهای به کوچیکی کیا رو اونطوری ول میکردن و میرفتن؟ پیش اون مرد روانی! آخرش شاید بیشتر بهشون حق میدادم، اما هرکی هرچی میخواد بگه، نمیتونم توی ذهنم با برنگشتن مامانه کنار بیام. اما به هر حال بازم قضاوت درموردشون سخته. کی میدونه توی اون شرایط چه واکنشی ممکنه از خودمون نشون بدیم؟
به هر حال، کتاب خیلی قشنگی بود و من واقعا از خوندنش لذت بردم.از اینجا میخوام پایان داستان رو لو بدم.
کامنت فارسی از فاطمه اچ
اگر کس دیگهای به اتهام قتل چیس اعدام میشد، واقعا جای سرزنش و ناراحتی داشت. اما همچین اتفاقی نیفتاد، برای همین درست نمیدونم چه موضعی میشه داشت
نظر منفی
دو ستاره از 5 ستاره:
مدتها بود که این کتاب رو تو کتابخونهم نگه داشته بودم و منتظر فرصتی استثنایی بودم تا این کتاب «خاص» و با امتیاز بالا رو بخونم. این روزا میون کلی کار و دغدغه، برای این کتاب وقت گذاشتم چون حس میکردم ارزششو داره و یکم منو از فضای درس و کار جدا میکنه.
اما ناامیدکننده بود.
نمیدونم علت چیه؛ شاید انتظار بالایی از این کتاب داشتم و به همین علت ناامید شدم. از طرف دیگه، تیلور سوئیفت عزیز، این کتاب رو خونده و براش آهنگ نوشته بود! فکر میکردم باید یه داستان خیلی رویایی باشه.به نظرم واقعا موضوع خاصی داشت و میتونست خیلی قشنگ باشه. داستان فردی که با طبیعت عجین شده و توصیف طبیعت همیشه برام جالب بوده. اینجا هم فکر میکردم با یه داستان خیلی خاص طرفم؛ اما بیشتر شبیه عاشقانههای زرد شده بود. به جز ماجرای قتل، بقیهی داستان و ماجراهای عاشقانهش خیلی قابل پیشبینی بودن.
اکثر شخصیتهای کتاب آدمای عجیب و غریب بودن و این کتاب شخصیت نرمال و سالم کم داشت! کیا در تمام داستان به من حس یه آهوی گمشده و ترسو رو میداد و حقیقتش نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
پایان کتاب سرهمبندی شده بود. تمام داستان روند کندی داره و نویسنده برای جزئیات کودکی کیا واقعا وقت صرف کرده. یه جورایی میشه گفت نیمهی اول کتاب خستهکنندهس. اما پایان کتاب انگار نویسنده حوصلهش سر رفته و گفته «خب بیا زودتر تمومش کنیم و نکات پایانی رو بگیم!» واقعا نمیدونم چرا اینطوری بود و چی میخواست بگه. منظورم این نیست که لزوما باید یه پیام اخلاقی داشته باشه؛ منظورم اینه که بعد از ۵۰۰ صفحه نوشتن میتونست یه سوال یا دغدغهی واقعی تو ذهن مخاطب ایجاد کنه یا میتونست یه پایان دلپذیرتر داشته باشه.
ترجمهی کتاب هم برام عجیب بود. درک میکنم که ترجمهی لهجههای مختلف واقعا کار سختیه و مترجم نمیدونسته که چه نگارشی داشته باشه؛ اما این مدل نگارش واقعا برام خوشایند نبود. ترجیح میدادم از واژگان و دستور زبان صحیح استفاده بشه و تو مقدمه یا زیرنویس در مورد این که تو متن اصلی لهجههای مختلفی صحبت میکنن؛ نوشته بشه.
کامنت فارسی از نسترن
یا حداقل استفاده از کلمات «نی» به جای «نیس» یا «بائس» به جای «باید» به نظر کافی میومد و لازم نبود واژهای مثل «نمیتونن» به صورت «نمتونن» نوشته بشه.
بین ۲ و ۳ ستاره شک داشتم؛ اما از اونجایی که همینجوری هم میانگین امتیازش خیلی بالاست؛ فک میکنم ۲ ستاره براش مناسبتر باشه
بهترین ترجمه جایی که خرچنگها آواز میخوانند
طی سالهای اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگسها، سیزده دلیل برای اینکه، کتابهای دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمههای متعدد شده است. موارد زیر، ترجمههای متفاوت کتاب هستند:
- جایی که خرچنگها آواز میخوانند | نشر روزگار | محمدامین جندقیان
- جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند| انتشارات باران خرد | زهرا صادقی
- جایی برای آواز خرچنگها | انتشارات خوب | نیلوفر انسان
- جایی که خرچنگها آواز میخوانند | نشر آموت | آرتمیس مسعودی
- جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند اثر دیلیا اوئینز نشر نیک فرجام | زهرا آلوشی
- جایی که خرچنگها آواز میخوانند| نشر باغ فکر | آناهیت روحانی
- جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند| آسمان نیلگون | لیلا ثریاصفت
این بین اگرچه ترجمه نشر روزگار با قلم محمدامین جنقدیان بیشتر از بقیه فروش میرود، هیچکدام از ترجمههای این کتاب به طور کامل مورد تائید نیستند. به نظر با گذر زمان بیشتر و ویراستهای بیشتر، میتواند در آینده انتظار نسخههای بهتری از این کتاب را در بازار داشت.
نظرات کاربران