داستان دو شهر به عنوان یکی از مهمترین رمانهای تاریخی سال 1859 توسط چارلز دیکنز نویسندهی شهیر انگلیسی منتشر شد. رماانی که طبق آمارها پرفروشترین رمان تاریخ است، تاکنون بیش از دویست میلیون نسخه فروش را تجربه کرده است. اگرچه بیش از 150 سال از چاپ کتاب میگذرد، همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده است. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | داستان دو شهر | A tale of two cities |
نویسنده | چارلز دیکنز | Charles Dickens |
گونه ادبی | داستان، رمان تاریخی |
انتشارات در ایران | افق، مرکز، نگاه و نشرهای دیگر |
مترجم | ابراهیم یونسی، مهدی سحابی و مترجمان دیگر |
تعداد صفحه | 448 |
سال انتشار | 1859 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی چارلز دیکنز
کودکی و نوجوانی
چالز جان هافمن دیکنز در فوریه 1812 در همپشایر انگلستان متولد شد. او فرزند دوم از هشت فرزندن الیزابت دیکنز و جان دیکنز بود. پدر او مسئول دفتر نیروی دریایی بود. در سه سالگی جان، خانواده به لندن برگشت اما به خاطر کار پدر طی سالهای بعد به مناطق مختلفی اعزام شدند. چارلز اگرچه زیاد از خانه بیرون میرفت، اهل خواندن رمان بود و از جمله به رمان رابینسون کروزو علاقه داشت. او همینطور در کودکی چند بار جوزف گریمالدی پدر دلقکی مدرن را تماشا کرد و بعدها ویراستار کتاب زندگی وی بود. چارلز، بیشتر از هرچیز حافظه خوبی داشت و به دقت آدمها و وقایع را به خاطر میسپرد. او به خاطر کار پدر به مدارس خصوصی سطح بالایی رفت و تحصیل کرد.
با این حال جان دیکنز (پدر چارلز) به خاطر بدهی به زندان افتاد و همهچیز خانواده را دگرگون کرد. چارلز به اجبار مجبور به ترک مدرسه در 12 سالگی شد و شغلی برای خود دست و پا کرد. او در کارخانه تولید واکسِ کفش، ده ساعت در روز کار میکرد و شش شلینگ در هفته به دست میآورد. شرایط دشوار کار طوری بود که در برخی داستانها و مقالات دیکنز به تصویر کشیده شده است.
سرانجام مادرِ جان دیکنز مرد و ارثیهای برای پسر خود باقی گذاشت که او را از زندان بیرون آورد. با این حال، مادر خانواده موافق نبود که چارلز از کارخانه واکس بیرون بیاید. همین، عاملی بود که دیکنز هیچوقت نگاه مثبتی نسبت به زنان نداشت. با این حال با اصرار پدر، چارلز به مدرسه شبانهروزی فرستاده شد و تا 15 سالگی همانجا ماند. آموزشها خشک و انضباط مهمترین عامل این مدرسه بود و به همین دلیل او چندان آنجا را دوست نداشت.
وقتی از مدرسه خارج شد، شروع به کار در یک دفتر قضایی کرد. با شناخت مسائل قضایی، او برای چند سال گزارشگر پروندههای قضایی بود.
سالهای نخست کاری
او سال 1830 با ماریا بیدنل آشنا شد که اولین عشق زندگیاش بوود. ماریا احتمالا کسی است که در ساخت شخصیت دورا در رمان دیوید کاپرفیلد، دیکنز از آن استفاده کرده است. خانوادهی ماریا با این رابطه مخالف بودند و او را به پاریس فرستادند تا آنجا تحصیل کند.
وقتی جان به بیست سالگی رسید، جوانی پرانرژی و با اعتماد به نفس بود. میخواست مشهور شود و تئاتر انتخاب اول او بود. تلاشهایی برای جذب شدن به یک گروه تئاتر کرد اما موفوق نشد. بعد تصمیم گرفت نویسندگی را امتحان کند. او اولین داستان خود را در 21 سالگی نوشت: شامی در پاپلار واک (منطقهای در لندن) را به یک مجله انگلیسی تحویل داد. داییِ او که در روزنامهای کار میکرد، پیشنهاد شغلی به چالز داد که پوشش اخبار مربوط به مجلس عوام بریتانیا بود. اتاقی اجاره کرد و رسماً کار خبرنگاری سیاسی او آغاز شد. برای این شغل لازم بود که گاهی به سراسر بریتانیا سفر کند و خبرهای انتخاباتی را پوشش دهد. او همینطور تخلص Boz را برای خود انتخاب کرد و با این امضا مجموعه مقالاتی نیز منتشر کرد. او سپس مشغول خبرنگاری حوزه موسیقی هم شد.
یادداشتهای پیکویک اولین رمان او بود که به درونمایهای نقد اجتماعی و طنز نوشته شد و به سرعت محبوب شد. منتقدان آن را از بهترین آثار ادبی دوره ویکتوریایی معرفی کردند و باعث شد دیکنز دنبالههای زیادی بر این شخصیت بنویسد. همین موفقیت سبب شد او به عنوان سردبیر یک مجله ادبی معرفی شود. وقتی بالاخره شخصیت پیکویک را پس از چند سال رها کرد، شروع به نوشتن اولیور توئیست کرد و 90 صفحه را طی یک ماه نوشت. هنوز 26 ساله بود که این رمان را منتشر کرد و یکی از بهترین رمانهای این نویسنده است.
او همان سال با کاترین هوکارث که رابطهای کاری با پدرش داشت ازدواج کرد. این زوج ده فرزند به دنیا آوردند. طی سالهای اول این ازدواج، ماری که خواهر کوچکتر کاترین بود در آغوش چالز درگذشت و این مسئله ضربه سختی را به دیکنز زد و باعث شد او مدتی دست از کار بکشد.
شهرت
دیکنز هرچه میگذشت شهرت بیشتری به دست میآورد. حتی ملکه ویکتوریای جوان بسیار به داستانهای او علاقه داشت. دیکنز از قدرت گرفتن محافظهکاران در بریتانیا عصبانی بود. او مقالات و داستانهایی علیه حزب محافظهکار نوشت و بارها آنها را به باد استهزا گرفت.
دیکنز در سی سالگی برای نخستین بار با همسرش راهی آمریکا و شهر بوستون شد. در آمریکا هنوز بردهداری قانونی بود و او به شدت این مسئله را در نوشتههایش به باد انتقاد میگرفت. با این حال منتقدان ادبی نظریههای او را در این زمینه دوگانه معرفی میکنند چون اگرچه آمریکاییها را زیر سوال میبرد، مشکلی با کشتار بومیان جامائیکا توسط بریتانیاییها نداشت.
او طی سفر به آمریکا مدتی در ایلینویز و نیویورک سیتی هم اقامت داشت. او و چند نویسنده دیگر نامهای به کنگره آمریکا نوشتند که قاچاق آثار ادبیشان به آمریکا و چاپ آنها بدون اجازه رسمی را محکوم میکرد. رسانهها میگفتند دیکنز باید بابت شهرت خود در آمریکا قدردان باشد، به هر قیمتی که به دست آمده باشد.
وقتی دیکنز به انگستان بازگشت، نوشتن سرود کریسمس را آغاز کرد. سرود کریسمس به عنوان یکی از مهمترین آثار مربوط به کریسمس موردتوجه است. نوشتن این کتاب هنگام سفر به منچستر و با دیدن وضع زندگی سخت کارگران این شهر به او الهام شد. سپس مدتی در ایتالیا و بعد سوئیس زندگی کرد. «دامبی و پسر» و دیوید کاپرفیلد را همین دوره نوشت. حالا نوشتههای او بسیار جدیتر از آثار غرق طنز اولیه بود. همینطور در حالی که ثروتمند شده بود، خانهای برای زنان بدکاره و بیسرپرست کارگرزاده راهانداخت. صد زن در این خانه زندگی میکردند.
سال 1845، دیکنز به عنون سردبیر دیلی نیوز که نشریهای لیبرال بود معرفی شد با این حال ایدههای آزادیخواهانه او مورد انتقاد یکی از صاحبان نشریه قرار گرفت و پس از دو ماه استعفا داد. تمایل او به آزادیهای مدنی به گونهای بود که به او لقب «فرانسهدوست» داده بودند و سپس او سفر به فرانسه، با الکساندر دوما و ویکتور هوگو دیدار کرد. او همینطور علاقه زیادی به ایتالیا و مسائل روز این کشور داشت و از یک سری سیاستمدارانی وطنپرست این کشور حمایت میکرد.
میانسالی
عمارتی مجلل و در منطقهای روستایی در شهر کنت در جنوب شرقی انگلستان بود که دیکنز از کودکی به آن عشق میورزید. او با درآمدی که از نویسندگی داشت، این خانه را سال 1856 خریداری کرد. با نگاهی منفی به اشراف و سیاستمداران انگلیسی، دیکنز شروع به نوشتن مهمترین اثر خود «داستان دو شهر» کرد. وقتی شورش سال 1857 هند رخ داد، دیکنز به انتقاد از کمپانی هند شرقی برخواست و به شدت بر آنها تاخت.
طی این دوره دیکنز یک سری بازیگر اختصاص کرد تا نمایشهایی که نوشته بود را اجرا کنند. دیکنز که این زمان 45 ساله بود، به بازیگری به اسم «الن ترنن» که 18 ساله بود علاقهمند شد. این علاقه بالا گرفت و این باعث شد کاترین او را ترک کند؛ با این حال طلاق در دوره ویکتوریایی چندان معنا نداشت.
او همین دوره یک سری تورهای خوانش رمانها به راه انداخت و پول نسبتا زیادی برای خیریهها و بیمارستانها جمع کرد. سال 1859 بالاخره داستان دو شهر منتشر شد. یک آتشسوزی در سال 1860 بخشی از کارها و نامههای او را از بین برد و از آنجا که الن ترنن هم نامههای دیکنز به خود را از بین برده بود، جزئیات زیادی در خصوص رابطه این دو مشخص نیست؛ هرچند شایعاتی وجود دارد که این دو مخفیانه سیزده سال با هم زندگی کردند. با این حال دیکنز او را از وراث خود در زمان مرگ معرفی کرده بود.
سال 1865 بر اثر یک حادثه قطار، دیکنز تا یک قدمی مرگ رفت با این حال زنده ماند و حتی جان چند نفر را نجات داد. او قرار بود سال 1861 به آمریکا سفر کند اما به خاطر جنگ داخلی سفر را به بعد موکول کرده و سال 1867 راهی این کشور شد. او تغییر فقر و ویرانیهای جنگ را دید و بسیار برآشفت.
مرگ
دیکنز که در اواخر دهه شصت قرن نوزده بارها بیمار شده بود، در هشتم ژوئن 1870 سکته قلبی کرد. او فردای آن روز در خانهاش درگذشت. او در زمان مرگ 58 سال داشت. بسیاری از فرزندان او به آدمهای مهمی بدل شدند، از جمله از جمله سِر هنری دیکنز که به وکیلی معروف تبدیل شد و بابت دورهای که در شورای مشاورهی ملکه حضور داشت، نشان شوالیه دریافت کرد.
بررسی آثار
- یادداشتهای پیکویک (1836-37)
- الیور توییست (1837-39): زندکی اولیور در ابتدا در یتیمخانه تصویر میشود. او به پیرمردی تابوتساز فروخته میشود و سعی میکند فرار کند. در راه با پسری دزد مواجه میشود و در پایان اولیور هم از پیرمردی یهودی آموزش دزدی میبیند. با این حال او پیش از ارتکاب جرم دستگیر میشود.
- نیکلاس نیکلبی (1838-39)
- مغازه عتیقهفروشی (1940-41): دختری به نام نل، انیمیشن ژاپنی براساس این داستان ساخته شده است.
- بارنابی روجبارنابی روج (1841)
- سرود کریسمس (1843): پیردمردی تنها در شهری کوچک، به خساست معروف است. خواهرزادهی پیرمرد روز پیش از کریسمی به دفتر کار او میآید تا برای جشن دعوتش کند. پیرمرد با استهزا این دعوت را ررد میکند و حتی کارمندش رار مجبور به کار در شب کریسمی میکند.
- مارتین چوزلویت (1843-44)
- ناقوسها (1844)
- کریکت در قلب (1845)
- نبرد برای زندگی (1846)
- دامبی و پسر (1846-48)
- دیوید کاپرفیلد (1849-50): دیکنز، این کتاب را از بقیه بیشتر دوست داشت چون به نوعی دیوید کاپرفیلد را شبیه به خود تصویر کرده بود و داستانهای کتاب به داستانهای زندگی او مربوط بودند. دیوید همراه مادرش زندگی میکند و از این بابت خوشحال است اما بعد، زن با مردی سنگدل ازدواج میکند. مرد، در نهایت باعث مرگ مادرِ دیوید میشود و پسر در لاک خود فرو میرود. او همینطور مجبور به کار در شرایط دشوار میشود.
- خانه متروک (1852-53): داستانی غمانگیز در خصوص طبقه فقیر کارگر انگلستان است.
- دوران مشقت (1854): داستان تامس، مردی صنعتگر است که به چیزی جز آمار و حقایق باور ندارد. او فرزندان خود را هم با سختگیری و دور کردن آنها از جنبههای ذوقی زندگی پرورش میدهد.
- دوریت کوچک (1855-57)
- داستان دو شهر (1859)
- آرزوهای بزرگ (1860-61): پریت دختری کوچک است که در کلبهای روستایی با خواهری بداخلاق و شوهر خواهر آهنگرش زندگی میکند. او با یک زندانی فراری اعمال شاقه روبرو میشود که مرد از او طلب کمک میکند.
- دوست مشترکمان (1864-65)
- اسرار ادوین درود (1870): به دلیل مرگ دیکنز، نیمهتمام ماند.
نقد و بررسی کتاب داستان دو شهر
داستان دو شهر داستانی بود که چارلز دیکنز در مجلهی خود All the Year Round بود که در 45 فصل در بازهای 31 هفتهای بین آویل تا نوامبر 1859 منتشر شد. دیکنز پیشتر در مجلاتی دیگر کار کرده بود و با آنها به مشکل خورده بود. به همین دلیل این مجله را سال 1859 راهاندازی کرد؛ مجلهای که تا سالها بعد از مرگ نویسنده در 1895 همچنان فعال بود و به چاپ آثار وی میپرداخت. اسم این مجله هم از یک بخش از نوشتههای شکسپیر در نمایشنامهی اتللو میآید.
صحبت از داستانی است که 1529 نسخهی مختلف از آن تاکنون چاپ شده است. کتاب بیش از دویست میلیون نسخه تاکنون به زبانها و گویشهای مختلف فروش رفته و از این حیث، بالاتر از هر کتاب داستانی دیگری در تاریخ است. این رمان تاریخی به عنوان مشهورترین اثر دیکنز در جهان شناخته میشود و بارها به شکلهای مختلف اقتباس شده است.
بسیاری از کسانی که دیکنز را به خوبی میشناختند، اینطور استدلال کردند که نویسنده در داستان از یک سری جزئیات زندگی خود نیز استفاده کرده است. برای مثال شخصیت لوسی منت در کتاب، تا حد بسیاری شبیه به الن ترنن دختر هجده سالهای است که دیکنز با او رابطه پنهانی خود را آغاز کرد.
داستان کتاب در مجموه داستان جوانی کشاورززاده است که تحت آموزههای اشرافیگرایانهی فرانسوی در سالهای منتهی به انقلاب کبیر آموزش دیده و سپس به تشریح خشونت انقلابیون علیه اشراف میپردازد. ماجرای چند شخصیت اصلی این بین دنبال میشود. چارلز دارنه اشرافی سابق، سیدنی کارتن وکیل بریتانیایی و همینطور دکتر مانت و دخترش لوسی از شخصهای اصلی هستند.
داستان کتاب
کتاب در سه جلد به چاپ میرسد. داستان در نیمهی دوم قرن هجدهم در بین پاریس و لندن رخ میدهد و از بسیاری از جزئیات تاریخی مربوط به این دورهی تاریخی در آن استفاده شده است.
کتاب اول، جایی در سال 1775 آغاز میشد. جروایز لری که کارمند بانکی انگلیسی استف به پاریس سفر میکند تا دکتر الکساندر مانت را در سفر به لندن، همراهی کند. لوسی مانت هفده ساله را نیز در این سفر میبیند و به او میگوید پدرش نمرده و به جای آن 18 سال است در زندان باستیل زندانی شده است. این دو به مناطق فقیرنشین پاریس میروند و موسیو دفارژ را ملاقات میکنند که خدمتکار دکتر مانت در گذشته بود. خدمتکار سابق، دختر را نمیشناسد.
کتاب دوم، ریسمان طلایی نام دارد. پنج سال بعد، یک جاسوس انگلیسی ادعا میکند که چارلز دارنی نجیبزادهی فرانسوی اطلاعاتی در مورد نیروهای انگلیسی در شمال آمریکا به دولت فرانسه داده ست. شاهدی که به نیروهای انگلیسی قول شناسایی دارنی را داده بود، کسی دیگر را به جای او شناسایی میکند و دارنی آزاد میشود. در لندن، چارلز دارنی از مانت اجازه میگیرد تا با لوسی ازدواج کند. همینطور این بین همینطور در بخشی از داستان با سلول قدیمی دکتر مانت آشنا میشویم و این زمانی اتفاق میافتد که یورشی به زندان باسیل انجم میشود و هدف پیدا کردن اعلامیههایی است که دلیل زندانی مانت در درجه اول بودهاند.
کتاب سوم رد طوفان نام دارد. در فرانسه، دارنی زندانی شده است. دکتر مانت و لوسی به پاریس سف رمیکنند تا داراییهای او را آزاد کنند. بعد از یک سال، دارنی محاکمه میشد و مانت موفق به آزاد کردن او میشود اما او همان روز مجددا دستگیر میشود.
بخشی از متن کتاب
بهترين روزگار و بدترين ايام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بیباوری بود. موسم نور و ايام ظلمت بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدی. همه چيز در پيش روی گسترده بود و چيزی در پيش روی نبود، همه به سوی بهشت میشتافتيم و همه در جهت عکس ره میسپرديم ــ الغرض، آن دوره چنان به عصر حاضر شبيه بود که بعضی مقامات جنجالی آن، اصرار داشتند در اينکه مردم بايد اين وضع را، خوب يا بد، در سلسله مراتب قياسات، فقط با درجه عالی بپذيرند. پادشاهی درشت آرواره و ملکهای زشتروی بر اريکه سلطنت انگلستان تکيه داشتند: پادشاهی درشت آرواره و ملکهای زيباروی بر اورنگ شاهی فرانسه نشسته بودند و در هر دو کشور، در نظر امنای قوم از روز روشنتر بود که اين وضع جاودانه است.
تحت هدايت و ارشاد روحانيان به چنان مدارجی از کمال رسيده بود که دست جوانی را میبريد و زبانش را با گازانبر از دهن بيرون میکشيد و وی را زنده زنده طعمه آتش میساخت، به گناه اينکه در درون قطار زانو نزده و نسبت به تنی چند از کشيشان چرکين جامه که از پنجاه قدمی وی میگذشتهاند مراتب احترام به جای نياورده بود.
گاهی مواقعی که ناخوشيی طاعونی همهجاگير میشود، بعضی از ما کششی در خود نسبت به اين مرض احساس میکنيم و سخت مشتاقيم بر اثر ابتلای به آن از جهان برويم. همه ما اين تمايل عجيب را در خود نهفته داريم، و فقط شرايط و مقتضياتی لازم است که آن را رو کند و عيان سازد.
ارابههای مرگ، با سيمای شوم و زننده خويش، تلغ تلغکنان از خيابانهای پاريس میگذرند. شش گردونه، مصرف شراب روزانه مادام گيوتين را حمل میکنند. همه هيولاهای آزمند و سيریناپذير، از زمانی که بشر قدرت تخيل پيدا کرده و توانسته است تصور کند در يک واقعيت، در گيوتين، هستی واحد يافتهاند.
من از پنجره زندان به اين ماه نگاه کردهام؛ آنگاه که تحمل نورش را نداشتم به آن نگاه میکردم و به چيزی که از دست داده بودم و همين ماه بر او نور میپاشيد میانديشيدم، و از بس ناراحت میشدم و درد میکشيدم که سرم را به ديوار میکوبيدم. با رخوت و بيحالی مینشستم و به همين ماه مینگريستم، حال آنکه آنقدر حواس نداشتم که به چيزی جز تعداد ميلههای افقی و عموديی که آن را مشبک کرده بود بينديشم.
اقتباس
داستان بارها مورد اقتباس قرار گرفت که مهمترینهای آن را میآوریم:
- داستان دو شهر (1911): چارلز کنت کارگردان فیلمهای صامت آن را به صورت سی دقیقهای در انگلستان ساخت.
- داستان دو شهر (1935): جک کانوی این فیلم را به صورت 123 دقیقهای برای کمپانی MGM ساخت. فیلمی است که همچنان منتقدین آن را بسیار میپسندند و از متاکریتیک نمرهی عالی 87% گرفته است.
- چندین سریال، تئاتر، اپرا و اجرای رادیویی نیز در خصوص داستان ثبت شده است.
جایگاه کتاب
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. شازده کوچولو، هری پاتر و سنگ جادو، شیر، جادوگر و کمد و در پایان کیمیاگر را در لیست آوردهایم. همانطور که میبینید، داستان دو شهر جایی در میانهی این دو لیست دارد. اگرچه کتاب مختص زمان و مکان نوشته نشده و قابلیت تعمیم به هر دورهای را دارد، به هر حال فرم نثر آن کلاسیک به حساب میآید.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در صفحهی گودریدزِ دیکنز، بین کتابهای او داستان دو شهر بالاتر از بقیه قرار گرفته است. این کتاب 893 هزار امتیاز دارد. همینطور میانگین نمرات کتاب 3.8 از 5 است. کتابهای دیگر او سرود کریسمس و آرزوهای بزرگ نیز با 742 و 731 هزار امتیاز در رتبههای بعدی قرار دارند. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را از کاربران گودریدز در خصوص داستان دو شهر میآوریم.
نظر مثبت
5 از 5 به کتاب نمره داده است:
اولین اثری که از دیکنز خواندم (هرچند دیر) مرا شیفته این نویسنده انگلیسی کرد، در مجموع با ادبیات کلاسیک انگلستان میانه چندانی ندارم، نه اینکه بدم بیاید در واقع چندان مورد پسندم نیست، ولی انگار دنیای دیکنز چیز دیگریست و از آن رمانتیسیم مرسوم در آثار او خبری نیست، داستان دو شهر که چنین بود. داستانی درباره دو شهر لندن و پاریس در بحبوحه وقوع انقلاب کبیر فرانسه و استقرار دولت انقلابی پس از آن، تسلط دیکنز بر داستان، تلستوی را یاد من میآورد (گویا خود تلستوی هم دیکنز را بسیار میپسندیده است)، تسلط از این جهت که نویسنده به معنای تام و تمام دانای کل است و محیط بر داستان، او خیر و صلاح شخصیتها و درستی و نادرستی وقایع را بیش از دیگران میداند و به همین جهت به خود حق قضاوت میدهد. شاید خوانندگان امروزی از این وجه چندان خوششان نیاید و دنبالهرو نویسندهای باشند که با امور به صورت نسبی برخورد میکند و حتی اجازه کوچکترین قضاوتی به خود و مخاطب نمیدهد، ولی چه کنم که طبع من چنین است و این سنخ نویسندگان را بسیار دوست دارم و بسیار میستایم.
دیکنز در این رمان بیشتر به علل وقوع انقلاب (ظلمهای اشراف به مردمان فرودست) و افراطها و ظلمهایی که نتیجه هر انقلابیست و به سرعت مظلومان دیروز را به ظالمان امروز تبدیل می،کند میپردازد و با قلمی قوی و طنزی تند و تیز همه را یکسر از تیغ انتقاد خود میگذراند و آنگاه فضای روشنی برای قضاوت پیش روی خواننده قرار میدهد. نکته حائز اهمیت دیگری که در اینجا باید بگویم طنز بینظیر دیکنز است، طنزی که من در کمتر نویسنده ای سراغ دارم، طنزی هوشمندانه و بسیار کارا که مهمترین ابزار نویسنده برای انتقاد از همهچیز و همه کس است که در ادامه سه بخش کوتاه از این نوع طنز را میآورم.
و در آخر اینکه مطالعه کامل این رمان خوب را به دوستان توصیه میکنم نه خلاصههایی که بی جهت در رده رمانهای نوجوان قرار گرفته است و حتی رنگ و بویی هم از شاهکار دیکنز ندارد. و از میان ترجمه ها، ترجمه بسیار خوب و نسبتا مهجور مرحوم مهرداد نبیلی را پیشنهاد میکنم که توسط نشر فرزان روز منتشر شده و از ترجمه آقای یونسی به مراتب بهتر، سبک دیکنز، خصوصا طنز منحصر به فرد او، را منعکس کرده است.
کامنت فارسی از امین اکبری
نظر منفی
دو ستاره از 5 ستاره:
یه جا خونده بودم که این ماییم که با خوندن کتاب به دنیای زمان نویسنده میریم و باید اون فضا رو تجربه کنیم. نه اینکه انتظار داشته باشیم که نویسنده رو از تو کتاب بکشیم بیرون و در زمان حال بخواییم داستانشو روایت کنه و با زمان حال مقایسهش کنیم و نقدش کنیم. اگه بخوام به روش دوم نظرمو بگم میگم یکی از بدترین کتابایی بود که خوندم و احساس میکنم وقتمو پاش حروم کردم. خب چرا خوندم؟ چون همیشه از نوجوونی دوست داشتم اثری از چارلز دیکنز بخونم.
اما اگه بخوام به روش اول به کتاب نگاه کنم میگم خدا رو شکر میکنم که هیچ وقت در زمان نویسنده زندگی نکردم. من نه به شیوه نقد کتاب در اون سالها آشنام و نه میتونم حس قرابتی باهاش کنم. چیزی که من خوندم و احساسی که اکنون بهم داد یه داستان به غایت طولانی و غیر مفید بود. نوع نگارش کتاب هم کلاسیک و قدیمی و تا حدی خستهکنندهست. در بطن قسمتی از داستان که روند به نسبت سریعتر و مثلا شورانگیزتری داره شاهد بزرگترین بیمنطقی دنیا هستم. و اینجاست که میگم اگه این بیمنطقی به سبب تاریخشه دوست نداشتم در اون زمان زندگی میکردم و اگه خصلت جداییناپذیر انقلابهاست، دوست ندارم انقلابی رو ببینم. قسمت ضربه داستان رو تقریبا از همون دو سه فصل ابتدایی کتاب سوم حدس زده بودم. یعنی تابلو بود و نمیدونم چرا دقیقا اینهمه فصل بعدشم نوشته بود. من فکر میکردم فقط توی رمانهای کلاسیک روسی هست که میشه یه نفر رو با چندتا اسم پیدا کرد ولی نقش اول همین داستان هم به سه چهارتا اسم شناخته میشد.
خیلیها میگن اگه میخواین انقلاب فرانسه رو بشناسید باید این کتاب رو بخونید ولی به نظرم این کتاب اصلا دید خوبی از انقلاب فرانسه نمیده. تنها دیدی که میده اعدامهای انقلابیه و تشنگی انقلابها برای دریافت خون. چه بسا که اگه با خون آبیاری نشن قوت نمیگیرن. اونجا که انقلابیونشون میگن به سرهای بیشتری نیاز داریم و دنبال قربانیان بیشتری بدون منطق میگردن احساس انزجار دارم. در نهایت میتونم بگم متاسفم برای خودم که خوندمش. برای جهان که چنین شیوه خونریزی رو داره.
کامنت فارسی از فاطمه
بهترین ترجمه کتاب داستان دو شهر
طی دهههای اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگسها، سیزده دلیل برای اینکه، کتابهای دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمههای متعدد شده است. موارد زیر، ترجمههای متفاوت کتاب هستند:
- داستان دو شهر | نشر افق | نوشین ابراهیمی
- داستان دو شهر | نشر مرکز | مهدی سحابی
- داستان دو شهر | نشر نگاه | ابراهیم یونسی
- دو شهر اثر چارلز دیکنز انتشارات نظاره | زهره کدخدازاده
- چارلز دیکنز انتشارات کتاب پارسه | پروین ادیب
- داستان دو شهر | نشر بهنود | فریدون رضوانیه
- داستان دو شهر | نشر فروزان روز | مهرداد نبیلی
بین ترجمههای کتاب، بیشتر از سایرین نسخهای توصیه میشود که ابراهیم یونسی ترجمه کرده است. یونسی که متولد بانه بود، اولین استاندار کردستان بعد از انقلاب بود و به دستور مهدی بازرگان منتصب شده بود. او پیشتر از افسران ارتش وفادار به حزب توده بود و حتی در جریان کودتای 28 مرداد به اعدام محکوم شده بود. با این حال، به دلیل اینکه یک پای خود را در ارتش از دست داده بود، با یک درجه تخفیف حبس ابد گرفت. یونسی بیش از هشتاد کتاب را از انگلیسی و فرانسوی به فارسی ترجمه کرده است. او که در دانشگاه سوربون فرانسه درس خوانده بود، سال 1390 در تهران درگذشت.
همینطور مهدی سحابی دیگر مترجم معروفی است که دست روی این کتاب گذاشت و آن را ترجمه کرد. پیشتر با این مترجم در مجموعه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته آشنا شده بودیم.
نظرات کاربران