جایی که عاشق بودیم رمانی عاشقانه است که سال 2015 منتشر شد. کتابی که توسط جنیفر نیون منتشر شد و تفاوتهایی با رمانهای عاشقانه کلاسیک دارد، توانست توجه بسیاری را جلب کند. همینطور پس از ترجمه در ایران، کتاب موردتوجه بسیاری قرار گرفت. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | جایی که عاشق بودیم | All the Bright Places |
نویسنده | جنیفر نیون | Jennifer Niven |
گونه ادبی | داستان، رمان عاشقانه |
انتشارات در ایران | میلکان |
مترجم | فرانک معنوی |
تعداد صفحه | 416 |
سال انتشار | 2015 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی جنیفر نیون
جنیفر نیون سال 1968 در ایندیانای آمریکا متولد شد. مادر او هم، پنلوپه نیون نویسنده است.
او را به جز به عنوان نویسندهی رمان، به عنوان فیلمنامهنویس، خبرنگار و تهیهکننده در شبکه ABC میشناسیم. دو کتاب اول او به صورت ناداستان منتشر شد که یکی از آنها کتابی به شکل اتوبیوگرافی از سالهای دبیرستان او در یک شهر کوچک بود. نیون نوشتن رمان را از سال 2009 شروع کرد. کتاب اول که فیلم کوتاهی نیز خود از روی آن ساخته بود، جایزه امی را برد. او همینطور با جاستین کانوی ازدواج کرده و این زوج پادکستی به اسم «صدایی برای کودکان» دارند. آنها همینطور مجلهای آنلاین به اسم Germ دارند که روی بچههای دبیرستانی متمرکز است.
«جایی که عاشق بودیم» اولین رمان بلند او با توجه به ژانر جوان بود که سال 2015 منتشر شد. از کتابهایی که روی او تاثیر گذاشتهاند میتوان به کشتن مرغ مقلد و مزایای منزوی بودن اشاره کرد.
او سال 2015 کمی پس از انتشار جایی که عاشق بودیم، در مصاحبهای به گاردین گفت:
نویسنده شدم چون نوشتن چیزی بود که در زندگی از همه بیشتر دوست داشتم. مینویسم چون نمیتوانم ننویسم. کتابهایی را مینویسم که میخواهم بخوانم. خوششانس بودم که مادری نویسنده داشتم که به من یاد داد چه میتوانم انجام دهم و هر کاری را بکنم که میخواهم. تکفرزند بودم و وقتی کوچک بودم، زمانی به اسم «زمان نوشتن» در خانه داشتیم. یاد گرفتم که در هر چیزی داستانی پیدا کنم و هرگز تخیلم را محدود نکنم. همینطور از نزدیک میدیدم که نویسندگی چه کسب و کاری غیرقابل پیشبینی و استرسزایی است.
بررسی آثار
- The Ice Master (2000)
- مردم ترکتبار آسیای میانه در سال 1913 در تلاش برای حمله به قطب بودند اما زمستان که شروع شد، طوفانهای قطبی هم از راه رسیدند.
- Ada Blackjack: A True Story of Survival in the Arctic (2003)
- آدا بلکجک زنی در گروه کاوشگر ویالمور استفانسون بود که برای کشف قطب شمال حمله کردند.
- The Aqua Net Diaries: Big Hair, Big Dreams, Small Town (2010)
- به نوعی اتوبیوگرافی نویسنده است. او از شغل خود به عنوان تهیهکننده تلویزیونی استعفا داد تا کتاب اول خود را در مورد کاوشی مربوط به صد سال پیش بنویسد و از این بابت به موفقیت رسید. او همینطور به دوره نوجوانی خود در شهری کوچک میپردازد.
- سهگانهی ولوا جین: یک مجموعه داستان در دورهی تاریخی نیمه اول قرن بیستم در خصوص زنی مستقل است که قرار است به زودی توسط نتفلیکس ساخته شود.
- Velva Jean Learns to Drive (2009)
- Velva Jean Learns to Fly (2011)
- Becoming Clementine (2012)
- American Blonde (2014)
- جایی که عاشق بودیم (2015)
- نگه داشتن جهان (2016):
- همه فکر میکنند لیبی استرات را میشناسند؛ یک بار به او لقب چاقترین نوجوان آمریکا داده بودند. همه فکر میکنند جک مسلین را میشناسند. جذاب و شوخطبع. آنها، هیچکدام این دو نفر را درست نمیشناسند.
- از نفس افتاده (2020)
- دبیرستان به انتها رسیده و کلودین روی چهار چیز تمرکز کرده است: رابطه، دانشگاه، نویسنده شدن و دوباره رابطه. این بین پدر و مادر او اعلام میکنند که به زودی طلاق میگیرند و این باعث بههمریختگی زندگی او میشود.
- هرجا که میروی، من را با خود ببر (2021)
- ازرا یک روز از خواب بلند میشود و میبیند خواهرش رفته است. بدون هیچ یادداشت یا نشانهای؛ با این حال یک آدرس ایمیل را جایی قایم کرده که تنها ازرا میتواند پیدا کند. او از خانهی عذابآورشان فرار کرده و در شهری جدید،
نقد و بررسی کتاب جایی که عاشق بودیم
جایی که عاشق بودیم، سال 2015 منتشر شد و به سرعت معروف شد. جنیفر نیون نویسنده کتاب که بهطور بخصوص پیش از آن در نوشتن ناداستان به شهرت رسیده بود و شهرتی برای خود دست و پا کرده بود، با این کتاب به شهرتی گستردهتر رسید. ایدهی کتاب از 2013 به ذهنش رسیده بود و نوشتن را از همان زمان شروع کرد. کتاب تا حدی بنا بر تجربیات نیون در دوران نوجوانی است که به پسری علاقهمند شده بود که تشخیص دوقطبی گرفته بود. وقتی کتاب منتشر شد، جایزه بهترین کتاب سال 2015 بین رمانهای نوجوان را دریافت کرد. همینطور در لیست کتابهای برتر سال نتفلیکس قرار گرفت.
شخصیت پسر داستان تئودور فینچ، در فکر مرگ است. او همیشه به این فکر میکند که به چه شیوهای خودکشی کند. با این حال هر مرتبه که مسئله برایش جدی میشود، اتفاقی مثبت رخ میدهد که او را پشیمان میکند. ویولت دیگر شخصیت داستان، منتظر این است که درسش تمام شود و از این شهر که خاطرات مرگ خواهرش را به یاد میآورد، فرار کند. این دو شخصیت که هر دو تجربیات تلخی دارند، بالای برج ناقوس مدرسه همدیگر را ملاقات میکنند. هر دو برای خودکشی آنجا هستند.
بخشی از متن کتاب
حولهام را در حمام آویزان میکنم. یک تیشرت و شلوارک میپوشم و وقتی بخار شروع به محو شدن و پاک کردن نوشتهام میکند و یک بیضی به اندازهای که فقط دو چشم آبی، موهای خیس مشکی و پوست سفید را نشان بدهد به جا میگذارد، تصویرم را در آینهی بالای سینک روشویی میبینم. نزدیک میشوم و به خودم نگاه میکنم. این صورت من نیست، صورت شخص دیگریست.
او اکسیژن، کربن، هیدروژن، نیتروژن، کلسیم و فسفر است. همان عناصری که در همهی ماست، ولی نمیتوانم به این فکر نکنم که او خیلی بیشتر از اینهاست و عناصری دارد که هیچکس تا به حال حتا اسمشان را نشنیده است. عناصری که باعث میشود او از همه شاخصتر باشد. وقتی به این فکر میکنم که اگر یکی از آن عناصر خراب شود یا بهسادگی از کار بیفتد چه میشود؟ احساس وحشت میکنم. خودم را مجبور میکنم این افکار را کنار بگذارم و آنقدر بر لحظه متمرکز شوم که نتوانم هیچ مولکولی جز وایلت را ببینم.
پسری که میخواهد نزد اطرافیانش فردی معمولی باشد تا آنها و از همه مهمتر خودش را نگران نکند. پسری که به اینجا، همین جهان و همین قالب خودش تعلق دارد. او دقیقاً همان کسیست که میخواهم باشم. دلم میخواهد سنگ نوشتهی قبرم این باشد: پسری که وایلت مارکی عاشقش بود.
«پرسیدی چرا میخواستم این پروژه رو با تو انجام بدم. این بهخاطر اون نبود که تو هم اونجا روی لبهی دیوار بودی. هرچند باشه، تا حدی به این خاطر هم بود. این به این خاطر نیست که من احساس مسئولیت عجیبی در محافظت از تو دارم، که البته این هم بخشی از اون هست. این بهخاطر اینه که اون روز تو کلاس، تو بهم لبخند زدی. یه لبخند واقعی، نه اون لبخند چرندی که میبینم به همه میزنی. اون لبخندی که چشمات یه چیزی میگن و دهنت یه چیز دیگه.»
اقتباس
ال فانینگ ستارهی فیلمی به اسم همین کتاب بود که سال 2020 توسط نتفلیکس منتشر شد. فیلم نظرات نسبتا خوبی دریافت کرد.
جایگاه کتاب
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. در مقام مقایسه از من پیش از تو، پنج قدم فاصله، پشت درهای بسته و ملت عشق استفاده کردیم. همانطور که مشاهده میکنیم، جایی که عاشق بودیم جایی در میانهای این کتابها دارد. البته همین هم نشان از میلیونها جستجو در موتور جستجوگر گوگل میدهد.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. سراغ صفحهی نویسنده در گودریدز رفتیم. جایی که عاشق بودیم، بالاتر از کتابهای دیگر او، 454 هزار امتیاز گرفته که عدد بالایی است. میانگین نمرات کتاب 4.1 از 5 است. جهانم را بالا نگه دار تنها کتاب دیگر نویسنده است که از مرز صد هزار امتیاز عبور کرده است. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را ددر خصوص جایی که عاشق بودیم خواهیم آورد.
نظر مثبت
4 از 5 به کتاب نمره داده است:
با تموم شدن این کتاب، به آدم های اطرافم فکر کردم. به اینکه چندتا از اونا به فکر تموم کردن جریان زندگی خودشون هستند؟ و فکر میکنم آدمهای زیادی هستند که مشکلشان را بیان نمیکنید و کمک نمیخواهند در صورتی که واقعا به آن احتیاج دارند.
فکر میکنم موضوع داستان هم موضوع خوبی بود و تلفیق اون با یک ماجرای عاشقانه تونسته بود رمان رو روونتر و جذابتر بکنه. اما چیزی که درمورد این داستان عاشقانه دوست داشتم، این یادآوری بود که عشق نمیتونه تمام زخمهای عمیق سالها زندگی کردن رو ترمیم کنه. فینج عشق خالصی رو تجربه کرد، لحظاتی که خوشحالش میکرد، اما در نهایت این کافی نبود. اون به چیزی بیشتر از عشق برای زندگی نیاز داشت؛ و این به ما یادآوری میکنه که واقعا هیچ کس جز خودمون نمیتونه ما رو از حفرههای سیاه زندگیمون بیرون بیاره.
مبحث جذاب دیگه این کتاب، زاویه دید بود. این کتاب از زاویه دید دو شخصیت کتاب نوشته شده بود که بخش مورد علاقه من فینچ بود. این ایده که نویسنده دنیا رو از دید شخصی که به خودکشی فکر میکنه بیان کرده بود رو خیلی دوست داشتم. همچنین نویسنده تونسته بود روند تغیر اخساسات فینچ رو به خوبی نشون بده که درک شخصیت فینچ (یا کلا افرادی که به خودکشی فکر میکنند) رو برای خوانده ملموستر کنه.
در نهایت به نظرم خوندن این کتاب ارزش داره و شاید باعث بشه یاد بگیریم یکم بیشتر به آدمهای اطرافمون توجه کنیم.
کامنت فارسی از شادی
نظر منفی
سه ستاره از 5 ستاره:
این روزها با یک مقاله مروریِ بینهایت دشوارِ کیهانشناسی درگیرم. به حدی که روزی چندین ساعت وقت میگذارم و فقط یک صفحه جلو میروم و برای فهمیدن هر نیمخط، مجبورم یک مقاله کامل دیگر بخوانم تا بتوانم جلو بروم! وسط این همه شلوغی، اصلا نمیتوانم تمرکز کنم… حتی برای کتابهای نوجوان.
با این حال، در تلاش برای مطالعهی سبک( امروز این کتاب رو شروع کردم. به دلایل نامشخص (احتمالا برای فرار از آن مقاله) کتاب را تقریبا یکنفس خواندم.اول از ترجمه بگویم. ترجمه اصلا خوب نبود. اصلا. علاوه بر سانسورهای مکرر که باعث نامفهوم شدن متن میشد، مترجم در خیلی از جاها به خودش زحمت نداده بود که مطالب زیادی را که برای خوانندهی غیرآمریکایی نامملوس بود را در پانوشت توضیح دهد. یک جاهایی هم با این که سانسور نداشت، متن چنان گنگ میشد که مجبور شدم مدام متن انگلیسی را با فارسی مقایسه کنم. (متن انگلیسی خیلی ساده و روان بود. پیشنهادم این است که حتما انگلیسیش را بخوانید. یا این که حداقل کنار دستتان داشته باشیدش تا بخشهای سانسورشده را از آن دنبال کنید!)
بخش عاشقانه ماجرا بنظرم مثل خیلی از داستانهای عاشقانه مدرن و هالیوودی بود. اگر بخوانیدش، متوجه میشوید که هرجایش احتمالا یک جاهایی از یک فیلم یا کتاب دیگر را به خاطر میآورد. ( لزوما به این معنی نیست که داستان از جایی اقتباس شده: صرفا اینکه داستانهای مدرن عاشقانه، انگار یک تمِ یکسان و ثابت دارند که از جایی به بعد حوصلهت را سر میبرد.)
کامنت فارسی از حسین
بهترین ترجمه کتاب جایی که عاشق بودیم
برخلاف بیشتر کتابهایی که بررسی میکنیم، این کتاب تنها یک ترجمه فارسی دارد:
- جایی که عاشق بودیم | نشر میلکان | فرانک معنوی
با این حال، ترجمه چشمگیر نیست. به جز سانسورهای متعددی که وجود دارد، کیفیت ترجمه بالا نیست. همین باعث نامفهوم شدن بخشهایی از کتاب شده است. جدا از این، مترجم سعی نکرده مفاهمیم ناآشنا با خواننده فارسی زبان را زیرنویس کند و به همین دلیل گاهی خواندن کتاب بسیار گیجکننده میشد. حتی به ترجمه اسم کتاب هم میتوان ایرادهایی وارد کرد که سعی کرده چیزی متفاوت را نسبت به عنوان کتاب به کار بگیرد. توصیه میشود که در صورت امکان نسخه انگلیسی کتاب تهیه و خوانده شود.
نظرتون راجع به مقایسه بین این کتاب و بقیه آثار جنیفر نیون چیه؟ آیا این رمان نقطه قوتی برای نویسنده بود یا نه؟