0

معرفی کتاب مرشد و مارگاریتا + دانلود و خرید

مرشد و مارگاریتا ترجمه فارسی

مرشد و مارگاریتا یکی از مهمترین آثار داستانی ادبیات روسیه و جهان سال 1966 توسط میخائیل بولگاکف در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد. شهرت این کتاب بخصوص به خاطر نمادها و نتیجه‌گیری‌های مذهبی آن، در دوره‌ی ممنوعیت مذهب در شوروی که دین از آن زدوده شده بود، جهانی گشت. کتاب همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده و این محبوبیت با ترجمه‌های گوناگون، به ایران هم رسیده است. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنش‌ها به کتاب و ترجمه‌های آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید

نام کتابمرشد و مارگاریتا | Мастер и Маргарита | The Master and Margarita
نویسندهمیخائیل بولگاکف | Mikhail Bulgakov
گونه ادبیداستان، رمان
انتشارات در ایرانو نشرهای دیگر
مترجمو مترجمان دیگر
تعداد صفحه372 
سال انتشارطی چند مرحله
خرید آنلاین
دانلود نسخه آنلاین

بیوگرافی میخائیل بولگاکف

میخائیل بولگاکف سال 1891 در کیف که بخشی از قلمروی تزار روسیه بود متولد شد. خانواده‌ی او روس‌زبان بودند و میخائیل یکی از هفت فرزند خانواده و البته بزرگترین پسر آنها بود. آفاناسی بولگانوف، پدر او جز شورای ایالتی و استاد دانشگاه الاهیات کیف بود. آنها خانواده‌ای ارتودوکس و معتقد بودند و پدر خانواده متن‌های کهن مذهبی را به روسی ترجمه می‌کرد. مادر میخائل هم، واروارا نام داشت و معلم مدرسه بود. پدر بزرگ‌های مادری و پدری میخائیل نیز از روحانیان کلیسای جامع روسیه بودند. خانواده‌ی پدری میخائیل همینطور اصالتی تارتار داشتند.

بولگاکف در امپراتوری روسیه تزاری

در خانواده‌ای اهل فرهنگ و مذهب، میخائیل از همان سنین پایین به تئاتر و نویسندگی علاقه نشان داد. او همینطور در دبیرستان علاقه زیادی به ادبیات روسیه و اروپا نشان می‌داد. از نویسنده‌های محبوب او در این سن می‌توان به پوشکین، نیکلای گوگول، داستایوفسکی و چالز دیکنز اشاره کرد. او در نوجوانی پدر خود را از دست داد و مادر خانواده، وظیفه‌ی تعلیم او را به عهده گرفت. میخائیل سرانجام وارد دانشگاه کیف شد و وقتی درسش تمام شد، به عنوان پزشک در بیمارستان نظامی کیف شروع به کار کرد.

میخائیل بولگاکف
میخائیل بولگاکف

سال 1913، بولگاکف با تاتیانا لاپا ازدواج کرد. جنگ جهانی اول که شروع شد، او به عنوان عضو صلیب سرخ داوطلب شد و مستقیماً به خط مقدم فرستاده شد. او هم مانند تالکین در جنگ مجروح شد و آسیب‌هایی که دید، آثاری بلندمدت داشت. برای فائق آمدن بر درد، او به خود مورفین تزریق می‌کرد و به همین دلیل به آن اعتیاد پیدا کرد. با این حال توانست سال 1918 این مخدر را کنار بگذارد و دیگر سراغش نرفت. مرفین، اسم کتابی بود که او سال 1926 منتشر کرد و در آن به تجربیات این دوره‌ی خود اشاره کرد. طی دوران پس از جنگ او در نقاط مختلف امپراطوری روسیه پزشکی می‌کرد و جنگ داخلی را در شرایطی مشاهده کرد که دو تن از برادرانش در ارتش سفید، با سرخ‌ها می‌جنگیدند.

میخائیل نیز در ادامه به عنوان پزشک ارتش سفید، به قفقاز اعزام شد. آنجا به تیفوس مبتلا شد و به سختی جان به در برد. او طی این دوره همینطور به عنوان خبرنگار شروع به کار کرد. حکومت‌های آلمان و فرانسه این دوره به او و یک سری هنرمندان دیگر شانس پناهندگی دادند و بولگاکف به خاطر ابتلا به تیفوس نتوانست از کشور خارج شود. آن روزها آخرین مرتبه‌ای بود که او خانواده‌اش را می‌دید. جنگ که به اوج رسید، اکثر اعضای خانواده به پاریس نقل‌مکان کردند.

بولگاکف در شوروی

بولشویک‌ها جنگ را پیروز شدند و میخائیل پزشکی را رها کرد. او به نوشتن پناه برد. او این دوره را اینطور در زندگی‌نامه‌ی خودنوشت خود تصویر کرده است: روزی در سال 1919 شبانه با قطار سفر می‌کردم و آن زمان داستان کوتاهی نوشتم. وقتی باران بند آمد، آن را در شهر به یک ناشر روزنامه دادم و او هم داستان را چاپ کرد. همان سال، او کتاب خود که مجموعه‌ای سریالی بود را به اسم «چشم‌اندازهای آینده» منتشر کرد. انتهای همان سال، او به ولادی‌قفقاز مهاجرت کرد و آنجا دو نمایش‌نامه نوشت. با نمایش‌هایی براساس نوشته‌های او در همین شهر، شهرت سراغ بولگاکف آمد.

او به مسکو سفر کرد و قصد داشت تا انتهای عمر همانجا بماند. در این شهر او به عنوان دبیر بخش ادبیات کمیته‌ی حکومتی آموزش سیاسی گرفت. در ادامه او بیشتر به عنوان‌های مختلف در روزنامه‌ها کار کرد و حتی برای روزنامه‌ای در برلین به صورت مکاتبه‌ای مطلب ارسال می‌کرد. او اولین رمان خود را همین دوره، یعنی سال 1925 نوشت هرچند چاپ مجدد این داستان، 26 سال پس از مرگ وی انجام شد. نوشته‌های او طی این دوره در حکومتی که دوست نداشت، بسیار طعنه‌آمیز بودند و از این بابت مورد عذب واقع می‌شد. عموم کتاب‌های او دیگر اجازه چاپ نگرفتند و حتی یکی از نوشته‌هایش شخصاً توسط جوزف استالین ممنوعه اعلام شد. با این حال، استالین در مجموع از او محافظت کرد و ارزش هنری نوشته‌های وی را بالاتر از فضای سیاسی می‌پنداشت.

همینطور او نمایش‌نامه‌های ایوان واسیلیویچ، دو کیشوت و چند مورد دیگر را آماده‌ی اجرا کرده بود اما این اجازه به او داده نشد. از سال 1929 به طور کل چاپ هر چیزی با اسم او ممنوع اعلام شد. همان زمان، تماسی مستقیما از استالین با بولگاکف گرفته شد و از او سوال شد که آیا مایل به ترک کشور است که نویسنده‌ی روس به استالین گفت نویسنده‌ی روس، نمی‌تواند خارج از کشور زندگی کند.

دهه آخر زندگی

بولگاکف سال 24 همسر اول خود را طلاق داده بود، سال 25 با زنی دیگر ازدواج کرد و بعد سال 31 او را هم طلاق داد. او سال 32 با زنی به اسم النا ازدواج کرد و این پیوند تا زمان مرگ وی پابرجا ماند. او طی آخرین دهه‌ی عمر خود، روی رمان مرشد و مارگاریتا کار می‌کرد. کتاب اجازه چاپ به طور کامل نگرفت و بخش‌های چاپ‌شده مورد توجه منتقدان قرار نگرفت. عمده‌ی بخش‌های کتاب تا دهه‌ها در میز کار او باقی ماند و حکومت شوروی اجازه‌ی چاپ به آنها نداد. البته او در چند مقطع طی این دهه اجازه نمایش تئاتر پیدا کرد. نارضایتی او از وضعیت و ناتوانی در دیدن خانواده، باعث شد که نوشته‌های او رادیکال‌تر شود.

آخرین نمایش‌نامه‌ی او به اسم Batum که تصویری استعاری از روزهای ابتدایی انقلابی‌گری استالین بود، سال 1939 ممنوع اعلام شد. او این بار درخواست خروج از کشور را داد که رد شد. همینطور او بین سال‌های 37 تا 39 روی رمان غروب کار کرد و این هم به ناامیدی بدل شد. در نامه‌ای مربوط به ژوئن 1938 در حالی که بیمار بود، نوشته است: مقابلم 327 صفحه از پیش‌نویس قرار دارد اما بخش‌های مهم باقی مانده‌اند. باید به جزئیات دقت کنم، باید بخش‌هایی مجدد نوشته شود. آینده؟ نمی‌دانم. شاید این هم کنار نمایش‌نامه‌های مرده‌ام در میز کارم جا بگیرد.

قبر بولگاکف و همسرش
قبر بولگاکف و همسرش در مسکو

سال 1939 او با حلقه‌ای کوچک از دوستان، خوانش مرشد و مارگاریتا را آغاز کرد. فردای آن روز قرار شد رمان را به ناشر بدهد، در حالی که هیچکدام از حضار چیزی نمی‌گفت. اجازه چاپ صادر نشد. دهم مارس 1940، میخائیل بولگاکف درگذشت. او بر اثر بیماری کلیوی سندرم نفروتیک درگذشت که پدرش را نیز سال‌ها پیش کشته بود. سال‌ها بعد از مرگ بولگاکوف و استالین، نسخه‌ای اولیه کتاب در سال 1966 در شوروی اجازه چاپ گرفت و سال 1972 به صورت سانسورنشده برای اولین بار در اختیار خوانندگان روسی قرار داده شد.

بررسی آثار

رمان‌ها و نماش‌نامه‌ها

  • گارد سفید: سال 1925 نوشته و سال 1975 منتشر شد. داستان در اوکراین سال 1918 آغاز می‌شد. طرف‌های درگیر متفاوتی در کیف آن روزها مشغول جنگ بودند. داستان به صورت پاورقی در روزنامه‌ای در روسیه چاپ شد و بعد در پاریس به صورت کامل به چاپ رسید. او قصد یک سه‌گانه را داشت و جنبه‌هایی از آن، مستقیماً به زندگی خود او مربوط است.
  • مرشد و مارگاریتا
  • برف سیاه یا رمان تئاتریکال: رمانی نیمه‌تمام که داستان پشت‌صحنه‌ی تئاتر در دوران شوروی را باز می‌کند. سال 1967 اجازه چاپ گرفت.
  • روزهای توربین‌ها (1926)
  • پرواز (1927)
  • مولیر (1929): نویسنده زندگی کمدین فرانسوی «مولیر» که موردغضب کلیسا بود را در مرکز داستان قرار داد. تراژدی نخبه‌کشی، فضای اصلی این نمایش‌نامه است.
  • ایوان واسیلیچ (1936): ایوان مخوف یکی از خون‌ریزترین تزارهای روس که در قرن شانزدهم زیست می‌کرد، با استالین مقایسه می‌شود. در این نمایش‌نامه، با ماشین زمان او به قرن بیستم می‌آید.
کتاب‌های بولگاکف-گارد سفید
کتاب‌های بولگاکف-گارد سفید

رمانچه و داستان‌های کوتاه

  • Notes on the Cuffs (1923)
  • Diaboliad (1924)
  • The Fatal Eggs (1925)
    • تخم‌مرغ‌های شوم داستان داشمندی است که به طور اتفاقی اشعه‌ای را کشف می‌کند که به رشد سریع سلول‌ها منجر می‌شود. حکومت شوروی، تلاش می‌کند از این راهکار رای تولید تخم‌مرغ در مقیاس انبوه استفاده کند که نتیجه‌ فاجعه‌بار است.
  • A Young Doctor’s Notebook (1926/1963)
    • یادداشت‌های یک پزشک جوان، یک سری داستان کوتاهه است که نویسنده بابت تجربه‌ی خود طی سال‌های جنگ داخلی بین 1916 تا 1918 گرد هم آورده بود. این داستان‌ها در ابتدا در یک مجله پزشکی چاپ شده بودند و بعد کتاب شدند.
  • Heart of a Dog (1925/1968)
    • قلب سگی مدت کوتاهی بعد از مرگ لنین نوشته شد و کاملا مربوط به انقلاب روسیه است. سگ نماد مردم روسیه هستند که قرن‌ها مانند حیوانات با آنها رفتار شده بود. جراح تجسمی از حزب یا لنین است که عمل دشواری برای تبدیل سگ به انسان انجام می‌دهد.
  • “Morphine” (1927)
  • “The Murderer” (1928)
  • Great Soviet Short Stories (1962)
  • The Terrible News: Russian Stories from the Years Following the Revolution (1990)
  • Diaboliad and Other Stories (1990)
  • Notes on the Cuff & Other Stories (1991)
  • The Fatal Eggs and Other Soviet Satire, 1918–1963 (1993)

نقد و بررسی کتاب مرشد و مارگاریتا

مرشد و مارگاریتا، رمانی بود که میخائیل بولگاکف نوشتن آن را از سال 1928 آغاز کرد. او اولین پیش‌نویس را سال 1930 به آتش کشید چون فکر نمی‌کرد بتواند در سانسور و سرکوب اتحاد جماهیر شوروی نویسنده باشد. او مجددا سال 1931 نوشتن رمان را از ابتدا آغاز کرد. پیش‌نویس دم سال 1936 تمام شد اما او چهار سناریوی دیگر را نیز جلو برد و نوشت. نوشتن، تنها یک ماه پیش از مرگ نویسنده، زمانی که حال جسمانی بسیار بدی داشت کنار نهاده شد. حتی نسخه نهایی کتاب، به نظر جای کار داشت و اگر مرگ مهلت می‌داد، او تغییراتی اعمال می‌کرد.

سالها بعد از مرگ نویسنده، نسخه سانسورشده‌ی کتاب بین 1966 تا 1967 در مجله‌ی Moskva در روسیه به چاپ رسید. با این حال پیش‌نویس را توانستند به خارج از شوروی قاچاق کنند و در پاریس، نسخه کامل توسط همان نشری به انتشار رسیید که آثار الکساندر سولژنیتسین را نیز چاپ کرده بود. در کل قلمروی شوروی، اولین مرتبه در استونی سال 1968 داستان به صورت کتاب چاپ شد. تا سال 1989 این تنها ورژن قابل‌قبول چاپ شده در شوروی بود.

تصویر کلی کتاب، رویارویی خیر و شر، مجرم و بی‌گناه، شجاعت و بزدلی، مسئولیت جمعی در قبال حقیقت وقتی مقام دولتی آن را انکار می‌کند و چیزهایی شبیه به این است. همینطور عشق نقشی پررنگ در کتاب دارد. کتاب بخصوص آن سوی پرده‌ی آهنین در اروپا بسیار محبوب شد. میلیون‌ها نسخه فروخت و به ده‌ها زبان ترجمه شد. کتاب در ایران نیز بارها ترجمه شد و به عنووان یکی از مهمترین داستان‌های روس شناخته می‌شود.

داستان کتاب

داستان در چند فضای متفاوتی به لحاظ مکانی و زمانی توامان جلو می‌رود. خط داستانی نخست جایی در مسکو آغاز می‌شود. در یک پارک، دو روشنفکر بی‌دین مشغول صحبت هستند. یکی از آنها به اسم برلیوز نویسنده و سردبیر یک نشریه ادبی و دیگری جوانی شاعر به تخلص بزدومنی است. البته این دو شخصیت در داستان چندان مثبت نیستند. برای مثال برلیوز نماینده مافیای ادبی است که تنها اندیشه‌های تک‌بعدی شبیه به خودش را مجال انتشار می‌دهد. آنها حین صحبت با شخصیت مهم دیگر کتاب، ولند آشنا می‌شوند. دو روشنفکر در حالی که در حال زیرسوال بردن دین و وجود شخصیت مسیح هستند، با ولند آشنا می‌شوند که نه‌تنها ایده‌های آنها را نقد می‌کند، که زمان مرگ برلیوز را پیش‌بینی می‌کند که امری بسیار نزدیک به زمان حال است. با مرگ برلیوز، بزدومنی دیوانه می‌شود و ایده‌های گذشته را کنار می‌گذارد و ولند را به عنوان مرشد برمی‌گزیند.

خط داستانی دوم مربوط به قرن‌ها قبل و زمان به‌صلیب‌کشیده‌شدن عیسی ناصری است. داستان از زاویه دید پونتیوس پیلاطس، فرماندار فلسطین منصوب‌شده توسط سزار روم بود. پیلاطس در حالی با عیسی روبرو می‌شود که او را به عنوان زندانی به نزد وی می‌آورند. فرماندار که سردردهای بدی دارد و می‌خواهد اعلام‌حکم عیسی هرچه سریعتر اتفاق بیفتد، در نهایت مایل به اعدام عیسی نیست اما با فشارهایی که یهودیان می‌آورند، سرانجام مجبور به جاری‌ساختن حکم اعدام می‌شود.

خط سوم داستانی، جریان عشق مرشد و مارگاریتا است. مرشد، کتابی در مورد عیسی نوشته و مارگاریتا معشوقه‌ی او است. البته مارگاریتا همسر دیگری دارد و برای رسیدن به عشق، او را رها می‌کند. سه داستان در ابتدا ربط چندانی به هم ندارند اما هرچه جلوتر می‌رویم، بیشتر به هم نزدیک می‌شوند.

بخشی از متن کتاب

ناشناس با لحن ملايمی گفت: «مرا ببخشيد، اما برای اداره‌كردن، آدم بايد بتواند آينده را كم‌وبيش با دقت پيش‌بينی كند، آن هم در مهلتی كوتاه. باری ــ اجازه بدهيد از شما بپرسم ــ چه‌گونه آدم می‌تواند بر سرنوشت خود حاكم باشد وقتی كه نه‌تنها قادر نيست كوچك‌ترين پيش‌بينی‌ای برای آينده، حتا برای مدتی كوتاه كه مسخره به‌نظر می‌آيد، يعنی فرض كنيم هزار سال بكند، بلكه حتا نمی‌تواند نسبت به فردای خودش كوچك‌ترين اطمينان خاطری داشته باشد؟»

«عشق مانند آدم‌كشی كه در گوشه‌ی تاريكی از پس‌كوچه‌ای ناگهان قد علم كند، ناگهان در دل‌مان شعله‌ور شد و هردومان را به آتش كشيد. آن‌گونه كه صاعقه بر سر كسی فرود می‌آيد، يا خنجری سينه‌ی كسی را می‌شكافد، وانگهی پس از آن تأييد كرد، اين رويداد به اين صورت اتفاق نيفتاده، چون به‌طور حتم، از خيلی وقت پيش يكديگر را دوست می‌داشته‌ايم، هميشه، بدون اين‌كه هم را بشناسيم، يا هرگز همديگر را ديده باشيم

زندانی تعريف كرد: «ميان حرف‌هايی كه به او زدم، اين را هم گفتم هر قدرتی خشونتی است كه نسبت به مردم اِعمال می‌شود و زمانی خواهد رسيد كه ديگر قدرتی به‌جا نخواهد ماند، نه مال سزار و نه مال هر كس ديگری. آدم‌ها وارد دوران حكم‌فرمايی حقيقت و عدالت خواهند شد كه هرگونه قدرتی در آن بی‌ثمر خواهد بود.» ــ بعد چی گفتی؟ ــ بعد؟ هيچی. در اين موقع بود كه مردم به من هجوم آوردند، دست‌هايم را از پشت بستند و به‌زندانم انداختند.

شعبده‌باز گفت: «اما من، به شما توصيه نمی‌كنم به بيمارستان برويد. مردن در سالنی در بيمارستان ميان آه و ناله‌های مريض‌های مداوانشدنی چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ با بيست و هفت هزار روبلی كه ماهيانه دراختيار داريد بهتر نيست جشنی به‌پا كنيد، سمی بخوريد و ميان نوای ويولن، زيبارويان و دوستان شاد و سرحال به آن دنيا برويد؟»

يسوعا سرش را بلند كرد. مگس‌ها وزوزكنان به‌پرواز درآمدند و كسانی كه پايين صليب ايستاده بودند صورتی ديدند با چشم‌های ورم‌كرده، پر از نقطه‌های قرمز بر اثر گزش مگس‌ها، چهره‌ای كه ديگر شناخته نمی‌شد.

گفته‌ام كه پرستشگاه كه مربوط به ايمانی قديمی است فرو خواهد ريخت و به‌جايش پرستشگاه جديدی از حقيقت بنا خواهد شد.

اقتباس

اقتباس‌های انجام‌شده از روی کتاب بسیار زیاد است. برخی از مهمترین آنها به شرح زیر هستند.

  • پیلاطس و دیگران (1972): آندری وایدا این فیلم را در آلمان غربی ساخت.
  • مرشد و مارگاریتا (1972): فیلم محصول مشترک ایتالیا و یوگوسلاوی بود و توسط الکاندر پتروویچ ساخته شد.
  • حادثه در یهودیه (1991): کاگردان انگلیسی پل برایرز این فیلم تلویزیونی را ساخت.
  • مشد و ماگاریتا (1994): یوری کارا، کارگردان روس این فیلم را در فدراسیوون روسیه یعنی پس از فروپاشی شوروی ساخت.
  • گاهی به آسمان نگاه کن (2003): کمال تبریزی این فیلم را در ایران با اقتباسی محدود از مرشد و مارگرایتا ساخت. آتیلا پسیانی، رضا کیانیان، هانیه توسلی و جواد هاشمی در این فیلم بازی کردند.
  • رومن پولانسکی کارگردان مشهور نیز سال 1989 پروژه‌ای را با کمپانی برادران وارنر آغاز کرد. او خود فیلمنامه را براساس داستان نوشت اما از آنجایی که داستان مربوط به دیوار برلین اقتباس شده بود، با خراب شدن دیوار پروژه جلو نرفت. پولانسکی، این فیلمنامه را بهترین اقتباس خود معرفی کرده است.
  • مرشد و مارگاریتا (1990): سریالی لهستانی بود که در چهار اپیزود پخش شد.مرشد و مارگاریتا (1990): سریالی لهستانی بود که در چهار اپیزود پخش شد.
  • مرشد و مارگاریتا (2005): سریالی ده اپیزوده و روس بود که سال 2005 ساخته و پخش شد.
  • همینطور چند کمیک بوک، ده‌ها اقتباس تئاتر، چند رقص باله و اپرا از کتاب اقتباس شده است. انیو موریکونه، قطعه‌ای براساس مرشد و مارگاریتا ساخته است. همینطور قطعات موسیقی دیگری از رولینگ استونز، پرل جم و ده‌ها خواننده و گروه موسیقی دیگر بر همین مبنا ساخته شده است.

جایگاه کتاب

برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک می‌کند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. مرشد و مارگاریتا با جنایت و مکافات، مرگ ایوان ایلیچ، صد سال تنهایی و نفوس مرده مقایسه شده است. کتاب، جایی در میانه‌ی این لیست از حیث میزان توجه دارد.

مرشد و مارگاریتا-ترندها
مرشد و مارگاریتا-ترندها

همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در صفحه‌ی بولگاکف در گودریدز، مرشد و مارگاریتا بالاتر از کتاب‌های دیگر اوست. این کتاب بیش از سیصد هزار امتیاز دارد. همینطور به لحاظ میانگین امتیازات، 4.3 از 5 نمره‌ی کتاب است که عدد بسیار بالایی است. قلب سگی، دومین کتاب مهم نویسنده 51 هزا امتیاز دارد. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در خصوص کتاب از بین کامنت‌های گودریدز خواهیم آورد.

نظر مثبت

5 از 5 به کتاب نمره داده است:

این کتاب نمایشی است از تقابل راستی و دروغ در جامعه روسیه استالین جامعه روسیه را دروغ و دزدی و تظاهر فرا گرفته و روشنفکران، منتقدان و نویسندگان هم به این کار دامن می‌زنند. با حقوق و مزایای زیادی که از دولت می‌گیرند از آنان بیشتر از این انتظاری نمی‌توان داشت. جالب اینکه وقتی ابلیس وارد این جامعه می‌شود مجبور می‌شود از حقیقت تقریبا مسلم وجود داشتن مسیح در برابر روشنفکران دفاع کند.

حرف بولگاکف با دو طبقه اجتماعی است: روشنفکران و مردم عادی وی می‌خواهد به روشنفکران و نویسندگان یاد بدهد که حقیقت مهمترین چیز است: نتیجه را این چنین بیان کرد شاعر عاقبت به این حقیقت رسید که شعرهایش بی‌ارزشند چون به هیچکدامشان باور نداشته است و در نتیجه هیچگاه مانند پوشکین مشهور نخواهند شد! بعد از نقد طبقه روشنفکران به سراغ مردمی می‌رود که فک می‌کنند خوش بختند، همسرانی که نمی‌دانند شوهرشان خیانت می‌کنند و مردمی که نمی‌توانند ماهی و اغذیه اعلا بخرند

تخیل و خلاقیت نویسنده فضای سوررئال این کتاب فوق‌العاده لذت‌بخشه. بولگاکف در هر صحنه‌ای چیزی خلق می‌کنه که آدم انگشت به دهان می‌مونه در یک کلام، محشرررره.

کامنت فارسی از آگر

نظر منفی

یک ستاره از 5 ستاره:

کتاب یک شلوغی پایان‌ناپذیر است. متوجهم که کتاب دهه‌ی سی را در روسیه‌ی استالینیستی هجو می‌کند و به همین دلیل به لحاظ تاریخی ارزشمند است. اما برای من هیچ ارزشی ندارد. برای شروع، شخصیت‌پردازی در کتاب تقریبا صفر است. به جز یکی دو شخصیت که مقدار ناچیزی به عقبه‌ی آنها پرداخته می‌شود -آنها هم در اواخر کتاب-، هیچکدام از شخصیت‌ها پرداخت ندارند. نکته دیگر این است که آیا هدف نویسنده این بود که قشر نوکیسه را سوژه کند؟ اگر اینطور بود، به شکل درستی آنها را هدف قرار نداد.

حتی از نوشتن در مورد این کتاب خسته‌ام. پیش از اتمام نظرم، بخش‌هایی دیگر از کتاب که نشان از بی‌ارزشی آن است را یادآور می‌شوم؛ از جمله جمله‌های بی سر و ته آن. برخی از گزینه‌های محبوبم اینها هستند:

برای گفتن حقیقت، آرکادی آپولونوویچ یک لحظه مکث نکرد، یک دقیقه هم نکرد، بلکه یک چهارم دقیقه زمان برد تا تلفن را بردارد.

سوال من این است که این جمله باید باعث خنده میشد؟ متوجه نمی‌شوم. برخی دیگر از موارد:

به شکل طبیعی شایعاتی وجود داشت که او به خارج فرار کرده است اما حتی آنها هم پیدایش نشده بود.

بارتندر، سرش را در شانه‌هایش جمع کرد تا اینطور نشان دهد مرد فقیری است.

حتی دیگر سعی نمی‌کنم طوری جلوه دهم که متوجه برخی جمله‌های کتاب می‌شوم.

کامنت انگلیسی از جیسون

بهترین ترجمه کتاب مرشد و مارگاریتا

طی سال‌های اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگس‌ها، سیزده دلیل برای اینکه، کتاب‌های دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمه‌های متعدد شده است. موارد زیر، ترجمه‌های متفاوت کتاب هستند:

  • مرشد و مارگریتا | انتشارات امیرکبیر | بهمن فرزانه
  • مرشد و مارگریتا | نشر نو | عباس میلانی
  • مرشد و مارگریتا | انتشارات آتیسا | نسرین دورقی زاده
  • مرشد و مارگریتا | انتشارات نیک فرجام | صدف علی نیا
  • مرشد و مارگریتا | انتشارات کتاب پارسه | حمیدرضا آتش بر آب
  • مرشد و مارگریتا | انتشارات مجید | پرویز شهدی
  • مرشد و مارگریتا | انتشارات یوبان | منیژه آشنایی
  • مرشد و مارگاریتا | موسسه نگارش الکترونیک کتاب | محمدامین فقیه
  • مرشد و مارگاریتا | انتشارات شیرمحمدی | سوفیا جهان
  • مرشد و مارگریتا | نشر اکباتان | سالومه مهوش

این بین عباس میلانی و حمیدرضا آتش بر آب، کتاب را از روسی ترجمه کرده‌اند. این ترجمه‌ها هر دو خوب هستند اما لحن میلانی کمی سنگین‌تر است. همینطور این نسخه، پاورقی‌های بیشتری دارد که کار خواننده فارسی‌زبان را برای خواندن راحت می‌کند. در مقام مقایسه، به تکه‌های زیر دقت کنید:

خدایا، خدای من! شبانگاه زمینت چه محزون و پاره‌ابرهای خفته بر مردابش چه رازآلود است! و تنها آن‌کس این را می‌فهمد که زائر چنین ورطه‌ای بوده و پیش از مرگ رنج بسیاری برده و با باری گران بر آسمان این زمین پر گشوده باشد؛ و تنها، ازنفس‌افتاده‌ای این را می‌‌فهمد که بی‌دریغایی زمین مه گرفته و مرداب و رودخانه‌هایش را بدرود می‌گوید، با قلبی آرام خود را به دستان مرگ می‌سپارت و می‌داند که تنها در نبود است که آرامش است.

حمید رضا آتش بر آب

کروویف به‌شوخی گفت: «علیاحضرتا! مساله خون و تبار پیچیده‌ترین مساله دنیا است! مارگریتا نیکولایونای گرامی، اگر از بعضی جده‌های اعلا سوال می‌کردیم، و مخصوصاً آنهایی که به داشتن حیا شهره بودند، بی‌تردید رازهای شگفت‌انگیزی فاش می‌شد. در این مورد اصلاً خلاف نکرده‌ام اگر دسته‌ورقی را شاهد بیاورم که هوسی بُر خورده است. مسائلی هستند که در آنها نه سد و موانع مقام و طبقه، نه حتی مرز بین کشورها اصلاٌ تاثیری ندارند. اشاره‌ای می‌کنم: می‌شود فرض کرد که اگر کسی به‌فلان ملکه قرن شانزدهم فرانسه بگوید که بعد از این همه سال من در مجالس رقص مسکو، افتخار شانه به شانه ساییدن با نوۀ نوۀ نوۀ نوۀ نوۀ دخترش را پیدا کردم، حتماً سخت شگفت‌زده می‌شود. راستی رسیدیم!»

عباس میلانی

از سوی دیگر، ترجمه‌ی بهمن فرزانه نیز داستانی دارد. فرزانه سال 92 در تهران فوت کرد. سال 96 در بایگانی اسناد، نسخه‌ای از ترجمه‌ی فرزانه از کتاب پیدا شد. فرزانه مشخص نیست دقیقا چه زمانی اما احتمالا از ایتالیایی کتاب را ترجمه کرده بود. نشر امیرکبیر طبق ترجمه‌ی فرزانه، کتاب را با اسم «استاد و مارگاریتا» چاپ کرد. بعد از دو چاپ، نام این کتاب هم به «مرشد و مارگاریتا» تغییر کرد که سبب انتقاداتی شد. با این حال مشکل شد که خواهرِ فرزانه که وارث آثار اوست، این اجازه را صادر کرده است. البته حتی عباس میلانی هم اسم استاد را روی کتاب گذاشته بود اما به پیشنهاد هوشنگ گلشیری فقید که کتاب را ویراست کرد، نام مرشد را روی کتاب گذاشتند.

استاد و مارگاریتا-مرشد و مارگاریتا-عباس میلانی
استاد و مارگاریتا-مرشد و مارگاریتا-عباس میلانی

نظرات کاربران

  • مسئولیت دیدگاه با نویسنده‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *