سه شنبه ها با موری رمانی بود که سال 1997 توسط میچ آلبوم آمریکایی منتشر شد. این رمان فلسفی که تا حد بسیاری به مسئلهی مرگ میپردازد، چه در آمریکا و چه در ایران پس از ترجمه، به محبوبیت بالایی رسید. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | سه شنبه ها با موری | Tuesdays with Morrie |
نویسنده | میچ آلبوم | Mitch Albom |
گونه ادبی | داستان، رمان فلسفی، خاطرهنویسی |
انتشارات در ایران | شمشاد و نشرهای دیگر |
مترجم | شهرزاد ضیائی و مترجمان دیگر |
تعداد صفحه | 192 |
سال انتشار | 1997 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی میچ آلبوم
میچل دیوید آلبوم در ماه می سال 1958 در خانوادهای یهودی، در نیوجرسی متولد شد. در محلهای کوچک و متوسط بزگ شد؛ یکی از آن محلههایی که اعضایی ثابت دارند و ساکنان محله را ترک نمیکنند. میچ، والدینی حمایتگر داشت که به او میگفتند انتظار نداشته باش تا آخر زندگیات همینجا باشی، جهان بزرگی آن بیرون است، برو و آن را ببین. میچ، یکی از خوهرها و یکی از برادرهایش این نصیحت را گوش دادند و به مناطقی دیگر کوچ کردند، از جمله برادر و خواهر میچ که در اروپا زندگی میکنند.
آلبوم همینک در نیویورک زندگی میکند. او خبرنگاری میکند و بسیار به موسیقیهای شبانه علاقه دارد و در همین خصوص در جوانی برای نشریهی «کوئینز تریبیون» مقالاتی نوشته بود. این فعالیتها سبب شد که او به دانشگاه کلمبیا، کالج ژورنالیسم بورسیه شود. برای اینکه بتواند هزینهها را بدهد، مدتی پرستار بچه شده بود. او همینطور مدتی در مجلهی اسپورت کار کرد. وقتی درس را تمام کرد، برای نشریات اسپورتس ایلاستریتد، جیایاو و چند مجلهی دیگر مینوشت. برای مثال مسابقات المپیک را پوشش میداد.
سال 1983، میچ به عنوان نویسندهی تمام وقت برای نشریهی The Fort Lauderdale استخدام شد و پس از مدتی راهی Detroit Free Press شد. او همینطور به خاطر نوشتههای ورزشی یک سری جایزه برنده شد. از جمله اینکه سیزده مرتبه برنده جایزه بهترین ستوننویس ورزشی اتحادیه ورزشینویسان آمریکا شد که یک رکورد است. ستونهای ورزشی آلبوم بسیار محبوب شده بود، پس از او خواسته شد که از مسائل غیرورزشی هم بنویسد. او شروع به نوشتن از زندگی و ارزشهای آمریکایی کرد.
آلبوم نوشتن کتاب را هم با کتابهای ورزشی در انتهای دههی هشتاد شروع کرد با این حال وقتی نوشتههایش از فضای ورزش دور شد، به شهرت بیشتری رسید.
فعالیتهای دیگر
از دیگر فعالیتهای او میتوان به حضور در رادیو به عنوان میزبان برنامه و گزارشگر ورزشی اشاره کرد. او همینطور در شبکهی تلویزیونی ESPN هم در برنامههای متفاوت ورزشی حضور مرتب دارد.
آلبوم را همینطور به عنوان ترانهسرا و پیانیست میشناسیم. برای کریسمس 1992 او ترانهای نوشت که توسط آرنولد شوارزنگر کارگردنای شد و به یک سری جایزه رسید. او همینطور با چندین هنرمند مختلف به عنوان ترانهسرا همکاری داشته است. همینطور در دورهی او عضو یک گروه راک از نویسندهها بود که چند سالی فعالیت داشت و سال 1995 از هم پاشید. از جمله استفن کینگ هم در این گروه حاضر بود.
آلبوم، به طور جدی در امور خیریه فعالیت دراد. او حتی به عنوان یکی از موسسین یک خیریه در سال 1989 مطرح شد که در زمینهی کودکان محروم و تلاش برای تحصیل آنها فعالیت دارد. پس از آن تاریخ هم کارهای خیریهی بسیاری بخصوص در زمینههای آموزشی انجام داده است.
او سال 2010 در یکی از قسمتهای سیمپسونها به اسم سه شنبه ها با اَبی، صداپیشه بود.
بررسی آثار
- بو: زندگی، شادیهای یک اسطوره لیگ فوتبال (آمریکایی) دانشگاهی (1989): به زندگی یکی از مربیان آمریکایی، بو شمبچلر پرداخت. کتاب به لیست پرفروشهای نیویورک تایمز رسید.
- پنج شگفتانگیز (1993): در مورد اعضای تیم بسکتبال دانشگاه میشیگان در مسابقات NCAA بود.
- سه شنبه ها با موری (1997)
- پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید (2003): ادی، سرپرست تعمیرکاران یک پارک است که بر اثر سانحهای جان خود را از دست میدهد. او در دنیای پس از مرگ به هوش میآید، جهانی که در آن باید زندگیاش را مرور کند. پنج نفر در این سفر مقابل او قرار میگیرند که به سوالهایی که در طول زندگی داشته، جواب میدهند.
- برای یک روز بیشتر (2006): کمی شبیه به سه شنبه ها، به خاطرات نویسنده مربوط است. او یک روز برای خرید خانهای قدیمی که پیشتر متعلق به خانوادهاش بوده، به آنجا میرود. بعد کناب یک زمین بسکتبال توقف میکند که پیرمردی چمنزن سر صحبت را با او باز میکند. وقتی متوجه میشود میچ نویسنده است، توصیه میکند که میچ داستان زندگی او را بنویسد. او زمانی بسکتبالیست حرفهای بود و یک بار خودکشی کرد.
- کمی ایمان داشته باش (2009): یک خاخام و یک کشیش در مرکز دستان هستند. رابطهی این دو در مرکز داستان است. آلبوم، خود نیز در داستان حاضر است و توضیح میدهد خاخام از او خواسته در زمان مرگش برای شرکتکنندهها در مراسم صحبت کند.
- زمان دار (2012): در داستان، مخترع اولین ساعت جهان در مرکز قصه است. او به جرم تلاش برای محاسبهی زمان محکوم میشوود؛ محکوم به تبعید به غربی و قرنها شکنجه. او بالاخره آزاد میشد اما به شرطی این آزادی به دست میآید که دو نفر را با مفهوم حقیقی زمان آشنا کند.
- اولین تماس تلفنی از بهشت (2013)
- سیمهای جادویی فرانکی پرستو (2015)
- نفر بعدی که در بهشت ملاقات میکنید (2018)
- در جستجوی چیکا (2019)
نقد و بررسی کتاب سه شنبه ها با موری
سه شنبه ها با موری کتابی بود که میچ آلبوم، نویسنده آمریکایی با مرور خاطرات خود در سال 1997 منتشر کرد. نویسنده که تا پیش از آن تقریبا تنها در حوزهی ورزش شناخته میشد، با این کتاب موفق شد توجه بسیار زیادی را به دست آورده و به شهرت برسد. او دز کتاب، به خاطرات خود از موری شوارتز استاد سابق جامعهشناسیاش پرداخته که از در سالهای آخر عمر با بیماری ALS دست به گریبان بود و سرانجام همین بیماری جانش را گرفت. کتاب موفقیت بسیاری کسب کرد و توانست در سال 2000 برای 23 هفته در لیست پرفروشترین کتابهای غیرداستانی نیویورک تایمز جا بگیرد. همینطور تا چهار سال بعد، این کتاب در لیست پرفروشها ظاهر میشد. سال 2006 اعلام شد سه شنبه ها با موری پرفروشترین کتاب خاطرهمحور تاریخ است.
آلبوم همینطور ورژن صوتی کتاب را با صدای خود منتشر کرد. د این فایل صوتی، یک سری از صحبتهای موری که آلبوم ضبط کرده بود هم شنیده میشد. کتاب همینطور برای ساخت فیلمی تلویزیونی مورداقتباس قرار گرفت. این فیلم با بازی جک لمون همراه شد که آخرین فیلمی بود که این اسطورهی هالیوود بازی میکرد.
در بیستم و پنجمین سال انتشار کتاب اعلام شد که سه شنبه ها با موری تاکنون 17.5 میلیون نسخه به فروش رفته است. همینطور کتاب به 48 زبان ترجمه شده که یکی از آنها زبان فارسی است.
داستان کتاب
میچ آلبوم در میانهی دهه نود، ورزشینویسی موفق است. او متوجه بیماری استاد جامعهشناسی خود میشود و با او تماس برقرار میکند. قراری هماهنگ میشود و میچ، به ماساچوست میرود تا موری شوارتز ررا ببیند. در حالی که یک سری اعتصابات بین خبرنگاران در جریان است، آلبوم زمان پیدا میکند تا هر سه شنبه سراغ شوارتز برود. پی از مرگ شوارتز، چهارده مرتبه این ملاقاتها ادامه پیدا کردند. آلبوم تلاش کرده چیزهایی که استاد سابقش در این چهارده جلسه برای او گفته را به مخاطب منتقل کند.
شوارتز از بیماری ALS رنج میرد که به فارسی «اسکلروز جانبی آمیوتروفیک» ترجمه شده است. او که دیگر قادر به تدریس در دانشگاه نبود، در واقع کلاسهای آخر خود را در خانه به صورت خصوصی با آلبوم برگزار کرده است. موری از چیزهای مختلفی صحبت میکند اما بیشتر از همه، از مرگ و زندگی سخن میگوید.
بخشی از متن کتاب
«حقیقت این است که امروزه هیچ بنیان و هیچ زمین محکم و امنی وجود ندارد که مردم بتوانند روی آن بایستند مگر خانواده. این موضوع از زمانی که مریض شدم برای من روشنتر شده است. اگر حمایت، عشق و توجه و نگرانی که از خانواده میگیری وجود نداشته باشد، چیز زیادی در دست نخواهی داشت. عشق بینهایت مهم است. همانطور که شاعر بزرگ ما اودِن گفته بود: یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.» فوراً آن را یادداشت کردم «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید.» اودن این را گفته بود؟ موری گفت: «یا به هم عشق بورزید یا بمیرید. زیباست، مگر نه؟ و این حرف یک حقیقت محض نیز هست. بدون عشق، ما پرندگانی با بالهای شکسته هستیم.
«پذیرای هر آنچه باشکه قادر به انجام آن هستی و هرآن چه که قادر به انجامش نیستی. گذشته را همانگونه که گذشته بپذیر، بی آنکه سعی در نفی آن داشته باشی، بی آنکه آن را نادیده بگیری؛ بیاموز که خود را ببخشی و از بخشش دیگران غافل نشو؛ و هیچگاه تصور نکن که برای انجام این کارها دیر شده است.»
بخشی از مشکل این است که همه یکجورهایی عجله دارند. مردم معنای زندگیشان را درنیافتهاند بنابراین دائماً به دنبال آن میدوند. آنها به ماشین بعدی، به خانهی بعدی و کار بعدی فکر میکنند. بعد متوجه میشوند که این چیزها هم خالی و بیمعنی است و به باز هم میدوند و میدوند.»
موری گفت: «من به حضور کامل اعتقاد دارم. این بدین معناست که باید با آدمی باشی که کنارت است. میچ، در این لحظه که من با تو صحبت میکنم، سعی میکنم تمام تمرکزم را روی آنچه بین ما میگذرد، بگذارم. به حرفهایی که هفتهی پیش زدیم فکر نمیکنم. به اتفاقاتی که قرار است این جمعه بیفتد فکر نمیکنم. به حضور در یک برنامهی دیگر کاپل یا دربارهی داروهایی که باید بخورم، فکر نمیکنم. «من با تو حرف میزنم. من به تو فکر میکنم.»
«بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر میکنیم که لایق عشق نیستیم، فکر میکنیم اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیبپذیر میشویم؛ اما یک مرد خردمند به نام لِوین حرف خوبی زد. او گفت: عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.» دوباره حرفش را تکرار کرد و این بار برای تأثیرگذاری بیشتر روی هر کلمه مکث کرد: «عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.»
موری گفت: «در کشور ما یک تضاد بزرگ بین آنچه ما میخواهیم و آنچه بدان نیازمندیم وجود دارد. تو به غذا نیاز داری اما دسر شکلاتی میخواهی. باید با خودت صادق باشی. تو به جدیدترین ماشین ورزشی نیاز نداری؛ تو به بزرگترین خانه نیاز نداری. واقعیت این است که این چیزها تو را راضی نخواهد کرد. میدانی چه چیزی احساس رضایت واقعی را در تو ایجاد میکند؟» چی؟ «سهیم شدن هر آنچه داری با دیگران.»
اقتباس
شبکه ABC آمریکا سال 1999 فیلمی به عنوان سه شنبه ها با موری، با اقتباس از روی کتاب ساخت. مایک جکسون کارگردان کار بود و فیلم توانست نظرات مثبتی را از منتقدین به دست بیاورد. جک لمون در نقش موری در فیلم ایفای نقش کرد که آخرین نقش او هم بود. فیلم در مراسم جوایز امی بسیارر موفق بود. جک لمون بهترین بازیگر اصلی مرد در فیلم یا مینیسری لقب گرفت. همینطور فیلم به عنوان بهترین فیلم، هنک آزاریا بهترین بازیگر مرد مکمل لقب گرفت. جوایز بهترین تدوین و صدابرداری هم به همین فیلم اهدا شد. در مراسم اهدای جوایز فیلم در امی، آلبوم هم حاضر بود و لمون در سخنرانی خود شخصاً از او تشکر کرد.
کتاب همینطور سال 2002 در یک تئاتر برادوی مورد اقتباس قرار گرفت.
جایگاه کتاب
برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. سه شنبه ها با موری را با کیمیاگر، مردی به نام اوه، مسیر سبز و انسان در جستجوی معنا مقایسه کردیم. همانطور که میبینید، به جز کیمیاگر، سه شنبه ها جایگاهی بالاتر از سایر کتابهای لیست دارد.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. به صفحهی آلبوم در گودریدز رفتیم. سه شنبه ها با موری با 924 هزار امتیاز، بالاتر از کتابهای دیگر این نویسنده قرار دارد. همینطور میانگین امتیازات کتاب 4.1 از 5 است. پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنند با 661 هزار، برای یک روز بیشتر با 139 هزار و زمان دار با 107 هزار امتیاز در رتبههای بعدی جا دارند. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در خصوص کتاب سه شنبه ها از کاربران گودریدز میآوریم.
نظر مثبت
4 از 5 به کتاب نمره داده است:
«بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید»
الان که این ریویو رو مینویسم چهار روز از تموم کردن کتاب گذشته و هنوز فکرم درگیرشه. شاید همین جمله برای ریویوی کتاب کافی باشه، اما خب من معمولا آدم پر حرفیام.
سهشنبهها با موری رو توی گروه کتابخوانی و با باقی دوستان خوندم. برخی از دوستان چند صفحه اولش رو خوندن و جذب نشدن و بد و بیراه گفتن و چند نفر هم تمومش کردن ولی چندان راضی نبودن. بعضی هم نیمه تموم گذاشتنش، اما من از اولش احساس میکردم این کتاب یه چیزی داره. حرف اصلی کسایی که از کتاب ناراضی بودن، این بود که کتاب خیلی شعاریه. همینجا بهتره تکلیف رو روشن کنم. آره، سهشنبهها با موری یک کتاب شعاریه. اما همینجا هم لازمه یه چیز دیگه اضافه کنم: کی گفته شعار چیز بدیه؟
ما آدمایی هستیم که شعار دور و برمون رو گرفته، شعارایی که هیچوقت هیچجا نمودش رو نمیبینیم، اونقدر از شعار اشباع شدیم که کلا قیدش رو زدیم و فکر میکنیم بده. اما کی اینطور گفته؟ شعار اصلا بد نیست. اینکه یه افراط به تفریط منجر بشه، بده. سهشنبهها با موری یک کتاب شعاریه ولی به نظرم همه ما هر از چند گاهی به اینجور کتابا نیاز داریم. به قول یکی از دوستام ما همه زندگیمون رو روی شعار میسازیم!
البته انکار نمیکنم که کتابا زمان خاص، سن خاص، شرایط روحی خاص یا ترکیبی از اینا رو لازم دارن تا به دلمون بشینن و من فکر میکنم زمان مناسبی با موری آشنا شدم. توی همین چهار روزی که از تموم کردنش گذشته، ذهنم همش درگیرشه و همش دارم نمودهاش رو توی زندگیم میبینم و چی جز این میتونه نهایت ارزش یک کتاب رو نشون بده؟ موری به من یاد داد که به هر چیزی جور دیگه نگاه کنم، که پول همه چیز نیست، که مرگ درست بغل گوشمه و اینکه واقعا به کجا چنین شتابان؟ اثرات کوتاه مدت این کتاب روی من محسوسه ولی فکر میکنم تاثیرات بلند مدتش خیلی بیشتر از اینا باشه. البته این چیزیه که زمان مشخص میکنه.
البته به نثر کتاب میشه ایراداتی هم وارد کرد مثل اینکه ریتم کتاب برخی جاها کند میشه یا موری بعضی نکتهها رو چندین و چند بار تکرار میکنه که یه کم آزاردهنده است. با این حال احساس میکنم نمره 4 نمره قابل قبولی برای «سهشنبهها با موری» باشه.
کامنت فارسی از امین
نظر منفی
دو ستاره از 5 ستاره:
چقد عجیب. چقد امتیازهای بالا. خیلی هم زیاد دستم موند. بس که برام مسخره بود. من عادت دارم کتابی رو که دارم میخونم با خودم همهجا ببرم، حتی توی توالت. اینم همهجا میبردم و با این قطر کمش باید زود هم تموم میشد. اما از بس سر هر قسمت حرص میخوردم یا میل نداشتم بخونمش، کشش دادم.
کتابهای میچ آلبوم درونمایهمحورن، بنابراین خیلی توی گونهای قرار نمیگیره که نقد تخصصی از نظر داستانی روشون انجام بشه. نیمهزردن بهعبارتی. اما این کتاب برای من کاملاً زرد بود. یه زردِ مسخره و بیفایده. اگه موری یه آدم معمولی بود، باهاش مشکلی نداشتم. ولی طرف مثلاً استاد دانشگاه بوده، مثلاً میچ آلبوم ازش خیلی چیز یاد گرفته بوده. جز تیکههایی که دربارۀ مرگ و زندگی و خونواده صحبت میکرد، بقیه جاهاش رو اصلاً دوست نداشتم. سوای اینکه ظرافت ادبی و داستانی هم نداشت و ازین نظر هم جذبم نمیکرد، خودِ بحثها هم ابتدایی بودن. توی یکی از ریویوها خوندم که حتی به بحث وارد نمیشد و در حد مقدمه میموند، اینو که خوندم گفتم دقیقاً! نمدونم چطور وقتی خیلی شعاری و سطحی دربارۀ هر مبحث بحث میکرد، اینقدر روی همه تأثیر گذاشته. شاید درست به همین خاطر هم بوده؛ شاید مردم فقط یه چیزِ دلخوشکُنَکی میخوان. مثل قرص، سریع و راحت بخورن و سریع و راحت هم جواب بگیرن و تموم.
درحاشیه اینم بگم که من سهشنبهها با موریِ نشر قطره رو خوندم و از نشر قطره تعجب کردم! اولاً ترجمه دو سه تا ایراد خیلی واضح داشت که کاش یادداشت میکردم اینجا میگفتم. بعدم انگار کتاب رو یک نفر هم قبل چاپ نخونده بوده! حرفم بیرحمانهست. ولی انگار ویراستار نداشته. از بس پُر از مشکلات ویرایشی، اونم بعضاً مشکلات پیشپاافتاده بود.
سهشنبهها با موری رو با امید این خوندم که حالم خوب شه. یه دورهای سردماغ نبودم. حالمم بدتر کرد؛ کاش اینقد سطحی نبود. هیچجایی منو متأثر نکرد. یکی دو جمله ازش یادمه که برا حسنختام میگم حالا که اینقد ازش بد گفتم.
عین جمله رو یادم نیست ولی میگفت ماها قبل اینکه بچهدار شیم همهش فکر میکنیم بچههامون رو به بهترین شکل تربیت کنیم و اشتباههای بقیه رو نکنیم، ولی وقتی بچهدار میشیم بدترین مادر و پدرهای دنیاییم.
کامنت فارسی از جیپسی
بهترین ترجمه سه شنبه ها با موری
طی سالهای اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگسها، سیزده دلیل برای اینکه، کتابهای دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمههای متعدد شده است. موارد زیر، ترجمههای متفاوت کتاب هستند:
- سهشنبهها با موری | انتشارات پر | رضا زارع
- سه شنبه ها با موری | نشر قطره | مندی نجات
- سه شنبه ها با موری | نشر آزرمیدخت | رضا زارع
- سهشنبهها با موری | نشر البرز | مهدی قراچه داغی
- سه شنبه ها با موری | انتشارات شمشاد | شهرزاد ضیائی
- سه شنبه ها با موری | نشر پنگوئن | جمیل ابریشمی
- سهشنبهها با موری | نشر روزگار | راضیه عبدلی
- سهشنبهها با موری | انتشارات یوشیتا | سمیه جوادیان
- سهشنبهها با موری | انتشارات صبح صادق | محمود دانایی
- سهشنبهها با موری | انتشارات ندای الهی | رضا حسن زاده
- سهشنبهها با موری | نشر آوای مکتوب | علیرضا نوری
بین نسخههای ترجمهشدهی کتاب به ترجمههای رضا زارع (نشر پر)، مندی نجات (نظر قطره) و شهرزاد ضیائی (نشر شمشاد) بیشتر از بقیه اشاره میشود. با این حال، هرکدام از این نسخهها هم منتقدانی دارند. عجیب این است که هیچکدام از نشرهای مهم تا حالا دست روی این کتاب نگذاشتهاند و همینطور مترجمهای معروف هم مسیرشان به آن نخورده است.
نظرات کاربران