بر باد رفته رمانی بود که مارگات میچل نویسنده آمریکایی در سال 1936 نوشت. این داستان که با ساخت فیلمی به همین نام به اوج شهرت رسید، باعث شد که نویسنده به جایزه پولیتزر نیز دست پیدا کند. کتابی که بیش ز سی میلیون نسخه در سراسر جهان فروش رفته و در ایران نیز بارها ترجمه شده و محبوبیت کسب کرده است. در ادامه شما را با نویسنده، کتاب، واکنشها به کتاب و ترجمههای آن آشنا خواهیم کرد. با خوبو همراه باشید
نام کتاب | بر باد رفته | Gone with the Wind |
نویسنده | مارگارت میچل | Margaret Mitchell |
گونه ادبی | داستان، رمان عاشقانه، داستان تاریخی |
انتشارات در ایران | نگاه و نشرهای دیگر |
مترجم | حسن شهباز و مترجمان دیگر |
تعداد صفحه | 1037 |
سال انتشار | 1936 |
خرید آنلاین | |
دانلود نسخه آنلاین |
بیوگرافی مارگارت میچل
مارگارت میچل، نوامبر 1900 به عنوان یک جنوبی، یک بومی منطقهی جورجیا متولد شد. او در خانوادهای ثروتمند و سیاستمدار به دنیا آمد. پدر او وکیلی مهم و مادرش فعالی در حوزه حق رای زنان بود. اجداد آنها اهل اسکاتلند بودند که در قرن هجدهم به ایالت جورجیای آمریکا آمده بودند و در جنگ استقلال و بعدها جنگ داخلی جنگیده بودند.
کودکی و نوجوانی
مارگارت در کودکی تا حد زیادی تحت تاثیر مادربزرگ مادری خود، انی استفنز رشد کرد. زنی ثروتمند که طبق گزارشها سختگیر و رکیک بود. رابطهی مارگارت و مادربزرگ در ادامه به تیرگی گرایید با این حال، او همیشه متذکر میشد که «انی» همیشه اطلاعاتی را به او منتقل میکرد که چشمهایش را باز میکرد؛ بخصوص د مورد جنگ داخلی و دوره بازسازی که بعد از جنگ آمد.
اتفاقی عجیب در کودکی مارگارت رخ داد. وقتی سه ساله بود دامن او جایی گیر میکند و میسوزد. به دنبال این مسئله، مادر خانواده که او را بی دست و پا میدید، مارگارت را مجبور میکرد که شلوار بپوشد که برای دختران در آن دوره بسیار غیرمعمول بود. از این رو، مارگارت را تا سالها جیمی که اسم پسر است صدا میزدند. او همینطور خصوصیاتی پسرانه داشت از جمله اینکه با از بچگی اسبسواری میکرد و عصرها این کار را با کهنهسربازان ارتش موتلفه انجام میداد.
مارگارت همینطور از کودکی علاقه زیادی به خواندن رمان نشان میداد. برای مثال به نوشتههای چارلز دیکنز و ویلیام شکسپیر علاقه نشان میداد. همینطور علاقه زیادی به خواندن در خصوص جنگ داخلی داشت. اولین داستانهایی که او نوشته، افسانهمانند در خصوص حیوانات یا ماجراجوییها بود. او در 12 سالگی داستانی 237 صفحهای در فضای جنگ داخلی آمریکا نوشت. در حالی که اروپا درگیر جنگ جهانی اول بود، مارگارت به مدرسه میرفت. در تئاتر مدرسه، نقش کاراکترهای مرد را بازی میکرد.
جوانی
میچل در ابتدای جوانی رابطه نزدیکی با مردان داشت و با پنج نفر رفت و آمد داشت. سال 1922 با دو مرد راببطهای جدی داشت و سرانجام برخلاف نظر خانواده با یکی از آنها به اسم برین کینارد آپشاو (معروف به Red) ازدواج کرد؛ ازدواجی که تنها دو سال طول کشید. ساقدوش آنها مردی به اسم جان مارش بود که همسر بعدی میچل بود و سال 25 ازدواج کردند. میچل که پدری پروتستان و مادری کاتولیک داشت، در همین دوره کاتولیسم را رها کرد و پروتستان شد.
اولین شغل جدی مارگارت، کار در مجلهی هفتگی آتالانتا ژورنال بود، چیزی که مورد پسند خانواده نبود. او از چیزهای متمنوعی مینوشت، مثلا یکی از اولین نوشتههایش در مورد انقلاب فاشیستی در ایتالیا بود. دورهی روزنامهنگاری او چهار سال به درازا انجامید و از آن کناره جست. در حالی که آسیبی مچپایش را آزار میداد، در این دوره خانهنشین شد. برای سرگرم شدن، همسرش کتابهای بسیاری را به درخواست مارگارت میخرید تا او بخواند. ایدهی نوشتن بر باد رفته همینجا متولد شد، روزی که جان به او گفت به جای خواندن این همه کتاب، بهتر نیست کتاب خودت را بنویسی؟ نوشتن این کتاب سه سال طول کشید.
سالهای آخر عمر
وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد، مارگارت داوطلب صلیب سرخ شد. او همینطور نامههایی برای سربازان مختلف مینوشت که این نامهها فضایی طنز و ترغیبکننده داشت. او همینطور اسپانسر ساخت دو ناو جنگی آمریکا در طول جنگ شده بود که در برخی از نبردها مورداستفاده قرار گرفته بودند.
در آگوست 1949، مارگارت که آن زمان 48 سال داشت، وقتی از عرض خیابان عبور میکرد، با اتوموبیلی که با سرعت در لاین خلاف عبور میکرد تصادف کرد. پنج روز بعد در حالی که دیگر نتوانست هوشیاری خود را به دست بیاورد، درگذشت. راننده، هیو گراویت در زمان رانندگی مست بود و یازده ماه زندانی شد.
بررسی آثار
- Lost Laysen
- مارگارت میچل طی دورهی زندگی خود هیچ کتابی به جز بر باد رفته را منتشر نکرد، با این حال این داستان هم حالا از او در دسترس است. داستان در سل 1916 در 15 سالگی مارگارت نوشته شده اما سال 1996 منتشر شد. او در نووجوانای خود پیشنویس داستان را که دستنویس هم بود را به پسری به اسم هنری که دوست داشت میدهد. هنری سال 1945 میمیرد و دستنویس تا سال 1996 پیدا نمیشود. پسرِ هنری آن را به موزه میدهد و بعد یک انتشارات آن را چاپ میکند. دستان براساس آدمهای واقعی که از دوستان میچل بودند نوشته شده است. به لحاظ ارزش هنری حرف چندانی برای گفتن ندارد اما برای علاقهمندان این نویسنده جالب توجه است.
- The Big Four
- رمانی چهارصد صفحهای بود که میچل در دوران مدرسه نووشت. دستنویس کتاب در دسترس نیست. گزارشهایی وجود دارد که میچل یا اطرافیانش آن را از بین بردهاند.
- Ropa Carmagin
- رمانی کوتاه بود که سال 1920 نوشته شد. داستان دختری جنوبی که عاشق مردی دونژادی شده ست. پیشنویس این داستان به همراه بر باد رفته سال 1935 به انتشارات مکمیلان داده شد اما کتاب برای چاپ تائید نشد. آنها باور داشتند که داستان بیش از اندازه کوتاه است تا چاپ شود.
- بر باد رفته
نقد و بررسی کتاب
بر باد رفته رمانی بود که مارگارت میچل در حالی که به دلیل آسیبدیدگی مچ پا خانهنشین شده بود نوشت و سال 1936منتشر کرد. کتاب مورد اقبال بسیاری چه در زمان چاپ و چه همین حالا قرار گرفته است. از آن به عنوان یکی از مهمترین رمانهای کلاسیک آمریکا یاد میشود که به خوبی توانسته دورهی اواسط قرن نوزدهم و طی جنگ داخلی آمریکا ر به تصویر بکشد. کتاب تاکنون بیش از سی میلیون نسخه فروخته و به 27 زبان ترجمه شده است. کتاب تا اندازهای اثرگذار بود که باعث شد نویسنده یک سال بعد از انتشار کتاب، به جایزه ارزشمند پولیتزر برسد. تا زمان مرگ میچل از او خواسته میشد که دنبالهای بر کتاب بنویسد اما هرگز زیر بار نرفت.
داستان کتاب
داستان کتاب حول محور دختری به اسم اسکارلت است. او زیباست و از خانوادهای ثروتمند میآید. اسکارلت وقتی متوجه ازدواج شلی پسر همسایه و دختری مهربان به اسم ملانی آگاه میشود، حسادت وجودش را در بر میگیرد. او تلاش میکند با چالز، برادر ملانی ازدواج کند. چارلز طی جنگ داخلی کشته میشود و اسکارلت خیلی زود بیوه میشود. او به خانه باز میگردد و میبیند چیز زیادی در بساط خانواده هم نمانده است. به همین دلیل با نامزد خواهرش یعنی فرانک ازدواج میکند که فرانک هم در درگیری با دزدها کشته میشود. سومین ازدواج او با رت باتلر است، او بارها به اسکارلت ابراز عشق کرده اما پیشتر زندانی بوده و با احتکار اجناس حین جنگ به ثروت رسیده است.
سرانجام حسادت به ملانی سبب میشود که اسکارلت تن به ازدواج با رت بدهد. آنها دختری دارند که اسکارلت به او توجهی مادرانه ندارد و عشق خود را از او دریغ میکند. رابطهی رت و اسکارلت، خود بخش مهمی از داستان است. آنها هر دو زبانی نیشدار دارند و چندان غرق عشق یکدیگر به نظر نمیرسند. طی جنگ، اسکارلت و ملانی عذاب بسیاری را متحمل میشوند و وقتی جنگ تمام میشود، مالیاتی سنگین روی مزارع قرار داده میشود. با این حال اسکارلت هم که چندان درستکار نیست، راه کسب ثروت در زمانهی جدید را یاد میگیرد.
بخشی از متن کتاب
فردا… بهتر است راجع به این موضوع فردا فکر کنم! فردا همیشه برای فکر کردن بهتر است.
اسکارلت بیقرار جواب داد: “آه پاپا، اگه باهاش ازدواج کنم همه این رفتاراشو تغییر میدم!” جرالد برافروخته به اسکارلت نگاهی انداخت و با بدخلقی گفت: “تغییرش میدی؟ میتونی تغییرش بدی؟ تازه، تو تجربه کافی در مورد زندگی با مردا رو نداری. اشلی رو به حال خودش بذار. هیچ زنی تا حالا نتونسته شوهرشو حتی یه ذره هم عوض کنه، اینو فراموش نکن.
”خدا خودش بهتر میدونه! من یکی که دلم نمیخواد یکی از این سیاهها به خونم بیاد. حتی فکرش هم نمیکنم!” ”من دورادور هم نمیتونم بهشون اعتماد کنم، چه برسه به اینكه بچههامو بهشون بسپرم…” اسکارلت ناخودآگاه به یاد دستهای مهربان و زمخت مامی افتاد. آنها از معجزه آن دستهای آرامش بخش، نوازشگر و با محبت چه میدانستند؟ اسکارلت با بیاعتنایی خندید. ”خیلی عجیبه شما در مورد کسایی که خودتون آزادشون کردین اینطوری فکر میکنین.”
”چرا یه دختر برای اینكه شوهر کنه مجبوره اینقدر احمق باشه؟” ”چون مردا میدونن چی میخوان و فقط به چیزی که میخوان فکر میکنن، فکر کردن به چیزی که میخوان باعث میشه اونا رو از کوه مشکلاتی که ممکنه براشون به وجود بیاد نجات بده. اونا فکر میکنن که دختر کوچولوهایی رو میخوان که مثه گنجیشک غذا میخورن و عقل و شعور هم ندارن. اینطوری یه نجیبزاده، احساسی رو که یه خانم بعد از ازدواج پیدا میکنه نداره و تردید نداره که زنش بیشتر از خودش نمیفهمه.” ”فکر نمیکنی که مردها بعد از ازدواج شگفتزده میشن وقتی میفهمن عقل و شعور زنهاشون بیشتر از اوناست؟” ”خب دیگه اونوقت خیلی دیره، تا اون موقع ازدواج کردن. تازه، مردها توقع ندارن عقل و شعور زنشون از خودشون بیشتر باشه.”
تجربه اسکارلت نشان میداد که دروغگو با شور بیشتری از راستگویی، ترسو از شجاعتش، بیتربیت از ادبش و آدم پست از شرافت خود دفاع میکند اما باتلر اینگونه نبود، به هر چیزی اقرار میکرد، میخندید و به اسکارلت جرأت میداد تا بیشتر بگوید.
اقتباس
- فیلم بر باد رفته سال 1939 روی پرده رفت. ویکتور فلمینگ فیلم را سخت کلارک گیبل نقش رت و ویوین لی نقش اسکارلت را ایفا کرد. در اسکار آن سال، بر باد رفته رکوردی تازه از جوایز اسکار خلق کرده و در هشت زمینه از 13 زمینه ممکن نامزد شد. در پایان جایزه بهترین فیلم، بازیگر زن، بازیگر مکمل زن، کارگردانا، فیلمنامه، فیلم برداری، کارگردانی هنری و تدوین به فیلم اختاص یافت. هنوز از فیلم بر باد رفته به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما یاد میکنند.
- چندین فیلم دیگر در کشورهای دیگر و همینطور چند اجرای تئاتر و حتی چند پارودی با اقتباس از کتاب انجام شده که هیچکدام چندان دارای اهمیت نیستند.
جایگاه کتاب
از حواشی خیر در مورد کتاب، این است که ذهنیت نویسنده را نیز نژادپرستانه معرفی کردهاند و برخی جاها فیلم یا کتاب را ممنوع اعلام کردهاند. سیاهان در داستان همگی کلفت یا کارگر سفیدها هستند و نسبت به این مسئله و مروت ارباب خود شاد هستند. با این حال وقتی جنگ داخلی به اوج خود رسیده، مارگرت میچل از زبان اشلی ویلکز مینویسد:
«برای چه میجنگی؟ تردیدی نیست که این جنگ برای شرافت یا افتخار نیست. جنگ کاری است کثیف! و من از هر چه ناپاک است بدم میآید. من سرباز نیستم و سرباز هم به بار نیامدهام. دلم نمیخواهد در دهانهٔ توپ شهرت و افتخار کسب کنم. بلی محبوبم، من اینجا هستم. در میدان جنگ و آدمکشی، فردی که خداوند از روز اول او را یک روستایی زحمتکش آفرید… ما را فریب دادهاند، همان جنوبیهای خودپرست، همانهایی که خیالبافی و گزافگوئی میکردند که یک تن جنوبی به آسانی خواهد توانست ده نفر شمالی را نابود کند، ادعای اینکه سلطان پنبه خواهد توانست بر جهان فرمانروایی کند. به ما خیانت کردند، همانهایی که کلمات و عباراتی نظیر «سلطان پنبه، ابقای بردگی، حقوق ایالتی و یانکیهای ملعون» را در دهان جنوبیها گذاشتند و آتش نفرت و خودپسندی را دامن زدند… برای چه میجنگی! به یاد حقوق ایالتی و پنبه و غلامان و شمالیها میافتم که ما در آنها حس نفرت را به حد اعلای خود پرورش دادیم.»
همینطور برای بررسی جایگاه کتاب در نزد مخاطبان به سراغ گوگل ترندز رفتیم. این ابزاری از گوگل است که به ما در مقایسه کلیدواژه (اینجا یک سری کتاب) با شرایط قابل تعیین، کمک میکند. دیتای مربوط به این ابزار، از نتایج جستجوی کاربران تعیین شده است. از همین ابزار برای بررسی وضعیت کتاب حاضر استفاده کردیم. به این ترتیب، کتاب را با یک سری کتاب در فضای مشترک مقایسه کردیم. بر باد رفته را با دختری با گوشواره مروارید، زنان کوچک، کونت مونت کریستف و خاطرات یک گیشا مقایسه کردیم که جایی در میانه آنها دارد. به نسبت کلاسیکهایی مانند کشتن مرغ مقلد، آنا کارنینا و غرور و تعصب، کتاب جایگاهی بسیار پایینتر دارد.
همینطور سراغ گودریدز رفتیم. گودریدز سایتی شبیه به شبکه اجتماعی برای عاشقان کتاب است. در گودریدز بر باد رفته تنها کتاب قابل ذکر نویسنده بیش از یک میلیون امتیاز گرفته است. همینطور میانگین امتیازات کتاب 4.3 از 5 است که عددی بسیار بالا است. در ادامه یک نظر مثبت و یک نظر منفی را در خصوص کتاب میآوریم.
نظر مثبت
5 از 5 به کتاب نمره داده است:
بربادرفته مثل کتابای دیگه نبود. بخش بزرگی از زندگیم مال اونه، نه مثل بقیه کوتاه و چندهفتهای. مثل پشتسر گذاشتن یه دوره زیبا از زندگیت با همه سختیها و ماجراهاش، یا عوض مدرسهت، وقتی کلی باهاش خاطره داری. البته که فکر نکنم بربادرفته تموم شده باشه. یعنی، میدونم همهمون صدبار گفتیم وای فلان کتاب اصلا یادم نمیره، بعد یه هفته بعد اسم کتابه رو هم یادت نیست و منم از این خیلی میترسم، که یادم بره و دیگه یادم نیاد چه حسی داشت زندگی تو تارا و کنار اسکارلت. چه حسی داشت کنار اسکارلت، قسم خوردن و فریاد زدن که:” خداوندا! تو شاهد من باش و ببین که من سر عجز فرود نخواهم آورد!”
ببینید کتاب و فیلم اصلا فرق نداشتن باهم. اسکارلت همونجوری بود که توی فیلم بود و همونجوری که تو فیلم ازش متنفر بودم، با کتاب عاشقش شدم. درحالی که اینقد هم فرقشون نبود. دلیل اینهمه عشقم به کتابی که صدبار با کتابای موردعلاقهی دیگم فرق داره چیه؟ نمیدونم. شاید بخاطر همین فرقش بود و اسکارلت. قهرمان کتاب که راستش اصلا هم قهرمان نبود. اسکارلت جنگید، بدبخت شد، خودشو از بدبختی نجات داد. ولی از راه دروغ و دزدی و قتل و هزارجور چیز وحشتناک که اصلا ندیده بودم هیچ شخصیت دیگهای تو کتابا انجام بده. مگه شخصیت منفی. نویسنده توی شخصیتپردازی خیلی صادق بود. جوری که نمیشه گفت شخصیتپردازی، آدم خلق کرد یجورایی. حداقل برای من اینجوری بنظر رسید! هرکس ویژگیای برای خودش داشت که ازش آدم میساخت، شخصیت هرکس پیچیدگیا، تضادهای عجیب و غریب و تفکراتی داشت که با شخصیت خودشون جور بود.
نمیشه گفت تو این کتاب فقط یک چیز بربادرفت رفت. خیلی چیزا بربادرفت که باعث میشه فکر کنم تو زندگی خودمونم چقدر چیزهای متفاوتی رو از دست میدیم ولی گاهی توجهی نمیکنیم، چجوری بعضیوقتا شخصیتمون تغییرات اساسی میکنه و مجبور میشیم پشتسرش بذاریم. مثل اسکارلت که چطور جنگ، اسکارلتِ کودک رو نابود کرد. خودش میگفت جایی میان این راه طولانیای که اومدم، طفولیتم رو جا گذاشتم.
کامنت فارسی از دینیا
نظر منفی
سه ستاره از 5 ستاره:
کتابخونه فقط جلد اول این کتاب رو داشت و مجبور شدم به یکی رو بیندازم که جلد دومش رو برام بیاره. کتاب خوبی بود، ولی شروع و پایان آزار دهندهای داشت. حدود دویست صفحه از اولش و از آخرش اگه تغییر میکردن، خیلی خیلی بهتر میشد.
ساختارشناسیِ سقوط
یه سری فیلم های مافیایی هستن که خط سیر مشترکی دارن که چهار مرحلهایه (که بشخصه دوست دارم این سیر داستانی مشترک رو):
۱. یه شخصیت معرفی میکنن که چندان زندگی خوبی نداره.
۲. بعد این شخصیت کمکم میجنگه و با خلاف کردن پولدار میشه. تا اینجا ما این شخصیت رو دوست داریم.
۳. بعد که شخصیت پولدار و قدرتمند شد، کمکم تبدیل میشه به یه آدم عوضی و پولپرست و همهی اطرافیاش رو میرونه. اینجا ما از شخصیت بیزار میشیم.
۴.در آخر، شخصیت سقوط میکنه. یا کشته میشه یا بازداشت میشه یا همه چیشو از دست میده.فیلمای پدرخوانده، صورت زخمی، خون به پا خواهد شد، بری لیندون و گانگستر آمریکایی تقریباً این خط داستانی رو دارن. سیر داستانی بر باد رفته هم مشابه همینه.
کامنت فارسی از محمدفواد
بهترین ترجمه رمان بر باد رفته
طی سالهای اخیر، این کتاب هم مانند بیمار خاموش، مردی به نام اوه، در انتظار گودو، نیمه تاریک وجود، پنج قدم فاصله، والدین سمی، سالار مگسها، سیزده دلیل برای اینکه، کتابهای دن براون، دن کیشوت و گتسبی بزرگ درگیر ترجمههای متعدد شده است. موارد زیر، ترجمههای متفاوت کتاب هستند:
- بر باد رفته | نشر نگاه | حسن شهباز
- بر باد رفته | انتشارات دبیر | کیومرث پارسای
- بر باد رفته | نشر ناهید | پرتو اشراق
- بر باد رفته | انتشارات آتیسا دو جلدی | لهام رحمانی
- بر باد رفته | انتشارات گویش نو | محمد صادق شریعتی
- بر باد رفته | انتشارات نفیر | سمیه اصغری
- بر باد رفته | انتشارات کتاب پارسه | مهدی کریمی
- بر باد رفته | انتشارات آسو | لیلا مدبر
- بر باد رفته | انتشارات نظاره | سوسن اردکانی
- بر باد رفته | انتشارات اکباتان | الهام دانش نژاد
بین ترجمههای مختلف این کتاب، نسخهی حسن شهباز عموماً به عنوا نبهترین ترجمه معرفی شده است. نشر نگاه در دو جلد این ترجمه را منتشر کرده است.
نظرات کاربران