فیلم شیدا فیلمی ایرانی است که توسط کمال تبریزی در سال ۱۳۷۷ ساخته شده و در هفدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر اکران شد.
به گزارش خوبو، شیدا فیلمی عاشقانه از کمال تبریزی است که مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. این فیلم از سایت معتبر IMDB، نمره متوسط 6.3 را کسب کرده است. 375 نفر به این فیلم نمره دادهاند.
این فیلم در برخی از محافل خارجی نیز شرکت کرد که از آن جمله میتوان به جشنواره بینالمللی فیلمهای ایرانی در موزه هنرهای زیبای هیوستن (آمریکا)، جشنواره بینالمللی فیلمهای ایرانی در مرکز فیلم شیکاگو دوره دهم (آمریکا)، جشنواره هفته فیلم ایران در کاخ فرهنگی شارجه (امارات)، جشنواره هفته فیلم ایران در دمشق (سوریه)، و جشنواره بینالمللی فیلم بنگلادش دوره دوم اشاره کرد.
دانلود رایگان فیلم شیدا
عوامل و بازیگران فیلم شیدا
شیدا فیلمی است که در ژانر درام، عاشقانه، جنگی و دفاع مقدس توسط کمال تبریزی ساخته شده است. کمال تبریزی کارگردان سینمای ایران است. او تا به حال در رشتههای تدوین، تهیه و تولید، صحنه و لباس، فیلمبرداری، فیلمنامه و کارگردانی فعالیت کرده است. او موفق به ساخت آثار مطرحی همچون لیلی با من است، فرش باد، مارمولک، همیشه پای یک زن در میان است، یک تکه نان، امکان مینا، ما همه با هم هستیم، مارموز و مهر مادری شده است.
لیلا حاتمی از بازیگران مشهور فیلم شیدا است که افتخارات مختلفی از جمله سه جایزه جشنواره فیلم فجر و یک جایزه جشنواره بینالمللی فیلم برلین دریافت کرده است. او در سال ۱۳۹۱ از سوی دولت فرانسه نشان لژیون دونور را دریافت کرد. او برای بازی در نقش زنی نازا در درام لیلا (۱۳۷۵) مورد تحسین قرار گرفت و دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. مدتی بعد برای بازی در شیدا (۱۳۷۷) نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر شد. همچنین برای بازی در نقش زنی روسپی در آب و آتش (۱۳۷۹) جایزه بهترین بازیگر زن را از سوی جشن سینمای ایران دریافت کرد. او برای سالاد فصل (۱۳۸۳) بار دیگر نامزد دریافت جایزه جشنواره فجر شد و برای بیپولی (۱۳۸۷) توانست این جایزه را به خود اختصاص دهد. حاتمی برای بازی در درام جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) جایزه خرس نقرهای بهترین بازیگر زن را دریافت کرد و در ادامه برای نقشآفرینیهایش در چیزهایی هست که نمیدانی (۱۳۸۹)، نارنجیپوش (۱۳۹۰)، دوران عاشقی (۱۳۹۳) و رگ خواب (۱۳۹۵) مورد تحسین قرار گرفت. او در رگ خواب برای بازی در نقش یک زن آسیبپذیر بار دیگر جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره فجر و جشن سینمای ایران دریافت کرد.
پارسا پیروزفر، دیگر بازیگر مشهور فیلم شیدا، بازیگر، کارگردان تئاتر و نمایشنامهنویس ایرانی است. او فعالیتش را در اوایل دهه ۱۳۷۰ آغاز کرد. او در سال ۱۳۸۲ نقش سربازی را در اشک سرما ایفا کرد و برای بازی در نقش یک معتاد در مهمان مامان نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد. شیدا، اعتراض، مهمان مامان، اشک سرما و سریال در چشم باد از جمله معروف ترین آثار وی هستند که بابت آنها بسیار تحسین شده و جوایزی دریافت کرده است.
محمدرضا شریفی نیا دیگر بازیگر این فیلم است. او در سریال های معروفی نظیر امام علی، همسایه ها، سفر سبز، ملکوت، مختارنامه، کلاه پهلوی، کیمیا، معمای شاه، خاتون و گاندو ایفای نقش کرده است. از جمله فیلمهای مشهوری که او بازی کرده میتوان به آدم برفی، برج مینو، لیلا، شیدا، ازدواج به سبک ایرانی، پارک وی، اخراجی ها، دنیا، دایره زنگی، نقاب، سوپراستار، رسوایی، قرارمون پارک شهر و کلوپ همسران اشاره کرد.
نادیا دلدار گلچین در ابتدا وارد عرصه تئاتر شد و به تدریج به بازیگری در سینما روی آورد و در سال ۱۳۶۹ با بازی در فیلم ابلیس (ساخته احمدرضا درویش) به ایفای نخستین نقش خود در سینمای ایران پرداخت. گلچین در طول مدت بازیگری خود در فیلمهای ماندگاری همچون روسری آبی، غریبانه، دختری با کفشهای کتانی، مارال و صبحانهای برای دو نفر به ایفای نقش پرداخت.
کارگردان | کمال تبریزی |
نویسنده | رضا مقصودی |
بازیگران | لیلا حاتمی پارسا پیروزفر بهزاد فراهانی محمدرضا شریفینیا نادیا دلدار گلچین کمند امیرسلیمانی گوهر خیراندیش |
موسیقی | بابک بیات |
فیلمبردار | محمد آلادپوش |
تدوین | حسین زندباف |
سال ساخت | 1377 |
مدت زمان فیلم | 100 دقیقه |
نمره IMDB | 6.3 |
خلاصه داستان
فرهاد در جنگ مجروح میشود و موقتا بیناییاش را از دست میدهد. او به بیمارستانی صحرایی منتقل شده که در آن پرستاری به نام شیدا از مشاهده مقاومت فرهاد در تحمل درد شگفت زده میشود. مراقبت شیدا از فرهاد به مرور پیوندی عاطفی بین آنها ایجاد میکند که با مرخص شدن ناگهانی فرهاد از بیمارستان منجر به جدایی شان میشود و…
نقد و بررسی فیلم شیدا
ناصر صفاریان ماهنامه فیلم– آذر 1378
شیدا از آن فیلمهایی ست که تماشاگر به خاطر خوب در نیامدن آن حسرت میخورد. چون کارگردانی خوبی دارد، و میتوانسته با تکیه بر بازی خوب لیلا حاتمی و خلق فضاهای زیبای عاشقانهای که دارد، فیلم خوبی باشد. مهمترین چیزی که باعث شده « شیدا » فیلم خوبی نباشد، فیلمنامه ضعیف آن است که دو پاره جلوه میکند. نیمه اول قابل تأمل و دیدنی ست، چون هم فیلمنامه مسیر قابل قبولی را طی میکند و هم آشنایی فرهاد و شیدا و شکلگیری عشق میان آن دو خوب از کار در آمده، طوری که میتوان صحنههای گفت و گو میان این دو و قرآن خواندن شیدا و یادداشت نوشتن فرهاد بر حاشیه قرآن را یکی از بهترین نمونههای فضاسازی حسی در سینمای این سالهای ایران دانست. اما در نیمه دوم، همه چیز به دست حادثه و اتفاق سپرده میشود و چیزی که داستان را پیش میبرد، خلق تصادفهای پیاپی است.
فیلم از زمان حال شروع میشود، و بعد به گذشته بر میگردیم تا قصه را از ابتدا بشنویم. اما مسأله این جاست که مدخل ورود به گذشته، انتخاب خوبی نیست و شیدا نمیتواند راوی صحنههایی باشد که خودش در آنها حضور نداشته. ضمن این که مشخص نیست نمای اول فیلم که فرهاد را در جبهه سوار بر موتور میبینیم، بر مبنای چه منطقی پیش از صحنه ورود شیدا و مادرش به مجلس عروسی قرار گرفته است.
« شیدا » فیلم عاشقانهای ست درباره رسیدن یا نرسیدن دو نفر به یکدیگر. در همان نخستین صحنهها، با ورود شیدا به مجلس عروسی فرهاد، میفهمیم که عاشق و معشوق به هم نمیرسند. پس فیلمساز به دنبال استفاده از این موضوع برای ایجاد تعلیق نبوده، و حالا تماشاگر باید به دنبال دلیل این نرسیدن باشد. بیماری فرهاد بر اثر ترکش شیمیایی هم گرهی ست که همان ابتدا گشوده میشود. در حالی که اگر این گره با نشان دادن سینه زخمی فرهاد و حرفهای دکتر درباره شیمیایی شدن او باز نمیشد، عشق تصویر شده در فیلم معنای والاتری مییافت و میشد درد فرهاد را درد عشق دانست. چرا که او به دنبال شیداست و وقتی میفهمد وصالی در کار نیست، بیماری به سراغش میآید. ضمن این که با نبودن این اطلاعات، مرگ فرهاد میتوانست یک ضربه تأثیرگذار باشد. وقتی میبینیم فیلمساز به فکر استفاده از چنین تعلیقهایی نیست، بیشتر به فیلم امید میبندیم و بنا را بر این میگذاریم که قرار است تعلیقهای درونی اثر، ماجرا را پیش ببرد. اما ناگهان، تصادفهای غیرقابل باور و اتفاقی، پشت سر هم ردیف میشو د و یکدستی کار را به هم می زند.
« شیدا » میخواهد حکایت عاشق خستهای باشد که از دو سو وامانده است. نه ارزشهایی که دنبالش بوده، حاصلی برای او داشته (نگاه کنید به دو فصل گزینش و اعلام نتایج)، و نه میتواند به گذشتهاش برگردد، چون تغییر باور داده (نگاه کنید به صحنهای که پدر زنش، درباره عوض شدن او حرف میزند). اما این واماندگی با بازی اغراقآمیز پارسا پیروزفر که بیشتر وجه بیرونی دارد تا درونی، خوب از کار در نیامده. شاید مورد اول را نتوان توضیح داد، ولی این را که چرا میان او و گذشته و خانوادهاش شکاف ایجاد شده هم نمیفهمیم.
در « شیدا » ، روی صدا تأکید خاصی میشود و ارتباط فرهاد با عشق، از طریق صداست نه تصویر. این مسأله میتوانست نماد بسیار زیبایی از عشقی والا و تعبیری باشد که قدما از آن داشتهاند: «گوش پیش از چشم عاشق میشود.» فرهاد که باید تمام وجودش عشق باشد و به صدای شیدا خو گرفته باشد، از صدای پرستاری که چشمش را پانسمان میکند نمیفهمد که او شیدا نیست و از خودش میپرسد ، اما در چند صحنه بعد، از صدای پای پرستاری که به سویش میآید، متوجه میشود که آن شخص، شیدا نیست.
گذشته از ایجاد موقعیتهای مورد علاقه تماشاگر عام در فیلمنامه، ساختار فیلم هم در خدمت جذب همین تماشاگر است؛ و این برای فیلمی که کارگردانی بدی ندارد، موجب حسرت میشود. « شیدا » در فصلهای مربوط به جنگ و در بیمارستانی که جزئی از جبهه است، آن قدر سعی در شیک بودن دارد که واقعنمایی فیلم را خدشهدار میکند. طراحی صحنه محمدعلی نجفی و آرایش در و دیوار بیمارستان آن قدر ظریف و زیباست که اصلاً نمیتوان تصوری از جنگ و موقعیت مکانی آن جا داشت. و جالب است که همین بیمارستان که هیچ نشانی -حتی اندک- از گلوله و ترکش بر خود ندارد، چندی بعد که فرهاد به سراغش میآید، به ویرانه بدل شده.
ظرافتهایی مانند تأکید بر «بهار نارنج» و جمله شیدا که میگوید «تا چشمات رو باز کنی، بهار نارنج همین جا میمونه»، و قاشق سوپی که هم در دهان عاشق فرو میرود و هم در دهان معشوق ، زیباست. اما به کارگیری نور آبی و صدای رعد و برق و باد شدید و تکان خوردن درختها برای نشان دادن التهاب و نگرانی، کلیشههایی ست که برای خوشایند تماشاگر در دل فیلم قرار گرفته.
« شیدا » بیش از آن که جنگی باشد، عاشقانه است. در واقع، فیلمی ست که قصه عاشقانهاش را بر بستر جنگ تعریف میکند. گوشه و کنایه به شرایط پس از جنگ که از زبان امانی (شریفی نیا) میشنویم، اشاره گذرایی ست که بیشتر در حکم ناخنک زدن است تا بررسی و تحلیل و حتی تعریف. ضمن این که بیمارستان فیلم هم میتواند در هر جایی باشد و ربطی به فضای جنگ ندارد.
با این همه، همان صحنه بسیار کوتاه قبول قطعنامه از سوی ایران، زیبا و دلنشین از کار در آمده. عشق فرهاد در زمان جنگ شکل میگیرد و با شنیدن خبر صلح، دیگر جایی برای وصال وجود ندارد. این نکته زیبا میتوانست به شکلی مطرح شود که شیدا نمادی از همان عشق و عطوفتی باشد که رزمندگان در جبهه به دست آوردند و احساس میکنند دیگر نیست.
اما پایان خوش تحمیلی فیلم، همه رشتهها را پنبه میکند. از همه مهمتر این که پرداخت نامناسب باعث شده وجه شفابخشی عشق و دلبستگی عاشق به معشوق یگانه، به سرانجام درستی نرسد و معنای خود را از دست بدهد. امانی به شیدا میگوید: «دوای درد رفیق ما اینه که باید زیر گوشش قرآن خوند.» یعنی هر کسی این کار را بکند، او به آرامش میرسد. وقتی هر کسی میتواند به او آرامش ببخشد، چرا به سراغ دیگران نمیرود؟ زمانی که شیدا میخواهد به مرخصی برود، ابتدا قصد دارد وضعیت فرهاد را به پرستار جایگزین خود بگوید، و اشاره میکند: «چارهی دردش اینه که…» اما بقیهاش را نمیگوید چون میخواهد دوای درد او تنها در نزد خودش باشد. او میخواهد عاشق، عشق شفابخش را فقط در وجود او بیاید. ولی همه این ها در شرایطی معنا مییابد که امانی آن توضیح را نداده بود. نه در توضیح امانی، و نه در هیچ جای دیگر، اشاره نمیشود که کدام سوره قرآن باید خوانده شود، اما همیشه یک سوره تکرار میشود. اگر انتخاب شیدا باشد، دلیلش را نمیدانیم، و اگر دلیل خاصی نداشته باشد هم باید آن را به تصادفها و اتفاقهای فیلم اضافه کنیم. وقتی فیلم تمام میشود، حسرتی باقی میماند که چرا صحنههای زیبای عاشقانه « شیدا » در دل تصادفهای بیمنطق جای گرفته و هدر رفته .کاش این بهار نارنج، نارس نبود.
شاپور عظیمی-سایت ماهنامه فیلم
بر خلاف پارهای مخالفتها با مدیریت دولتی سینمای ایران در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب و تا یک دهه پس از آن، برخی از نویسندگان و منتقدان سینمایی به لحاظ ساختاری با این نوع مدیریت مشکل داشتند و دیگرانی هم به هر حال مترصد بودند مدیریت آن سالها را از آن خودشان و همفکرانشان کنند که هرگز موفق نشدند. جای خوشحالی و خوشوقتی دارد که سینمای ایران در آن سالها هرگز زیر سیطرهی نگاههای تندی قرار نگرفت که میخواستند سینما را به مسیری دیگر بکشانند. در تمام آن سالها و حتی پس از آن همواره این پرسش وجود داشت و هنوز هم وجود دارد که سینمای آرمانی کدام است؟ آیا سینمایی که در آن (مثلاً) شرعیات به شکل مستقیم به نمایش درآید، سینمای مورد نظر برخی از جریانهای مخالف سینمای ایران در همان دههی شصت نبود؟ آیا قرار بود سینمای مورد پسند جریانها – گاه افراطی – سینمایی باشد که حداقلها در نمایش روابط شخصیتها نیز رعایت نشود؟ آیا سینمای مورد پسند این بود که انقلاب و دین در درجهی اول اهمیت قرار داشته باشد؟
اینها پرسشهایی است که هیچگاه به شکل دقیقی در ردههای بالای مدیریتی سینمای ایران در دهههای مختلف مورد بررسی و تحقیق قطعی قرار نگرفت و هر بار با رفتن مجموعهای از مدیران فرهنگی و آمدن مدیران دیگر، بنا را بر این گذاشتند که همه چیز از ابتدا باید دوباره تعریف شود و هر مدیر تازهای حامل نگاه خودش به مجموعهی مدیریتی تحت امرش بود. در چنین فضایی سینمای ایران بهدشواری توانست خودش را با سلیقههای مدیران سینمایی وفق دهد و آثاری خلق کند که بتواند به مذاق موافقان و مخالفان سینمای ایران خوش بیاید. در این میان در طول دهههای گذشته تلاشهایی صورت گرفت که گرچه نتوانستند به الگویی ماندگار برای کسانی تبدیل شوند که در مورد سینمای ایران دغدغههای ایدئولوژیک داشتند اما در واقع همین قدر باید گفت که اگر گذشت زمان را بتوانیم محمل مناسبی برای ماندگاری یا عدم ماندگاری آثار سینمایی قلمداد کنیم، در تاریخ سینمای خودمان هستند فیلمهایی که با وجود گذشت زمان همچنان نگاه ما به عنوان منتقد و نویسندهی سینمایی را به سوی خود جلب میکنند. یکی از این آثار سینمایی شیدا (1377) ساختهی کمال تبریزی بر اساس فیلمنامهی رضا مقصودی است.
پرستاری به نام شیدا فاطمی (لیلا حاتمی) از فرهاد هرندی (پارسا پیروزفر) که سرباز است و از ناحیهی چشم و سر و سینه مجروح شده پرستاری میکند. فرهاد بهشدت درد میکشد و شیدا برای تسکین درد او به سفارش مجروحی دیگر برای فرهاد آیاتی از سورهی مزمل را میخواند. درد فرهاد تسکین مییابد و انگار بهتدریج رنج دیگری وجود او را در بر میگیرد که دلبستگی او به شیدا است. فرهاد هرگز نمیتواند شیدا را ببیند. هر بار که قرار است این اتفاق بیفتد، چیزی مانع دیدار میشود. سرانجام فرهاد بر اثر عوارض مجروح شدن در جنگ بستری میشود. شیدا این بار نیز بر بالین او حاضر میشود و همچنان آیاتی از سورهی مزمل را برای فرهاد میخواند.
تبریزی با ریتمی آرام و بدون تنش روایت زندگی فرهاد را روایت میکند. بیش از هر چیز دیگری این نکته به چشم میآید که انتخاب سرباز بودن برای فرهاد برای پرهیز از هر گونه پیشداوری در مورد کسی است که جبههای بوده اما عاشق میشود. بنابراین فرهاد به پسر خانوادهای متمول بدل شده است که بر خلاف میل پدر و مادر به خدمت سربازی و سرانجام به جبهه میرود. فیلمنامه و سپس کارگردانی به گونهای است که رویدادها و شخصیتهای فرعی بتوانند به پیشبرد داستان فرهاد کمک کنند. توجه کنید به شخصیت فرعی رضا امانی (محمدرضا شریفینیا که بعدها بهوفور نقشهایی شوخ و شبیه به شخصیت رضا امانی را در آثار دیگر تکرار کرد) که نقلونبات این داستان (در ظاهر) بسیار تلخ است.
جستوجوی فرهاد با تشبیهاتی که از ادبیات گذشتهمان سراغ داریم، مابهازای جستوجویی معنوی است. هیچ شکی در معنادار بودن عشق فرهاد به شیدا وجود ندارد. از همان ابتدا مهمترین وجه در صورت پذیرفتن عشق زمینی (چشم و دیدن) غایب است. پس باب این شائبه که عشق در شیدا طنینی تنانه دارد، از همان ابتدا بسته شده است. فرهاد «ندید» شیدای شیدا شده است. صدای شیدا به دستگذاری آیات قرآن باعث میشود که فرهاد درد زمینی را فراموش کند. از سوی دیگر بستر رویدادها که دوران جنگ است و سرانجام به لحظهی اعلام پذیرش قطعنامه میرسد، برای پر کردن فضای فیلم ایجاد نشده و تحمیلی نیست. باید جنگی در کار میبود که فرهاد در آن مجروح شود و چشمش جراحت پیدا کند تا چشم درونیاش باز شود. فرهاد پس از جنگ باید برای خودش کاری دستوپا کند. او نمیخواهد سابقهاش در جبهه برای او امتیازی محسوب شود. این در شخصیت او هست. نگاه کنیم به زمانی که پدرش پس از رفتن او به سربازی همچنان مترصد است مانعش شود اما فرهاد امتناع میکند. اگرچه تأویلهایی از این دست را باید با احتیاط ارائه کرد اما در فیلم نکتههایی هست که ما را به چنین نگاهی برساند. فرهاد انگار از همان ابتدا و با انکار دنیا به دنبال چیزی فراتر از آن است که به او داده میشود اما هیچوقت زندگی بر وقف مراد ما عمل نمیکند و همیشه بر اساس قانون خودش حرکت میکند.
فرهاد بهتدریج فاصلهی عین تا ذهن را طی میکند. او به سیما (کمند امیرسلیمانی) میگوید که ازدواجشان از همان ابتدا منطق درستی نداشته است و او را تشویق میکند که بهتنهایی به خارج برود. فرهاد کمکم انگار از زمین کنده میشود و همچنان این «حضور» شیدا است که این را در او شکل میدهد. شیدا با اینکه گاهی در زندگی فرهاد حضور فیزیکی ندارد اما همه جا با اوست. شیدا با تعادل هرچه تمامتر از معبر عشق زمینی به عشق معنوی عبور میکند، کاری که خیلیها با بودجههای فراوان و امکانات وسیع هم موفق به انجام آن نشدند. شیدا نشان داد که به تصویر کشیدن حرکت بشری با شیبی کند به سوی معنا و معنویت نیاز چندانی به بودجه و سرمایه ندارد. فیلمنامهی هوشمندانه به همراه کارگردانی اثرگذار، میتوانند از یک فیلم سینمایی اثر ماندگاری بسازند که در خاطرهی تماشاگران باقی بماند. سینمای امروز ما که این روزها مورد هجمههای گوناگونی قرار گرفته، دارای چنین ظرفیتهایی بوده که از آنها استفاده نشده است. با این همه آثاری مانند شیدا ماندگار ماندهاند.
فهرست جوایز فیلم شیدا
در هفدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر در سال 1377، فیلم شیدا نامزد دریافت سه سیمرغ بلورین برای بهترین بازیگر نقش اول زن (لیلا حاتمی)، بهترین طراحی صحنه و لباس (محمدعلی نجفی) و بهترین چهرهپردازی (فرید کشن فلاح) شد، اما در پایان موفق به کسب هیچ جایزهای نشد.
نظرات کاربران