0

تقویت هوش هیجانی با ۹ عادت جادویی

راهکار افزایش هوش هیجانی

اگر بخواهیم برای سال آینده تنها یک برنامه جهت توسعه فردی داشته باشیم، آن تقویت هوش هیجانی خواهد بود. مغز ما مانند ماهیچه‌ای است که با تمرین، قوی‌تر و چابک‌تر خواهد شد. وقتی یاد بگیریم با مدیریت هیجانات و استفاده از قدرت واژه‌ها معجزه کنیم، به اهداف‌مان هم می‌رسیم. این گزاره هنگامی قابل لمس می‌شود که این مسیر پرپیچ‌وخم را به نه بخش ساده تقسیم کنیم؛ عادت‌هایی طلایی که زندگی را تغییر می‌دهند. این‌جاییم تا با فراگیری و تمرین آن‌ها در زمانی مناسب به جایگاهی که می‌خواهیم برسیم. پس بیایید در مسیر گام بگذاریم.

بیشتر بخوانید: قانون ۱۵ دقیقه؛ یک روش کاربردی برای توسعه‌ عادت‌های سالم

هوش هیجانی چیست؟

همه‌ی ما با واژه‌ی آی‌کیو آشنا هستیم. به جز آن برای موفقیت در زندگی به چیز دیگری هم نیاز داریم. توانایی ادارک و مدیریت هیجانات خود و دیگران، هوش عاطفی یا به انگلیسی emotional intelligence نام دارد. یکی از مهم‌ترین قابلیت‌های مدیران بزرگ نیز داشتن هوش هیجانی بالا است. البته این موضوع قابل تقویت و افزایش است. پس بیشتر از یک استعداد، به چشم یک مهارت به آن نگاه کنیم.

چند روش برای تقویت هوش هیجانی

اگر قرار است برای رسیدن به جایگاه مناسب سرشار از هوش عاطفی باشیم، در این صورت نیاز به تمرین خواهیم داشت. این عادت‌ها و ترفندها در توان هرکدام از ما هستند، بیاییم بدون نگرانی به سمت آن‌ها بشتابیم.

پرسیدن مداوم

یکی از سخت‌ترین سؤال‌ها برای تمام مردم روی زمین، پرسش از چرایی‌ها است. احتمالا همه‌ی ما با جمله‌ی «ارتش چرا ندارد» آشناییم. برخلاف فرهنگی که به اطاعت ارزش می‌دهد، همین جستجوگری است که رمز موفقیت خواهد بود. برای یک بار هم که شده به پرسش‌های زیر صادقانه پاسخ دهیم:

  • چرا این شغل فعلی را انتخاب کردیم؟
  • به چه دلیلی به در و دیوار می‌زنیم تا همین مسیر زندگی را ادامه دهیم؟
  • برای چه وقت‌مان را در طول روز این‌گونه صرف می‌کنیم؟

شاید در آستین هر یک از ما جوابی سرسری وجود داشته باشد، اما این کافی نخواهد بود. افراد زیرک یاد می‌گیرند که هزاران بار «چرا» را تکرار کنند. بیایید به یک نمونه نگاه کنیم.

چرا این شغل را می‌خواهم؟ برای کسب درآمد. باشد اما چرا فقط به این دلیل؟ خوب برای گذران و حفظ زندگی نیازمند پول هستم. چرا باید ستون این زندگی را حفظ کنم؟ چون اگر این کار را نکنم، به من حس شکست دست می‌دهد. چرا حس شکست به من دست می‌دهد؟

این شیوه شاید سخت به نظر بیاید. زیرا در نهایت هنگام پاسخ‌ به پرسش‌های عمیق، واقعیت‌ها یا احساسات مخفی روی ما تأثیر می‌گذارند. البته منظورمان این نیست که انگیزه‌ها یا احساسات دارای اعتبار نیستند. با این حال، برای تقویت هوش هیجانی نیاز به تشخیصِ دقیق آن‌ها داریم.

اگر در برابر این چراها نمی‌توانیم جوابی قانع‌کننده بدهیم، آن را به عنوان یک زنگ هشدار در نظر بگیریم. زیرا یک جای کارِ هدف نهایی یا فعالیت کنونی‌مان می‌لنگد. این بار از کودک‌ درون‌مان سؤال کنیم. پس از هرجوابی دوباره بپرسیم چرا و این را ادامه دهیم. احتمالا این‌گونه می‌توانیم به ریشه‌ی مشکل برسیم.

خویشتن داری

بعضی افراد از یکجا ایستادن هراس دارند و همیشه در حال انجام کاری هستند. باید به آن‌ها بگوییم قدری مسیرتان را برعکس کنید. خوب است یاد بگیریم قبل از انجام کارها، یک دقیقه صبر کنیم. درون خویشتن‌داری قدرتی نهفته است که در حین سکوت خودش را نشان می‌دهد.

کسانی که قبل از پاسخ به محرک‌های بیرونی درنگ می‌کنند، معمولا آخرِ سر دست برتر را دارند. آن محرک می‌تواند یک ایمیل، پیام، توهین یا حتی یک موقعیتِ پیشرفت باشد.

اهمیت هوش عاطفی
این احساسات ما هستند که اغلب هدایت‌مان می‌کنند.

اما کسانی که برای تقویت هوش هیجانی برنامه دارند، رفتار دیگری در پیش می‌گیرند. آن‌ها قبل از اقدام اندکی درنگ خواهند کرد. با این کار فضای تفکر و سنجش جوانب پیش می‌آید. در نتیجه خطر واکنش‌ و رفتار هیجانی کاهش خواهد یافت.

فراموش نکنیم صبوری و خویشتن‌داری تنها یک فضیلت نیست؛ این‌ها نیرویی عظیم نیز هستند.

رها کردن کارهای بی‌ثمر

با وجود تمام معنای عاطفی واژه‌ی «رها کردن» که جامعه به آن ملحق کرده، اما باید کار خودمان را بکنیم. افراد دارای هوش هیجانی بالا، می‌دانند اکثر اوقات باید خیلی چیزها را نادیده گرفت. اغلب، همه‌جا می‌شنویم کسانی که جا می‌زنند هرگز برنده نخواهند شد. به ما می‌گویند تسلیم شدن در برابر چیزهای کوچک باعث می‌شود در ادامه‌ی زندگی، مقابل مسائل بزرگ‌تر هم زمین بخوریم.

گاهی این‌گونه است و گاهی خیر. زیرا چنین رفتاری به‌خودی خودی خنثی است. این‌که صرف نظر کردن از چیزها مثبت یا منفی باشد، به عوامل مختلفی بستگی دارد. برخی از ما با مفهوم هزینه غرق شده آشنا هستیم. گاهی لازم است پولمان را جایی که می‌دانیم ضررده است، خرج کنیم. برخی اوقات یک کار را مداوم و پشت‌سرهم انجام دهیم و نمی‌دانیم نتیجه چه خواهد بود.

همچنین می‌دانیم ترک یک شرایط کاری نامناسب، پایان به رابطه‌ای نارضایت‌بخش یا رها کردن ایده‌ی کسب‌وکاری زیان‌ده، نشانه‌ی شکست نیست. در عوض هرکدام از موارد قبل می‌توانند یک شروع تازه باشند. همچنین این رفتار نشان از افزایش هوش هیجانی و مسئولیت‌پذیری در آن فرد دارد.

مزمزه کردن حرف‌ها

یکی دیگر از عادت‌هایی که برای تقویت هوش هیجانی به آن نیاز داریم، سنجش هرسخنی قبل از بیانش است. همه‌ی ما عادت‌هایی داریم که خودمان هم به ‌آن‌ها آگاه نیستیم؛ به ویژه هنگام سخن گفتن.

برای مثال قبل از آن‌که در یک جمع خودمان را معرفی کنیم، آن‌ها از حالت پشت چهره‌مان همه‌چیز را می‌فهمند؛ فرقی نمی‌کند کلاس درس باشد یا یک مهمانی رسمی.

افراد زیرک این نکته را به خوبی دریافته‌اند. برای همین هم در حال تمرین جدی روی بهبود عادات زبانی خود هستند. یکی از مهم‌ترین موارد، کار روی بیان آگاهانه‌ی کلمات است. زیرا استفاده از این روش به شدت روی احساسات طرف مقابل تأثیر خواهد گذاشت.

بیاییم با یک مثال موضوع را بررسی کنیم. اغلب ما ناخودآگاهانه در طول گفت‌وگوها به دنبال نقطه‌ای برای ابراز همدردی می‌گردیم که هدفِ بسیار ارزشمندی خواهد بود. ناگهان به خودمان می‌آییم و می‌بینم در حال بیان چنین جملاتی هستیم: «کاملا حست را درک می‌کنم. متوجه‌ام.»

ترکیب آی کیو و هوش هیجانی
با داشتن ذهن و دلی توانمند، موفقیت شما قطعی است.

اما وقتی دقیق نگاه می‌کنیم، می‌فهمیم این جملات چندان هم حس درک و همدردی را نشان نمی‌دهند. این نوع ارتباط، خیلی تصنعی است و شاید باعث اتمام گفت‌وگو شود. زیرا این شیوه‌ی تعامل، دیگری را به ادامه‌ی شرح مشکلش دعوت نمی‌کند.

پس در آینده سعی کنیم رویه‌مان را تغییر دهیم. ابتدا بشینیم و کاملا با حالتی پذیرا، به حرف‌های دیگری گوش کنیم. بدون دقت نظر ممکن است باز هم سراغ جمله‌های قبلی برویم. برای جلوگیری از چنین اتفاقی، این بار قبل از هرحرفی آن را مزمزه کنیم.

حقیقت‌ جویی

به نظر اکثر ما صداقت بهترین منش و روش است. اما باید بدانیم این فضیلت، تنها راجع به دیگران نیست. قبل از هرکسی لازم است با خودمان صادق باشیم. فرض کنیم ما در جایگاه یک رئیس قرار داریم. به عنوان چنین شخصی چه خوب است حواس‌مان به کارمندان‌مان نیز باشد. مثلا از آن‌ها بپرسیم برای موفقیت در کارشان به چه چیزهایی نیاز دارند. شاید همه‌ی آن‌ها بگویند، همه‌چیز فراهم است و این ما را خشنود کند.

اما اگر هوش هیجانی بالایی داشته باشیم، در عوض خودمان را به جای تک‌تک آن‌ها خواهیم گذاشت. سپس از طریق واکنش‌های هرکدام از کارمندان قضیه را بررسی می‌کنیم. آن وقت می‌فهمیم این بله‌ی پرسنلِ شرکت به دلیل ترس یا میل به پایان گفت‌وگو بود.

اگر به دنبال عمیق‌ترین حقایق هستیم، تا وقتی که به جواب برسیم نیازمند پرسیدن‌ها و چراهای پشت‌سرهم خواهیم بود. یک مدیر ارشد اجرایی می‌گفت برای رسیدن به جواب صحیح، باید سه مرتبه از نیروهای زیر دست سؤال کرد:

  1. دفعه اول بپرسیم اوضاع چطور پیش می‌رود؟
  2. مرتبه دوم سؤال کنیم همه‌چیز سرجای‌شان هستند؟
  3. آخرین بار نیز بپرسیم اگر مشکلی وجود داشته باشد، چطور خودش را نشان خواهد داد؟

این کار باعث کشف احساسات و پیش‌فرض‌های قبلی افراد می‌شود. در نتیجه ذهنیت ما متعادل می‌گردد و می‌دانیم مسیر صحبت را چگونه پیش ببریم.

توضیح انگیزه ‌های سایر افراد

یکی از نتایج فرعیِ مهارت خویشتن‌داری همین مسأله است. تقویت هوش هیجانی فقط وابسته به پرسیدن چراها نیست؛ بلکه در هنگام تفکرِ پیش از عمل، باید پی به انگیزه‌ی دیگران هم ببریم. در اکثر موارد می‌توانیم با این روش، یک نظریه درباره فضای کاری‌مان ارائه دهیم. البته گاهی باید برای روشن شدن جوانب، پرسش‌های بیشتری بپرسیم. با این حال نیازی نیست همه‌ی نتیجه‌گیری‌ها را به اشتراک بگذاریم. شاید برخی از ما همین جا بپرسیم «چرا». باید گفت به طور همزمان ما دو کار را انجام می‌دهیم:

  • مشخص کردن انگیزه‌‌های روانی و انتظارات سایر افراد
  • اجتناب از تحریک عاطفی و ایجاد واکنش‌های احساسی بیشتر

اقدام دوم باعث می‌شود با اجتناب از بیان حقیقت، ذهن دیگران را آشفته نکنیم. بیاییم با یک مثال، دقیق‌تر این دو مورد را درک کنیم. فرض کنیم کسی قصد نهایی کردن قرارداد فروش با مشتری‌اش را دارد و با موانعی روبه‌رو می‌شود. او به مشکل فکر می‌کند و به نتیجه‌ای می‌رسد. به نظرش آن مشتری بالقوه، کسب‌وکار خودش را نمی‌شناسد و برای همین از فایده‌ی این محصولات غافل می‌ماند.

این مسأله، اطلاعات مهم و دقیقی را مشخص می‌کند. یکی از آن‌ها این است که ترس و نبود اعتمادبه‌نفس باعث جلوگیری از موفقیت شغلی آن فرد خواهد شد. ما نیز هرگز این نتیجه‌گیری را با مشتری‌مان به اشتراک نمی‌گذاریم. زیرا چنین حرفی یک توهین تلقی خواهد شد.

این موقعیت، بسیار بغرنج است و شاید نتوانیم راه خروجی از آن پیدا کنیم. اما کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، می‌دانند آگاهی (با‌همه‌ی هزینه‌هایش) بهتر از ندانستن است.

پایبندی به هندسه‌ گفت‌وگو

اغلب مردم بدون هیچ انگیزه‌ی مشخصی یا ساختار روشنی گفت‌‌وگو را شروع می‌کنند. اما برای تقویت هوش هیجانی باید رویکرد دیگری اتخاذ کنیم. لازم است قبل از هرچیز، زمان و اهداف گفت‌وگو را در ذهن‌مان مشخص کنیم. به این جملات توجه داشته باشیم:

  • بعد از ۲۰ دقیقه که جلسه به پایان می‌رسید، امیدوارم سر مسائل الف، ب و ج به توافق برسیم.
  • بیا یک دقیقه صحبت کنیم تا مشخص شود امشب برای شما کجام برویم.
  • می‌شود اتفاقات بد گذشته را فراموش کنیم؟ کاش دیگر با نظراتم باعث رنجش تو نشوم.

با تقویت هوش هیجانی می‌فهمیم این‌ها شروع خوبی هستند، اما ابعاد ساختاری دیگر برای مکالمه هم وجود دارد. بهترین راهکار برای تبدیل این موضوع به عادت، قانون سه تایی است. ذهن ما طوری طراحی شده که اگر چیزی در دسته‌های سه‌تایی قرار بگیرد، به آن پاسخ بهتری می‌دهد و راحت‌تر در حافظه ثبتش می‌کند.

افراد زیرک هم سعی می‌کنند تا جای ممکن از این قاعده استفاده کنند. برای مثال استیو جابز هنگام رونمایی‌ها، سه محصول را معرفی می‌کرد؛ مثلا مکینتاش، آی‌پاد و آی‌فون.

اگر این اتفاق نیفتد و به دسته‌بندی دوتایی، چهارتایی یا هفت‌تایی برسیم چه می‌شود؟ فهمیدیم که این لیست هم سه عدد در خود داشت؟ در نتیجه کدام از آن‌ها بهتر خواهد بود؟ به نظر می‌آید جواب مشخص است.

خود را ضعیف نشان دادن عمدی

هر گفت‌وشنودی از مکالمات کوچک‌تری تشکیل شده است. افراد دارای هوش هیجانی بالا، می‌دانند درون هرکدام از آن‌ها یک نیرو وجود دارد. این نیرو می‌تواند در زمان گفت‌وگو کاهش یابد یا تقویت شود.

مقایسه عقل و دل
سؤال: عقل یا دل؟ جواب: هردو

به همین دلیل، رسیدن به توافق، نقاط اشتراکِ بیشتر و فهم متقابل باعث افزایش امکان درکی عمیق‌ می‌شود. یکی از راه‌هایی که برای دستیابی به این هدف کمک می‌کند، استراتژی نشان دادن ضعف است. مثلا می‌توانیم لحن صدای‌مان به گونه‌ای باشد که هرجمله حالتی سؤالی بگیرد. این اتفاق باعث می‌شود طرف مقابل متوجه شود که جملات ما امری یا خبری نیستند. به همین دلیل هم حس تحکم به او دست نمی‌دهد.

چنین عادتی می‌تواند ترفند هوشمندانه‌ای باشد. زیرا دیگران حس می‌کنند ما در جایگاه بالاتری نسبت به آنان قرار نداریم. در نتیجه احتمال همدلی و درک متقابل را در ذهن آن‌ها حک می‌کنیم. حتی این روش در گفت‌وگوهای جدی و موقعیت‌های سخت نیز کاربرد دارد. استفاده از لحنی ملایم و غیرامری، همراهی دیگران را نیز جلب می‌کند. به تفاوت این دو جمله دقت کنیم:

  • همه‌ی ما در زندگی اشتباه می‌کنیم، پس بیا با هم حلش کنیم.
  • تو اشتباهی انجام دادی و حالا باید جبرانش کنی.

گاهی ما جمله‌ی دوم را انتخاب می‌کنیم و با لحنی اتهام‌آمیز به زبان می‌آوریمش. اما اگر هدف‌مان پذیرش دیگران، همراهی و همدلی با آن‌ها باشد، گزینه‌ی اول خیلی بهتر است. افرادی که برای افزایش هوش هیجانی خود وقت گذاشتند، متوجه این تفاوت هستند. همین ویژگی هم به آن‌ها توان‌مندی بالایی می‌بخشد.

حق شناسی

برای تقویت هوش هیجانی با یک عادت سخت شروع کردیم، اما می‌خواهیم این کار را با موردی ساده به پایان برسانیم. افراد شایسته از مسیر عادت‌واره‌ی خود بیرون می‌زنند تا کشف‌های بیشتری کنند. این اتفاق نیز باعث می‌شود بتوانند در پایان هرکاری، حق دیگران را ادا کنند.

ما هم باید یاد بگیریم در جایی که دیگران شایسته سپاسگزاری هستند، از آن‌ها تشکر کنیم. اما برخی هنوز به طور ناخواسته رفتاری انجام می‌دهند که سایر افراد را دلخور می‌کند. اگر این مشکل را داریم، پس عبارت‌های زیر می‌تواند به کارمان بیاید:

  • بابت قرار ملاقات امروز از تو ممنوم.
  • مرسی که برای صحبت با من وقت گذاشتی.
  • بی‌نهایت بابت درکت تشکر می‌کنم.
  • ممنون که با من همراهی کردی.

نکته‌ی مهم این است که باید کاری کنیم تا دیگران نسبت به حق‌شناسی ما، حس رضایت پیدا کنند.

مردم فراموش می‌کنند چه‌گفته‌اند. آن‌ها فراموش می‌کنند که چه‌کاری کرده‌اند. اما هرگز یادشان نمی‌رود در آن‌ها چه حسی پدید آوردیم.

سخن پایانی

هنگام نگارش این متن، در آستانه‌ی سال ۱۴۰۰ هستیم. چه خوب است با خودمان عهد ببندیم که مانند طبیعت، از نو زاده شویم. برای این کار می‌توانیم ایجاد عاداتی نو در خودمان را انتخاب کنیم. تمام عادت‌هایی که در بالا گفته شد، منجز به تقویت هوش هیجانی هم خواهند شد. انگار با یک تیر دو نشان را زده‌ایم. راستی شما بگویید برنامه‌تان برای پرورش این مهارت چیست؟

نظرات کاربران

  • مسئولیت دیدگاه با نویسنده‌ی آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *