فیلم لس آنجلس تهران فیلمی ایرانی است که توسط تینا پاکروان در سال ۱۳۹۶ ساخته شده و در مهر ۱۳۹۷ در سینماهای سرتاسر کشور به اکران درآمد.
به گزارش خوبو، لس آنجلس تهران فیلمی کمدی است که با بازخورد بسیار منفی در میان مخاطبین مواجه شد. این فیلم از سایت معتبر IMDB، نمره بسیار ضعیف 2.4 را کسب کرده است. 542 نفر به این فیلم نمره دادهاند.
دانلود رایگان فیلم لس آنجلس تهران
عوامل و بازیگران فیلم لس آنجلس تهران
لس آنجلس تهران فیلمی است که در ژانر کمدی و فانتزی توسط تینا پاکروان ساخته شده است. تینا پاکروان فعالیت سینمایی را از کار در مجله سینمایی گزارش فیلم در سال ۱۳۷۴ آغاز کرد و در ادامه، با مجلاتی مانند ابرار سینمایی و صدا، دوربین، حرکت و هفتهنامه فکور همکاری داشتهاست. پاکروان در ۱۸ سالگی در فیلم یاسهای وحشی به کارگردانی محسن محسنینسب بهعنوان منشی صحنه فعالیت داشت. در فیلم سگ کشی بهرام بیضایی دستیار کارگردان بوده و در ادامه، در مجموعههای تلویزیونی تعطیلات نوروزی شبکه دو و راز سکوت برنامهریز و جانشین مدیر تولید بوده است. مشهورترین اثر او سریال خاتون است که بابت آن جایزه بهترین کارگردان نمایش خانگی در اولین جشن بزرگ کارگردانان سینمای ایران را کسب کرد.
پرویز پرستویی، بازیگر مشهور فیلم لس آنجلس تهران با دریافت چهار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر، در بین بازیگران ایرانی رکورددار است. او همچنین نشان گواهینامه هنری را دریافت کردهاست. پرستویی برای نقشآفرینی در فیلم لیلی با من است (۱۳۷۴) دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر را دریافت کردهاست. او همچنین برای نقشآفرینی در فیلمهای آژانس شیشه ای (۱۳۷۶)، بید مجنون (۱۳۸۳)، به نام پدر (۱۳۸۴) و بادیگارد (۱۳۹۴) سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد و برای نقشآفرینی در فیلم دیار عاشقان (۱۳۶۲) سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. آدم برفی، مومیایی 3، پاداش سکوت، روبان قرمز، مارمولک، بی همه چیز، بیست، دوئل، دیوانه ای از قفس پرید و کافه ترانزیت از دیگر آثار ماندگاری است که پرستویی در آنها ایفای نقش کرده است.
مهناز افشار حرفه بازیگری را با مجموعه تلویزیونی گمشده در سال ۱۳۷۷ آغاز کرد و سال بعد با بازی در فیلم دوستان به سینما نیز راه یافت. افشار در سال ۱۳۸۹ برای ایفای نقش در فیلم سعادت آباد توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن جشنواره فیلم فجر را به دست آورد. او برای بازی در دارکوب (۱۳۹۶) و قسم (۱۳۹۷) نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شده است.
ماهایا پطروسیان با بازی در فیلم عشق و مرگ به کارگردانی محمدرضا اعلامی پا به عرصه سینما گذاشت و با بازیگری در فیلمهای پرده آخر، دیگه چه خبر؟، نابخشوده، ناصرالدین شاه آکتور سینما و کمکم کن در سینمای ایران مشهور شد. وی برای فیلم پرده آخر برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن شد.
کارگردان | تینا پاکروان |
تهیهکننده | تینا پاکروان |
نویسنده | تینا پاکروان آنالی اکبری |
بازیگران | پرویز پرستویی مهناز افشار ژوبین رهبر گوهر خیراندیش زهیر یاری بانیپال شومون ماهایا پطروسیان شیرین یزدان بخش |
موسیقی | کارن همایون فر |
فیلمبردار | فرشاد محمدی |
تدوین | بهزاد مصلح |
سال ساخت | 1396 |
مدت زمان فیلم | 93 دقیقه |
نمره IMDB | 2.4 |
فروش گیشه | ۷٬۱۷۷٬۸۵۲٬۰۰۰ تومان |
خلاصه داستان
ژوبین باید از لس آنجلس به تهران سفر کند تا مادربزرگش را ببیند. ولی او تا حالا ایران نبوده است. او در سفر با شخصی به نام ژان آشنا میشود. ژوبین و ژان به خانه مادربزرگ ژوبین می روند. ژوبین فردای آن روز با آیدا ملاقات میکند. ژان خود را داماد ژیان همسایه مادربزرگ معرفی میکند و میگوید دنبال ارثیهای از پدرزن خود میگردد. ژوبین، آیدا و ژان به دنبال آن بسته میگردند ولی چیزی پیدا نمیشود. در آن خانه تابلوهای نقاشی زیادی هست که آنها تصمیم به فروش تابلوهای نقاشی میگیرند. ژان در گالری آثار ژیان عاشق لیندا میشود و …
نقد و بررسی فیلم لس آنجلس تهران
نقد از افشین علیار
در سینمای ایران معنای واژه ها از این بین رفته است فیلمسازان محترم دچار سوتفاهم سینمایی یا ژانری شده اند و فکر می کنند که می توانند با هر ابزاری فیلم بسازند، در این هفت سال اخیر سینمای ایران به شدت آسیب دیده و دلیل این آسیب بی توجهی فیلمسازان به قواعد و اصول سینمایی و مهم تر از آن مخاطب است ، اساسا کسب و تجارت جای خودش را به هنر داده و هنرمندان ما کاسب های خوبی شده اند ،دیگر ادعای هنر برای هنر کارکردی ندارد به همین دلیل صنعت سینما در کشور ما جایگاهِ خاصی ندارد و تماشاگران سینما دائما از سمت کارگردانان و بازیگران در حال گول خوردن هستند، فیلمی اکران می شود به نام لس آنجلس تهران که هسته ی مرکزی آن بازی پرویز پرستویی ست مخاطب با دیدن آنونس این فیلم و با مشاهده ی نقش های متفاوت پرستویی در این فیلم فکر می کند قرار است دوباره فیلمی مثل مارمولک، مومیایی سه یا مرد عوضی ببیند و شاید بتواند با دیدن این فیلم نقش افسرده ی عاشق پیشه ی تصنعی پرستویی در فیلم خانه کاغذی را فراموش کند اما دوباره مخاطب با دیدن این فیلم گول می خورد! تینا پاکروان دستیار بیضایی و کیمیایی بوده یا در شاخه های دیگر تولید فعالیت کرده چندین فیلم کوتاه ساخته، فیلم اولش هم یعنی نیمه شب اتفاق افتاد تا حدودی تجربه ی قابل قبولی بود اما چه اتفاقی میفتد که او یک باره به فیلمی مثل لس آنجلس تهران می رسد؟
پاکروان از داوودی الگو برداری کرده است و سعی کرده فیلمی بسازد که فقط جنبه ی تجاری داشته باشد، چگونه این کارگردان فیلمنامه ، روایت و لحن را نادیده گرفته، با دیدن این فیلم به نظر می رسد که پاکروان با یک طرح چند خطی و با استفاده ی ابزاری از پرستویی سراغ ساخت این فیلم رفته سعی کرده که فیلم کمدی بسازد اما فیلمش تبدیل به تصاویر بهم پیوسته شده، تصاویری که فارغ از منطق روایی به همدیگر وصله خورده چند بازیگر هم در قاب ها حضور دارند که می خواهند از هر طریقی خنده را به لب مخاطب بیاورند، اما مخاطبِ طفلک تا حدودی می تواند فرق کمدی بازی کردن یا دلقک بازی را تشخیص بدهد، خیراندیش یا پطروسیان یا مهناز افشار را کاری نداریم این بازیگران قبلا هم در چنین نقش های سخیفی بازی کردند اما پرویز پرستویی که ادعای خوانش دقیق فیلمنامه قبل از انتخاب نقش را دارد چرا به این ورطه ترسناک تن داده است؟ مگر می شود پرستویی در فیلمی برقصد یا رپ بخواند؟ اصلا فیلمنامه یی وجود داشته که پرستویی آن را بخواند؟ در بعضی از سکانس ها به نظر می رسد از سر اجبار و تحمیل جلوی دوربین بازی می کند، چه گونه قبول کرده با همچین پارتنری(ژوبین رهبر) که الفبای بازیگری را نمی داند بازی کند؟ بله لس آنجلس تهران صرفا یک فیلم کاملا تجاری ست که نداشتن فیلمنامه به آن آسیب رسانده است فیلم از جای نادرستی شروع می شود فصل شروع فیلم بسیار نامربوط و الکن است نریشن حرف هایی می زند که اساسا شبیه به لطیفه است و منطقی ندارد. لس آنجس تهران فیلم بازیگر و دیالوگ محور است کاربرد این همه دیالوگ های ارجاعی و بی مصرف برای چیست؟ فیلمساز فکر کرده توانسته قصه تعریف کند اما قصه یی وجود ندارد ارجاع کلامی جای قصه را گرفته است، قصد آمدن ژوبین به ایران به هیچ وجه متقاعد کننده نیست، هدف از نمایش سکانس اول جمع آن خانواده و فریادهای آن زن باردار یا مردی که هپروت است چه کاربردی دارد؟ ورود آیدا به فیلم و نقشه برپایی گالری هنری و فروش نقاشی های ژیان آنقدر سریع اتفاق می افتد که اجازه نمی دهد مخاطب کمی با آیدا آشنا شود از طرف دیگر دو پیرزن لبِ مرگ در فیلم حضور دارند که عاشق دلخسته ی بهروز می شوند! زنِ جوان و جذاب وارد فیلم می شود که بهروز عاشق آن شود تا دو پیرزنِ عاشق، حسادت کنند! می بینید فیلمساز چقدر مخاطبش را دست کم می گیرد؟ سکانس برپایی گالری و رقص ژوبین که حدود ده دقیقه وقت فیلم را تلف کرده چه چیزی را به فیلم اضافه می کند؟ اصلا این کاراکتر به چه درد فیلم می خورد اگر نبود و فیلمساز به جای او فکر دیگری می کرد یا نقشش را طور دیگری می نوشت یا از بازیگر شناخته شده استفاده می کرد بهتر نبود؟ چرا که نقش ژوبین هیچ کارکردی برای فیلم ندارد غیبت او در بعضی از سکانس ها به هیچ وجه حس نمی شود چرا که وجود او برای طنازی های بی مصرف تدارک دیده شده مثل همان رقص اولیه یا رقصیدن در آشپزخانه با کاملیا؛ پاکروان برای وادار کردن مخاطب به خندیدن که البته جواب هم نداده است از ابزار های اشتباهی استفاده کرده، دیالوگ های سطحی به بازی های سطحی و اتفاقات سطحی تر بدل شده است.
سکانس آشنایی لیندا و بهروز را به یاد بیاورید به جز عشوه های لیندا این سکانس چه نکته یی دارد؟ بهروز و آیدا چه ساده وارد خانه ی لیندا می شوند! آیا آیدا دزد است که همه ی درب ها را بازی می کند؟ بازی های سطحی پرستویی و افشار در سکانس ورود به خانه ی لیندا کاملا به چشم می آید، لوس بازی های این دو بازیگر به هیچ وجه متقاعد کننده نمی باشد، قرص خوردن مامی و آن حال و احوالش چه چیزی به فیلم اضافه می کند؟ آیا حرکات موزون مامی جلوی ماشین لیندا می تواند مخاطب را بخنداند؟ پاکروان فکر کرده می تواند با این کارهای بی منطق و البته لوس به کمدی فانتزی نزدیک شود اما روند فیلم قطعا مخاطب را سرخورده می کند، تنها سکانسی که مخاطب کمی می تواند ماهیچه های صورتش را تکان بدهد و خنده ی محوی روی صورتش بیاورد فصل میانی فیلم ست که بهروز گذشته اش را در قالب فلاش بک برای آیدا و ژوبین تعریف می کند قبل و بعد این سکانس هیچ نشانی از عناصر کمدی یا فانتزی موزیکال نیست، وقتی فیلمنامه یی نباشد چگونه می شود از فیلم ادعای ژانر داشت! اساسا لس آنجلس تهران از فیلم های سخیف و مبتذل ایرانی الگوبرداری کرده است اما سعی بر این داشته که ظاهرش را حفظ کند که خیلی راحت فیلمساز خودش را لو داده که فیلمنامه نویسی یا کارگردانی نمی داند! لس آنجلس تهران حتی نمی تواند فیلم سرگرم کننده یی باشد، اگر بازیگر دیگری جایگزین پرستویی بود قطعا این فیلم نمی توانست بفروشد مخاطب که تیناپاکروان را نمی شناسد به همین جهت این فیلم اگر می فروشد فقط باید مدیون پرستویی باشد که او هم سابقه و جایگاه هنری اش را با بازی در چنین فیلم هایی و چنین نقش های سطحی از دست می دهد. اساسا از فیلمی که محتوای آن الکن و توخالی ست نباید توقع فرم داشت به همین دلیل نگارنده نمی تواند به مسائل فنی یا ساختاری فیلم بپردازد، لس آنجلس تهران یک تجربه ی ناامیدکننده است که مخاطب آن را به سرعت فراموش می کند.
با ساخت اینگونه از فیلم ها در شرایط بد اقتصادی که خودِ فیلم هم چندین اسپانسر رنگارنگ دارد جیب تماشاگر را خالی نکنید، اگر نمی توانید فیلم بسازید بهتر است که نسازید با ساخت این چنین از فیلم ها فقط تماشاگر را از سالن های سینما فراری می دهید و سابقه ی هنری خودتان زیر سوال می رود، لطفا با سینما کاسبی نکنید.
نقد از علی فرهمند
فیلم لس آنجلس تهران فیلم معقول و مقبولی است و در لحظاتی هیجانانگیز، و تمام آن چیزی است که از «سینما» انتظار میرود؛ فراتر از سطح سینمای ایران -با یک فیلمنامۀ منسجم و کارگردانی دقیق، و اگر این دو خطی را که نوشتهام باور کردید -با عرض معذرت- کمی به خود، و دانش سینماییتان تردید کنید که این دیگر بحث «سلیقۀ سینمایی» -که این روزها زیاد شنیده میشود- نیست. اینجا منتقد خواست عوامل سازندۀ آن «چیز» -که حیف از نام «فیلم»- را سرِ کار بگذارد؛ همانطور که خود در حین تماشا سرِ کار رفت؛ وگرنه «لسانجلس-تهران» دستاوردی است بیسابقه از این میزان مبتذل بودن، و این حجم از لودگی واقعاً جای حیرت و خجالت دارد و حیف از همین چند خطی که دربارهاش خواهم نوشت؛ امّا دیگر نمیتوان سکوت کرد؛ وقتی شبهِ منتقدان کشورم -که شک ندارم خود میدانند «صداقت» را بوسیده و کنار گذاشتهاند و به مردم دروغ میگویند- چنان اثر را میتحسینند که گویی شاهکاری در سینمای ایران پا به عرصۀ ظهور گذاشته، سکوت کارِ من نیست، و نیز پیش از آغاز نقد: دلم گرفت از حلقۀ حقارتی که گردن آن دو بازیگر خوبِ کشورم انداخته بودند، و حتّی اگر هضم قِر آمدنِ بازیگر مرد -به علّت بازیهای ضعیفِ اخیرش- آسان بود، آن بانوی بازیگر -با آن نقشآفرینیهای دلنشین- چرا چنین مینمود؟
در معرفی فیلم آمده: «با کلمات زیر جمله بسازید: (دو نمره) موسیوی فرانسوی، تابلوی نقاشی، استندآپ کمدی، اینستاگرام، فحش رکیک، هاهاها، پیرزن موتورسوارِ تکچرخزن، عشق خارجی، خونه مادربزرگه، درود بر شرف آریاییت!»، و من حیران از اینکه آنها کجا دانش سینمایی آموختهاند که نمیدانند ساز و کار «لاگ-لاین» به عنوان خطوطِ معرف فیلم چیست -که یکی آمد و گفت «یوسیاِلاِی»! و اینک برای «یوسیاِلاِی» رفتهها: «لاگ-لاین» در صنعت سینما به عنوان ابزار فروش فیلمنامه و ترغیب مخاطب به کار میرود. شرح مختصری است که باید در دو خط -و از طریق شخصیت اصلی داستان- بگوید فیلم دربارۀ چیست. حال آنکه داستان نه راجع به خونۀ مادربزرگه است و نه پیرزن تکچرخزن. بگذریم… داستان ظاهراً از این قرار است: «بهروز» (پرویز پرستویی) که به علّت اتهام سرقتِ یکی از نقاشیهای «پیکاسو» تحت تعقیب پلیس آمریکاست، متوجه میشود تابلوی مذکور در ایران است و برای بازپسگیریِ آزادی خود راهی ایران میشود و در ایران با «ژوبین» و خانوادهاش آشنا شده و اتفاقاتی دامان او را میگیرد. (عاملِ «یوسیاِلاِی» رفته این را میتواند -به جای آن «بازیها»- به عنوان معرفی فیلم قرار دهد؛ هرچند با این اقدام احتمال اُفتِ گیشه پیشبینی میشود).
اولین سؤالی که در مواجهه با این متن آش و لاش به ذهن خطور میکند این است: علّت حضور «ژوبین» در ایران چیست؟ ظاهراً مادربزرگ «ژوبین» مریض احوال است و «ژوبین» از «لسانجلس» میکوبد به ایران بیاید تا حال مادربزرگ را بهبود بخشد! امّا مادربزرگ را که مریض احوال نمیبیند! پس منطق وجودی «ژوبین» چیست؟ و به چه علّت مادربزرگ نوهاش را به ایران میکشد؟ پاسخی وجود ندارد و نکند این یک مکگافین هیچکاکی بوده؟ بنابراین اگر قرار به شکلگیری یک تقابل میان «بهروز» و «ژوبین» باشد، کاملاً بیمنطق مینماید؛ و اینجا شاید بپرسید (بپرسند) که «منطق» کجا و یک فیلم کمدی-فانتزی (من نمیگویم؛ شبهِ منتقدان گفتهاند) کجا؟ پاسخ میدهم: یک فیلم فانتزی هم باید منطق خود را از طریق قراردادهای درونمتنی تبیین کند؛ حال آنکه «لسانجلس-تهران» نه کمدی است و نه فانتزی. در واقع هیچ نیست؛ امّا قصد دارد از طریق موقعیتهای کمیک و فضای جفنگ مخاطب را بخنداند در صورتی که متن از اساس بدون منطق روایی شکل میگیرد. یک نمونۀ دیگر در راستای رخدادهایی که «کیلویی» -و از سرِ ناآشنایی به مقولۀ درام- در جایجای اثر قابل مشاهده است: چطور ناگهان «مامی» -اجازه دهید نام بازیگرش را به قلم نیارم که بیشتر شرمسار میشوم- قرص روانگردان میخورد و به نوعی دیوانه میشود؟ دلیل این اقدام از سوی فیلمنامهنویس (!) چیست؟ از این جزئیات به کلیات میرسیم و متوجه میشویم اساساً بسیاری از نقشها هم بیکارکرد هستند، اقداماتشان پیشکش. مثلاً اهمیت نقش خدمتکارِ «مامی» (شیرین یزدانبخش) در چیست؟ اینکه در یک پلان موتورسواری کند؟ بیایید انصاف داشته باشیم که حتّی «آیدا» (مهناز افشار) هم در فیلم حضور مهمی ندارد، و صرفاً حضورش به علّت توفیق در گیشه است! در اینجا چیزی که اهمیت ندارد «سینما»ست، و کاملاً مشخص است که یک طرحی بوده و سرمایهای و «چپاندن» ِ بازیگرانی که موجب فروش فیلم میشود. حالا سؤالی کلیتر: لزوم حضور کاراکترِ «زهیر یاری» به عنوان «تقدیر الهی» چیست؟ مثلاً اگر اینقدر روی تقدیر و اتفاقات ناگهانی صحه گذاشته نمیشد، مواجهۀ «ژوبین» و «پرویز» غیر منطقی جلوه میکرد؟ مگر اینک اینگونه نیست؟ با چه منطقی «پرویز» ناگهان عاشق میشود و به تحول میرسد؟ با چه منطقی تابلوی «پیکاسو» وارد ایران میشود؟ و با چه منطقی «لسانجلس-تهران» ساخته میشود؟ خب بدیهی است که این متن آش و لاش به راحتی راه بدهد به رقص و آوازخوانیِ «پرویز پرستویی» و «غودا-غودا» کردن به مثابه کاراتهبازیِ «مامی» و «هاهاها» و «پیرزن موتورسوارِ تکچرخزن» و «درود بر شرف آریاییت!». و فاجعهتر آن شبهِ ترانهای است که «بهروز» میخواند در انتقاد از دولت؛ یعنی سرمایۀ ملت رفته پای ساخت یک اثر مبتذل که در آن دم از شعار سرمایههای رفته میزنند. در واقع خودِ اثر ضدِ خودش است، و چرا ما نباشیم؟
نظرات کاربران